eitaa logo
خبرگزاری بسیج حوزه حضرت زینب سلام الله علیها کاشان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
670 دنبال‌کننده
23.5هزار عکس
4.2هزار ویدیو
180 فایل
🌐 تنها مرجع رسمی از مستندات وعملکرد پایگاههای حوزه حضرت زینب س https://eitaa.com/basijnews_hazratzeynab 📢 ارتباط با مدیر کانال جهت تبادل انتقادات و پیشنهادات @tahasb253
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 محضر مبارک مرجع عالیقدر جهان اسلام حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای(مدظله) ♦️سوال: با توجه به انجام برخی حرکات اختلافی و برگزاری جشن هایی بعنوان عیدالزهرا(س) در ایام نهم ربیع الاول، نظر حضرتعالی در مورد توهین به مقدسات اهل سنت چیست؟ ♦️جواب: هرگونه گفتار يا كردار و رفتارى كه در زمان حاضر سوژه و بهانه به دست دشمن بدهد و يا موجب اختلاف و تفرقه بين مسلمين شود شرعاً حرام مؤکد است. نمایندگی حوزه حضرت زینب سلام الله علیه
جشن بزرگ شکوفه های امام زمانی همزمان با آغاز امامت حضرت مهدی (عج) با اجرا زیبای حجت الاسلام و المسلمین عبداللهی با تشکر از حضور و همکاری ستاد نماز جمعه نیاسر، پایگاه بسیج امام حسن مجتبی (ع) و هیئت حضرت ابوالفضل (ع) نیاسر @gharargahesayberiii
جلسه شورا پایگاه موضوع : ✳️بررسی عملکرد برنامه های اجرای پایگاه طی دوماه گذشته ✳️اشنایی با مسئولیت های اعضای شوراوبررسی مشکلات منطقه ✳️برنامه ریزی برای جشن میلاد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم وامام جعفرصادق(ع) ۱۴۰۰/۷/۲۱ مسجدامیرالمومنین راوند 🌱🌼 @PMasumekh 🌱🌼 @gharargahesayberiii
✅دیدار فرمانده پایگاه و مسئول فرهنگی با مدیر مدرسه صالح کله ▪️به مناسبت بازدید از فضای مدرسه و رفع نیازهای دانش آموزان . . . @gharargahesayberiii
قرائت زیارت آل یاسین بمناست آغاز امامت امام زمان (عج) و اهدایی جوایز به خواهران محجبه جوان و نوجوان @gharargahesayberiii
بسم الله الرحمن الرحیم پارت_۸۳ اشکی که از گوشه چشمش روی گونه اش چکید را پاک کرد و از مقابل سعید کنار رفت. محبوبه خانم که صدای دعوای آنها را شنیده بود، به حیاط آمد، نمی دانست چه کند؟ به اتاقشان برود یا بگذارد خودشان مشکلشان را حل کنند. در همین افکار بود که در اتاق باز شد. مریم در حالی که چادر مشکی به سر کرده بود و صورتش خیس از اشک بود بیرون آمد، کفشهایش را پوشید و به سرعت از مقابلش عبور کرد. _ مریم سادات...مریم سادات... هر چه صدایش کرد، انگار نمی شنید، بی توجه به او از خانه خارج شد. سریع به سمت اتاقشان رفت. _سعید... سعید جوابی نشنید، در اتاق را باز کرد. _سعید چی شده؟ _میخوام تنها باشم. _خوب بگو چی شده؟ _ بهت میگم برو مامان، تنهام بزار. _محبوبه خانم به ناچار در را بست و از آنجا دور شد می‌دانست الان سعید عصبانی است و جواب درستی به او نخواهد داد. کف اتاق نشست، دستش را بلند کرد، مقابل چشمانش گرفت. باورش نمیشد با همین دست به صورت عزیزترین کَسَش سیلی زده!!! در دل خود را لعنت کرد... از اینکه نتوانسته بود عصبانیتش را کنترل کند، دست خودش نبود خط قرمزش غیرت و تعصب نسبت به مریم بود و مریم ناخواسته پا گذاشته بود روی همان خط قرمز! سرش را میان دستانش گرفت موهایش را چنگ زد، حال بدی داشت درست شبیه همان شبی که از مریم برای دومین بار جواب منفی شنیده بود. از خودش بدش می‌آمد. دلش می‌خواست رؤیا را خفه کند که بعد از این همه مدت دوباره آفتابی شده و آرامش زندگی شان را به این راحتی به هم زده است. فکرش کشیده شد به خانه سید کریم... به علی... ✍فاطمه سادات مروّج کپی ممنوع🚫
بسم الله الرحمن الرحیم پارت_۸۴ وااای.....علی.... با این کاری که کرده بود چه طور می توانست به چشمان علی نگاه کند؟ مگر نه این بود که به او قول داده بود، از مریم مثل چشمانش مراقبت کند؟... اما مراقبت که نکرده بود، هیچ ...خودش با بی رحمی او را رنجانده بود. دستی لابلای موهای نم دار و به هم ریخته اش بُرد، چشمانش را با حرص بست و به یادِ سنگینیِ غمی که بی هوا هوای آسمانِ دلشان را ابری کرده بود، غم زده اشک ریخت. ... _باورش نمی شد، سعید با او اینگونه رفتار کند،قلبش شکسته بود و باید می رفت،باید دور می شد از او... دختر لوسی نبود که با یک دعوا راه خانه ی پدرش را بگیرد، اما با چیزهایی که دستگیرش شده بود، نباید راحت از کنار این قضایا می گذشت، می ترسید، از اینکه سعید به گذشته اش برگردد، از اینکه از دستش بدهد، قبل تر فکر می کرد به خاطر او دست از علائقش کشیده و از این بابت احساس خوشحالی می کرد اما حالا تردید به جانش افتاده بود..... صورتش از ضرب سیلی دست سعید می سوخت، اما دلش هنوز هم برای داشتنش تقلا می کرد... در خانه را به صدا در آورد،کیه. _منم _تویی مادر،بفرما تو _به سرعت داخل خانه شد،نگاه دلواپس مادرش را روی خودش احساس کرد،چیه؟چرا اینجوری نگام می کنی؟ _چیزی شده مادر؟ _واا، مگه باید چیزی بشه که بیام خونه بابام؟ _مریم راستشو بگو،تو هیچ موقع بدون سعید نمیای! حرفتون شده؟ _یه کم، البته چیز مهمی نیست. _سیلی را فاکتور گرفت و بقیه قضایا را برای مادرش تعریف کرد، از شانس بدش وسط حرفهایش علی هم وارد اتاق شد و ماجرا را فهمید! ✍فاطمه سادات مروّج کپی ممنوع🚫
شرکت در نماز جمعه با امامت امام جمعه محترم کاشان در خطبه اول در مورد امام حسن عسگری علیه السلام و اقتدار در هدایت و برنامه ریزی،برای شیعیان در زمان استبداد خلفای ستمگر و شناساندن جانشین خود به شیعیان ودر خطبه دوم شرح.وظایف نیروی انتظامی امنیت شهرها و مرزهای،کشور و مبارزه با قاچاق موادمخدر و فساد و امنیت مرزها و تشکر از نیروی خدوم انتظامی @gharargahesayberiii
برگزاری جشن آغاز امامت اقا امام زمان عج با نوای اقای هادی رحیمی و اقای علی خدادوست و با اجرای طنز هنرمند محبوب اقای حسین حداد در مسجد سید الشهدا و سرود نوجوانان مسجد با تشکر از پایگاه حضرت ابوالفضل و هیئت مسجد سیدالشهدا @gharargahesayberiii 🎆💠🎆💠🎆💠🎆💠
🔴 ذکر توصیه شده امام زمان برای حوائج 🔹 مرحوم آيت الله شيخ محمدتقى اصفهانى معروف به آقانجفى اصفهانى در احوال خود چنين مینويسد : 🔺زمانى در نجف اشرف مشغول رياضت بودم كه در آن دوره اسرارى بر من مكشوف گرديد يكى از آن اسرار اين بود كه شب چهارشنبه اى در مسجد سهله نشسته بودم. نزديك سحر شخصى از رجال الغيب را ديدم و سؤالات بسيارى از او نمودم و جواب سؤالاتى كه از قول حضرت نقل میكرد مرتب مینوشتم كه مبادا فراموش شود. يكى از آن سؤالات اين بود كه ذكرى به من بياموزيد تا در تمام حوائج به دردم بخورد؟ در جواب فرمودند: 🔹 ذكرى نزديك‌تر از صلوات بر محمد و آل محمد -صلي الله عليه و آله و سلم- در پيشگاه خداوند متعال نيست. 📚 کتاب فوايد الصلوات ص ۴۹ 🆔 @emame_zaman