🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#در_محضر_فرمانده
#مقام_معظم_رهبری
در بخشی از سخنان خود در دیدار با اساتید، #شهید_چمران را انسانی مؤمن، مجاهد، شجاع، بصیر، دانشمند، منصف، هنرمند، با صفا، اهل مناجات، دارای روحیه ای لطیف و بی اعتنا به نان، نام و مقام دنیا توصیف کردند .
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مصطفی_چمران
🌹 #سالروز_شهادت🕊
🌷🕊🥀💐🥀🕊🌷
#مناجات_نامه
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مصطفی_چمران
خدایا از آنچه کرده ام اجر نمی خواهم
و به خاطر فداکاری های خود بر تو فخر نمی فروشم .
آنچه داشته ام تو داده ای و آنچه کرده ام تو میسرنمودی، همه استعدادهای من، همه قدرت های من، همه وجود من، زاده اراده تو است .
من از خود چیزی ندارم که ارائه دهم، از خود کاری نکرده ام که پاداشی بخواهم،
خدایا ، هنگامی که غرش رعد آسای من در بحبوحه طوفان حوادث محو می شد و به کسی نمی رسید، هنگامی که فریاد استغاثه من، در میان فحش ها و تهمت ها و دروغ ها ناپدید می شد...
تو ای خدای من، ناله ضعیف شبانگاه مرا می شنیدی و بر قلب خفته ام نورمی تافتی و به استغاثه من لبیک می گفتی،
تو ای خدای من، در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی، تو در تنهایی، انیس شب های تار من شدی، تو در ظلمت نا امیدی دست مرا گرفتی و هدایت کردی، در ایامی که هیچ عقل و منطقی قادر به محاسبه نبود، تو بر دلم الهام کردی و به رضا و توکل مرا مسلح نمودی...
خدایا تو را شکر می کنم که مرا بی نیاز کردی تا از هیچکس و از هیچ چیز انتظاری نداشته باشم...
🌴🕊🌹🏴🌹🕊🌴
#شهداء
#امام_حسین_ع
#عزاداری
#خاطرات
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_احمد_کاظمی
برگزاری هیأت ومراسم عزاداری در دهه اول محرم، برایش از #اهم_واجبات به شمارمیآمد وسنگ تمام میگذاشت، اما کیفیت اجرای آن برایش خیلی مهم تر بود. طوریکه میتوان ازهیأت عاشقان ثارالله (ع)، لشکر «۸ نجف اشرف» ، بهعنوان یک الگوی نمونه عزاداری نام برد. از چند وقت پیش بزرگ ترها و معتمدین خود را در لشکر خبر میکرد؛ چندتا بسیجی و یکی،دوتا پیرغلام امام حسین(ع) . بعدهم تقسیم کارمیکرد. «حاج حسین ، حاج عباس، سیدناصر، حاج فاضل، حاج رضا ،حاج غلامعلی، حاجآقا جنتیان، برادر احمدپور» و بسیجیها،هرکدام براساس #تخصص و توانشان، مسئولیتی را برعهده میگرفتند. آنها هم حاجی را خوب میشناختند؛ باوجود #اخلاص و #صبر، اما جدی ، #منظم و ریزبین . اول کار تذکرات را میداد، سخنران و تک تک موضوعات و مطالب قابل بحث برایش خیلی مهم بود و میگفت : انقلاب ما بر گرفته از #قیام_امام_حسین_ع وهمین مراسمها بود و تداوم آن هم منوط به آن است؛ پس باید محتوای این مراسمها قوی باشد. #احترام به عزاداران از بزرگ ترها گرفته تا اطفال و حتی همسایگان #مسیحی نیز از توصیههای ویژه اش بود .
معمولا خودش #دم_در_میایستاد و همه چیز را با دقت کنترل میکرد، البته مدیریتش هم اینگونه بود و همه میدانستند کارشان را باید به بهترین شکل انجام دهند . دیگر نیازی به تذکر مجدد نبود و کمتر به او مراجعه میشد.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
#ماه_خون_و_قیام
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#یاد_شیرمردان
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_عباس_دوران
#شیر_مردی که در قلب بغداد حماسه آفرید
به سمت بغداد پرواز کرد .
هدف ماموریت ناامن کردن شهر عراق جهت جلوگیری از برگزاری کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد در این شهر و مانع رسیدن صدام به اهداف شومش بود .
به همین علت از سد دفاع هوایی پایتخت عراق گذشت و شهر را بمباران کرد ، اما اصابت موشک عراقی باعث شد، هواپیما آتش بگیرد، دوران به طرف پالایشگاه الدوره پرواز کرد و تمام بمبها را بر روی پالایشگاه فرو ریخت ، قسمت عقب هواپیما در آتش میسوخت ، او در آخرین لحظات با یک عملیات استشهادی هواپیما را به ساختمان هتلی که محل برگزاری کنفرانس بود ، کوبید و شهد شیرین #شهادت را نوشید.
بعد از این واقعه تبلیغات صدام در مورد امنیت بغداد نقش بر آب شد . بدینترتیب اجلاس سران غیرمتعهدها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشد و تمام نقشههاي شيطاني صدام حسين نقش بر آب شد .
صدام حسین پیش از جنگ و در اجلاس سران عدم تعهد درهاوانا، میزبانی بغداد را برای اجلاس بعدی گرفته بود تا ژست یک صلح طلب را به نمایش بگذارد .
او با ترسو خواندن خلبانان ایرانی گفته بود :
« هیچ خلبان ایرانی جرأت نزدیک شدن به آسمان بغداد برای برهم زدن اجلاس را ندارد . »
💐 #سالروز_ولادت
🌺 #تولدت_مبارک_دلاور
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🕊🥀💐🌹💐🥀🕊
#حکایت_آن_روزها
#شانزدهم_آذرماه1332
#دانشگاه_تهران
به روایت
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#دکتر_مصطفی_چمران
#قسمت_اول
صبح شانزده آذر هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیر عادی اطراف دانشگاه شده وقوع حادثهای را پیش بینی میکردند.
نقشه پلید هیات حاکمه بر همه واضح بود و دانشجویان حتی الامکان سعی میکردند که به هیچ وجه بهانهای به دست بهانه جویان ندهند، از این رو دانشجویان با کمال خونسردی و احتیاط به کلاس رفتند و سربازان به راهنمایی عدهای کارآگاه به راه افتادند.
ساعت اول بدون حادثه مهمی گذشت و چون بهانهای به دست آنان نیامد به داخل دانشکدهها هجوم آوردند.
آنها نقشه کشتن و شقه کردن دانشجویان را کشیده بودند و این دستور از مقامات بالاتری به آنها داده شده بود.
سرکردگان اجرای این دستور و کشتار ناجونمردانه عدهای از گروهبانان و سربازان «دسته جانباز» بودند که اختصاصاً برای اجرای آن مأوریت در آن روز به دانشگاه اعزام شده بودند.
در ساعت 10 صبح دسته جانباز به همراه سربازان معمولی به دانشکده فنی رفتند.
در این ساعت دانشجویان در سر کلاسهای درس حاضر بودند و به خاطر شرایط ویژه دانشگاه و حضور گسترده نظامیان، از هر اقدامی که بوی اعتراض و تظاهرات دهد، اجتناب میکردند.
#ادامه_دارد....
🕊🥀💐🌹💐🥀🕊
🕊🥀💐🌹💐🥀🕊
#حکایت_آن_روزها
#شانزدهم_آذرماه1332
#دانشگاه_تهران
به روایت
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#دکتر_مصطفی_چمران
#قسمت_دوم
هنگام حضور سربازان در دانشگاه و مقابل دانشکده فنی، دکتر سیاسی، - رئیس دانشگاه- مهندس خلیلی -رئیس دانشکده فنی- و دکتر عابدی -معاون وی- سعی کردند که با مذاکره نیروهای نظامی را از دانشکده فنی خارج کنند ولی توفیقی به دست نیاوردند و حتی دکتر سیاسی اظهار داشت که این جا سربازان جانباز هستند و از مقامات بالاتر دستور میگیرند و از این جهت من قادر نیستم کاری انجام دهم.
سربازان به دانشکدهها حمله کردند و بدیت ترتیب سه تن از دانشجویان به نامهای #مهدی_شریعت_رضوی، #احمد_قندچی و #مصطفی_بزرگنیا به #شهادت رسیدند و 27 نفر دیگر دستگیر و عده زیادی مجروح شدند .
انتشار خبر واقعه 16آذر و #شهادت و مجروح شدن دانشجویان، بسیاری از دانشگاههای اروپا و آمریکا، با دانشگاه تهران ابراز همدردی کردند.
در مراسم برگزاری سومین روز مقتولین، دهها هزار تن از مردم تهران و شهرستان ها بر سر مزار #شهیدان در امام زاده عبدالله در شهر ری جلوگیری کنند، با شکست روبهرو شد و دانشجویان به عنوان اعتراض به جنایتهای دولت کودتا، مدت 15 روز از شرکت در کلاسهای درس خود داری نمودند .
حادثه 16 آذر 1332 به عنوان یک روز «مقاومت تاریخی» در تاریخ دانشگاه تهران ثبت شد. از آن پس همه ساله، دانشجویان دانشگاه تهران و دیگر دانشگاههای ایران مراسمی به یاد #شهیدان آن روز بر پا کردند تا آنکه پس از پیروزی انقلاب اسلامی روز 16آذر به عنوان #روز_دانشجو در تاریخ ایران گنجانده شد .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
🌴🌹🥀🕊🥀🌹🌴
🌹 #شهیدانه
#سردار_رشید_اسلام
#سرلشگر_پاسدار
#شهيد_والامقام
#عبدالمجید_بقایی
قبل از «عملیات والفجر» مقدماتی قرار شد که عدهای از مسئولان و فرماندهان نظامی جنگ، دیداری با حضرت امام خمینی (ره) داشته باشند، اما #شهید_بقایی گفته بود که باید برای شناسایی این عملیات در منطقه بمانیم، به همین دلیل او به همراه عدهای دیگر از جمله #شهید_حسن_باقری در منطقه عملیاتی ماندند و صبح روز بعد به اتفاق چند تن از فرماندهان دیگر با دو دستگاه جیپ جهت شناسایی منطقه به طرف محل مورد نظر حرکت کردند.
بقایی در طی مسیر مشغول تلاوت قرآن و حفظ سوره «والفجر» بود. او به کمک یکی از دوستانش این سوره شریفه را از حفظ میخواند. پس از رسیدن به مقصد، همگی از ماشین پیاده شده و به طرف سنگر دیدهبانی حرکت کردند. بقایی در بین راه به یکی از همراهانش میگوید: آیا میشود انسان به این درجاتی که خداوند در قرآن فرموده است، برسد که: «یا ایتهاالنَّفس المُطمَئنَّه. ارِجِعی الی ربِّکِ. راضیهً مرضیهً. فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی». و آیا خدا توفیق این امر مهم را به انسان میدهد که به آن مرحله عالی نیل گردد؟ هنوز کلام مجید به انتها نرسیده بود که خمپاره دشمن به نزدیکی آنان اصابت کرد و او جواب سوال خود را با فوران خون مطهر و قطع پاهایش دریافت کرد و بدین سان عاشقانه و خالصانه به سوی پروردگار خویش پرواز کرد و به درجه قرب و رضوان الهی دست یافت.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
#کلاس_درس_شهدا
#به_یاد_همسنگران
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#محمد_ابراهیم_همت
#ابراهیم برای مرخصی به شهرضا آمد. مادرش برای ناهار نان و کباب برایش فراهم کرد. چند لقمه ای بیشتر نخورد و کشید کنار. به او تعارف و اصرار کردم که غذایش را بخورد. ولی در حالی که اشک در چشمانش داشت، در پاسخم گفت: «پدر! من چگونه می توانم در این سفره ی پر محبت و گرم، نان تازه و کباب صرف کنم، در حالی که نمی دانم یارانم، همسنگرانم بسیجیان عزیز چه غذایی می خورند!»
راوی :
#پدر_شهید
#مردان_بی_ادعا
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀
#خاطرات_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#عبدالحسین_برونسی
ما صبح ها کفش هایمان را واکس خورده می دیدیم و نمی دانستیم چه کسی واکس می زند ... ؟
بعدا فهمیدیم که وقتی نیروها خوابند واکس را بر می دارد و هر کفشی که نیاز به واکس داشته باشد ، را واکس می زند .
مشخص شد این فرد همان فرمانده ما شهید عبد الحسین برونسی بوده است .
#مردان_بی_ادعا
#اخلاص_شهدا
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀
#مثل_شهدا
#یاد_یاران
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_محمود_کاوه
یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم .
اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر #کاوه .
کم مانده بود سکته کنم
سر #محمود شکسته بود و داشت #خون می آمد .
با خودم گفتم : الان است که یک برخورد #ناجوری با من بکند .
چون خودم را بی #تقصیر می دانستم ، آماده شدم که اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش را بدهم .
او یک #دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو #زخم_سرش و بعد از سالن رفت بیرون .
این برخورد از #صد تا توگوشی برایم سخت تر بود .
در حالی که دلم می سوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه #حرفی بزن
همانطور که #می_خندید گفت : مگه چی شده؟
گفتم : من زدم #سرت رو شکستم ، تو حتی #نگاه نکردی ببینی کار کی بوده
همان طور که #خونها را پاک می کرد ، گفت :
این جا کردستانه ، از این #خونها باید ریخته بشه ، این که چیزی نیست .
چنان مرا #شیفته خودش کرد که بعدها اگر می گفت #بمیر ، می مردم .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌷🕊🥀🌹🥀🕊🌷
#خاطرات_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#سرلشگر_خلبان
#شهید_والامقام
#احمد_کشوری
كلاس دوم راهنمايى كه بود، #مجلات عكس مبتذل چاپ مى كردند. در آرايشگاه، فروشگاه و حتى مغازه ها اين عكس ها را روى در و ديوار نصب مى كردند
و #احمد هر جا اين عكس ها را مى ديد پاره مى كرد.
صاحب مغازه يا فروشگاه مى آمد و شكايت #احمد را براى ما مى آورد.
پدر #احمد، رئيس پاسگاه بود و كسى به حرمت #پدرش به احمد چيزى نمى گفت. من لبخند مى زدم.
چون با كارى كه #احمد انجام مى داد، موافق بودم.
يك مجله اى با عكس هاى مبتذل چاپ شده بود كه #احمد آنها را از هر كيوسك روزنامه اى مى خريد.
پول توجيبى هايش را جمع مى كرد. هر بار ۲۰ تا #مجله از چند روزنامه فروش مى خريد وقتى مى آورد در دست هايش جا نمى شد.
توى #باغچه مى انداخت نفت مى ريخت و همه را آتش مى زد. مى گفتم: چرا اين كار را مى كنى؟
مى گفت: اين عكس ها ذهن #جوانان را خراب مى كند.
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🇮🇷🌹🕊🥀🕊🌹🇮🇷
#خاطرات_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#عبدالحسین_برونسی
وی بارها دستگیر و توسط #ساواک شکنجه شد. پیرامون یکی از موارد دستگیری میگوید :
در زندان به قدری جای ما #تنگ بود که به نوبت چند نفر میخوابیدیم و چند نفر دیگر میایستادیم ….
ما را شکنجه میکردند …..
همان اول که ما را گرفتند فکر میکردند چه کسی را گرفتهاند. دور ما را گرفتند یک #مسلسل را به پشتم گذاشتند دیگری را روی سینهام و یکی هم سیلی میزد و میگفت: پدر سوخته بگو دوستان شما چه کسانی هستند. گفتم: من هیچ دوستی ندارم تک و تنها هستم ...
یکی از آنها گفت : نگاه کن پدر سوخته را هرچه کتک میزنیم رنگش تغییر نمیکند. میگفتند: ترا میکشیم، میگفتم : #بکشید ……
به دهانم میزدند هر #دندانی که #میافتاد میگفتند: پدر سوخته دندانهایش دارد میریزد و کسی را لو نمیدهد ...
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو