eitaa logo
بصیرت عمار۳۱۳
19 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
665 ویدیو
183 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹|شهید محسن حججی ✍️ بوسیدن دست پدر و مادر ▫️برای دیدن پدر و مادر می‌رفتم؛ بین راه نیت کردم برای خشنودی قلب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دست پدر و مادرم را ببوسم. تپش قلب گرفتم، رسیدم و خم شدم و دست مادرم را بوسیدم. دست پدر را هم بوسیدم... چقدر گستاخانه منتظر پاداش الهی بودم. شب در عالم خواب رویایی دیدم... آنچه در ذهنم ماند پیراهن مشکی نوکری‌ام بود که مادرم در عالم خواب به من گفت: ان شاءالله شهید شدی این پیراهن را برایم می‌آورند. من هم گفتم ان شاءالله. 📚 دست نوشته شهید محسن حججی در صفحه ۶ الی ۱۹ دی یادگار ۱۳۹۵ 🌷 •✾📚 @Dastan 📚✾•
*معجزه ی سجده طولانی* *مادرم مبتلا به مریضی زوال عقل شده بود* زوال عقل ، یک بیماری است که از هر 100 نفر در سنین بالا و مبتلا به آلزایمر، یک نفر را درگیر می کند ! بسیاری از ما نیز ممکن است ناخواسته تحت تأثیر قرار بگیریم ، هر دوی این بیماری ها به دلیل ضعف ذهنی ایجاد می شوند. حیف که من به دلیل اینکه در یک کشور خارجی هستم نتوانستم مستقیما به مادرم خدمت کنم. من همچنین یک مشکل سینوزیت و یک مشکل آلرژی داشتم. بارها و بارها عطسه می کردم. و آبریزش سخت بینی داشتم، تقریباً 15سال این مشکل ثابت بود که از نوجوانی گرفتار شده بودم. با این حال، مادرم درگذشت و من به دلیل عدم دانش و سکونت در اروپا نتوانستم کاری انجام دهم. و همیشه افسوس و پشیمانی آن خواهد بود. فوت مادر درد و زخم عمیقی از خود برجای گذاشت که هنوز باقی مانده و خاطراتش همیشه آزرده خاطر م می کند. روزی بطور اتفاقی کلیپی از یک پزشک مسلمان را دیدم که در آن وی گفته بود تنها راه برای درمان ضعف روانی انجام سجده طولانی است ! این اطلاعات جدید بود. به عنوان یک استدلال، او می‌گوید ، قلب ما خون را بسمت مغز در مقابل جاذبه، آن مقدار پمپاژ نمی کند، که در حالت سجده انجام میشود. سپس بعد از تماشای برخی از فیلم های وی ، فهمیدم که این نیز، راه حل مشکل خودم در مورد بیماری آلرژی است. باور کنید مشکل15 ساله و آلرژی من با انجام سجده های طولانی در یک ماه حل شد قبلاً بحمدلله نماز می خواندم، اما بعد از نماز سجده شکر را طولانی کردم.(همچنین برای خواندن اذکار دیگر، بخصوص 100 مرتبه تهلیل « لااله الاالله » شریف، حداقل سجده 5 دقیقه ی انجام میشد) . این ذکر معنوی والهی بسیاری از مشکلات دیگر را هم حل کرد. با خون رسانی بهتر، صورت تازه شده و اثرات پیری تقریباً از بین رفته بود. ریزش مو به دلیل خون رسایی کاهش یافته، مشکلی که در مخاط وجود داشت ، کاملا از بین رفته بود. مشکلات گوش و مشکلات چشمی کاهش یافته و در عین حال طی یک سال گذشته هیچگاه سیاهی زیر چشم دیده نشد. * سبحان الله! این آیینی آسمانی است که یک عمل ساده « سجده » بسیاری از بیماریها و بیماریهای ناشناخته ما را درمان کرده است * درحالیکه بزرگترین پزشکان اروپایی نتوانسته بودند آلرژی مرا درمان کنند. موثرترین راه برای انجام سجده طولانی و برای علاج آلرژی، قرار دادن فضای بین دو پلک بر روی محل سجده، برای کسب بهترین نتیجه است. *سلامت کرونا و ریه* مشکل کرونا این روزها بسیار زیاد است. باور کنید اگر بعد از نماز سجده های طولانی را شروع کنید، ریه های شما قویتر می شود، زیرا موقعیتی در سجده وجود دارد که در آن ریه های فرد بهتر کار می کنند. شما هم می توانید آزمایش کنید و فایده ببرید . حداقل به ریه ها قدرت می بخشد. اگر من این نکات را قبلاً می دانستم ، ممکن بود مادرم را نجات داده و عقب ماندگی ذهنی او را مداوا کنم. حالا که نتوانستم این کار را انجام دهم ، حداقل شما این موارد را بدانید و از همین حالا برای پیری خود را آماده کنید و از بیماری های موجود و بیماری های پنهان آینده جلوگیری کنید. باشد که خداوند پشتیبان و یاور شما باشد. *دین اسلام کاملترین برای زندگی کردن است* در آخر * کلام زیبای حضرت علی (ع) را نقل می کنم : *"اگر کسی بداند که چه نعمتهایی در سجده او را احاطه کرده است ، هرگز نمی خواهد سر از سجده الهی بردارد* •✾📚 @Dastan 📚✾•
‌ 📚 داستان کوتاه شرط جالب و عجیب پیرزن سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یکی از شهرهای کوچک قرار گذاشتیم همخونه بشیم. خونه های اجاره ای کم بودند و اغلب قیمتشون بالا . می خواستیم به دانشگاه نزدیک باشیم قیمتشم به بودجمون برسه.تا اینکه خونه ی پیر زنی را نشانمان دادند . نزدیک دانشگاه ،تمیزو از هر لحاظ عالی. فقط مونده بود اجاره بها! گفتند این پیرزن اول می خواد با شما صحبت کنه، رفتیم خونه اش و شرایطمون رو گفتیم پیرزن قبول کرد اجاره را طبق بودجمون بدیم که خیلی عالی بود . فقط یه شرط داشت که هممونو شوکه کرد اون گفت که هرشب باید یکی از شماها برای نماز منو به مسجد ببره در ضمن تا وقتی که اینجایید باید نمازاتون رو بخونید. واقعا عجب شرطی، هممون مونده بودیم من پسری بودم که همیشه دوستامو که نماز می خوندن مسخره می کردم دوتا دوست دیگمم ندیده بودم نماز بخونن .اما شرایط خونه هم خیلی عالی بود. پس از کمی مشورت قبول کردیم. پیرزن گفت یه ترم اینجا باشین اگه شرطو اجرا کردین می تونین تا فارغ التحصیلی همینجا باشید. خلاصه وسایل خودمونو بردیم توی خونه ی پیرزن.شب اول قرار شد یکی از دوستام پیرزنو ببره تا مسجد که پهلوی خونه بود.پاشد رفت و پیرزنو همراهی کرد.نیم ساعت بعد اومد و گفت مجبور شدم برم مسجد نماز جماعت شرکت کنم. هممون خندیدیم. شب بعد من پیرزنو همراهی کردم با اینکه برام سخت بود رفتم صف آخر ایستادم و تا جایی که بلد بودم نماز جماعتو خوندم. برگشتنه پیرزن گفت شرط که یادتون نرفته من صبحا ندیدم برای نماز بیدار بشید. به دوستام گفتم از فردا ساعتمونو کوک کردیم صبح زود بیدار شدیم چراغو روشن کردیم و خوابیدیم. شب بعد از مسجد پیر زن یک قابلمه غذای خوشمزه که درست کرده بود برامون آورد. واقعا عالی بود بعد چند روز غذای عالی. کم کم هر سه شب یکیمون میرفتیم نماز جماعت برامون جالب بود. بعد یک ماه که صبح پامیشدیمو چراغو روشن می کردیم کم کم وسوسه شدم نماز صبح بخونم من که بیدار می شدم شروع کردم به نماز صبح خوندن. بعد چند روز دوتا دوست دیگه هم نماز صبح خودشونو می خوندند. واقعا لذت بخش بود .لذتی که تا حالا تجربه نکرده بودم. تا آخر ترم هر سه تا با پیر زن به مسجد میرفتیم نماز جماعت .خودمم باورم نمی شد. نماز خون شده بودم اصلا اون خونه حال و هوای خاصی داشت. هرسه تامون تغییر کرده بودیم. بعضی وقتا هم پیرزن از یکیمون خواهش می کرد یه سوره کوچک قرآن را بامعنی براش بخونیم. تازه با قرآن و معانی اون آشنا می شدم. چقدر عالی بود. بعد از چهار سال تازه فهمیدیم پیرزن تموم اون سوره ها را حفظ بوده پیرزن ساده ای در یک شهر کوچک فقط با عملش و رفتارش هممونو تغییر داده بود. •✾📚 @Dastan 📚✾•
💎راننده یکی از وزراء تعریف میکرد روزی داشتیم با وزیر میرفتیم ... وزیر بمن گفت : راست میگن اوضاع مملکت خرابه گفتم : چطور جناب وزیر ؟ ایشان با لحن متفکرانه ای گفت : وقتی تعمیرگاه ماشین بادمجان هم بفروشه دیگه فاتحه مملکت خوندس ... خیلی به خودم فشار آوردم بفهمم که چی گفته طاقت نیاوردم گفتم : از کجا فهمیدید قربان؟ ایشان با انگشت مبارکشان‌ مغازه کنار جاده را نشان داد ... روی درب تعمیرگاه نوشته شده بود ..... بادِ مجانی موجود است تازه فهمیدم دکترای جعلی چه به روز مملکت آورده •✾📚 @Dastan 📚✾•
🤔 نامه واقعی به خدا ♥ 🔹این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام است که در زمان ناصرالدین شاه ،دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بود و بسیار بسیار آدم فقیری بود. 🔸یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد. نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود. ▫️بسم الله الرحمن الرحیم ▫️خدمت جناب خدا ! ▫️سلام علیکم ، ▫️اینجانب بنده ی شما هستم. از آن جا که شما در قران فرموده اید : "و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها" «هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.» من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین. در جای دیگر از قران فرموده اید : "ان الله لا یخلف المیعاد" مسلما خدا خلف وعده نمیکند. بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم : 🔘همسری زیبا و متدین 🔘خانه ای وسیع 🔘یک خادم 🔘 یک کالسکه و سورچی 🔘 یک باغ 🔘 مقداری پول برای تجارت 🔻لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید. مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی 🔹نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید،مسجد خانه ی خداست. پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره. 🔹صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که "نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست" ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه و نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید: 👈نامه ای که برای خدا نوشته بودید ،ایشان به ما حواله فرمودند پس ما باید انجامش دهیم. و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود. 🔻این مطلب را میتوان درس واقعی توکل به خدا گرفت •✾📚 @Dastan 📚✾•
✍️ همسر یک طلبه پیرامون ترور چند طلبه در حرم مطهر حضرت رضا(علیه السلام) ✅ این را می‌دانید و شنیده‌اید که توی هر صنفی آدم خوب و بد هست. اما اینجا توی صنف تنها جایی‌ست که همه اعضا را به کردار آدم بده می‌شناسند و با دست نشانش می‌دهند. 📚 در سال‌های دور روایت های زیادی از کتک‌زدن و شکنجه‌کردن بچه‌ها در دیده‌ایم و شنیده‌ایم اما هیچ کس این صنف را به گری نمی‌شناسند. 👨🏻‍🎓 وقتی کسی می گوید که پدرش بوده، هیچ‌کس به خنده نمی‌گوید: «عه! بابای شما هم ترکه به دست بوده؟» 🧑🏻‍⚕ توی این سال‌ها بارها و بارها از زیر میزی گرفتن برخی ها، بی‌اخلاقی برخی پرستارها، روابط پیچیده و غیر اخلاقی برخی ها، کم‌فروشی کارخانه‌دارها، رشوه‌گیری برخی قاضی‌ها و... شنیده‌ایم. اما هیچ کدام را مطلقا نمی بینیم. ✴️ هنوز هم پزشک‌ها، پرستارها، قاضی‌ها و معلم‌ها و هستند و ما تشخیص می‌دهد که باید برای عده‌ای واژه استثنا را استفاده کرد. ‼️ اما اینجا، توی صنف ما همه به پای هم می‌سوزند. اگر خبر فلان نماینده مجلس و خورد و بردهایش بپیچد، از فرداش نگاه مردم روی قبای زمستانه همسر من سنگینی می‌کند. اگر گران شود، روغن نایاب و جوجه‌های یک روزه را در دارقوزآباد زنده زنده دفن کنند...شوهرم در بقالی باید به ده نفر پاسخ بگوید. چرا؟ چون هم‌لباس اوست. 🔰 فرقی نمی‌کند که ما از آقای رئیس‌جمهور چقدر باشد، اینکه گرانی بنزین اول از همه کمر نحیف ما را می‌شکند، اینکه ما مدت‌هاست رنگ گوشت قرمز را ندیده‌ایم، مهم نیست. مردم به است و چشم فقط لباس را می‌بیند. 💔 خانواده فشار زیادی را تحمل می‌کنند. این را فقط از تجربه زیسته خودم نمی‌گویم. ده سال است که دارم کنار طلبه‌های زیادی زندگی می‌کنم. محرومیت‌ها، سختی‌های زندگی، که گاهی تا اندرونی خانواده خودشان هم حضور دارد، ناامنی اجتماعی که گاهی از کودکی تجربه‌اش می کنند. ❓شما از چهارتا فرزند طلبه بپرسید که کجای زندگی‌اش بخاطر لباس پدرش خورده. اول از همه ! اگر بچه کند، معاون مدرسه گوشش را می‌کشد و می‌گوید: «بچه آخونده دیگه.» ‼️ اگر خوب درس نخواند، اگر توی با هم کلاسی بخواهد حقش را بگیرد. محال است توی جمعی بنشیند و یک بامزه‌ای پیدا نشود که با نیشخند بپرسد: «تو ام می‌خوای عین بابات بشی؟!» یک طور پلشت‌واری به بچه‌ات از همان اول می‌فهمانند که پدرش چه جایگاه دوست نداشتنی‌ای دارد. ⚠️ نتیجه‌ی محرومیت‌ها، نان و پنیر سق زدن‌ها، دوری‌کشیدن‌ها از بستگان و زندگی در هر روستای دور افتاده‌ای برای ما جز برچسب، و نگاه‌های سنگین نیست. ‼️ حواس همه نکته‌سنج‌های عالم که شغلشان توجه به جزئیاتی‌ست که دیگران نمی‌بینند، به همه چیز هست. الا اینکه و و بچه‌هایش هستند. ما هیچ کجای دسته‌بندی اخلاقی انسانی تربیتی آنها جایی نداریم. همین حالا که دارید این مطلب را می‌خوانید همه دارند توی توییتر و اینستا به هم تذکر می‌دهند که حواستان به جمعیت باشد که این وسط هیچ کاره‌اند. ⛔️ مراقب باشید مبادا صرفا بخاطر ضارب اتفاق دیروز، رفتارتان با این عزیزان عوض شود. خیلی هم خوب. من هم همین نظر را دارم. اما دلم می‌خواست یک نفر از همین‌ها که دینشان است، درباره آن سه نفر که با زبان در خون خودشان غلطیدند و خانواده هاشان که با خون دل کردند، حرف بزند. از دختر هشت ساله شهید اصلانی که نمی‌دانم توی دل کوچک تبدارش چه کربلایی ست... •✾📚 @Dastan 📚✾•
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ(ع) ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍی ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺩﺭ ﻣﺪﺕ یک ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭی؟ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ. ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍی قرار داد ... ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎد!!! ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ یک ﺳﺎل... ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ (ع) ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ یک ﻭ ﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !! ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ علت را ﭘﺮﺳﻴﺪ. ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ: زیرا تا وقتی که ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ داشتم ﺧﺪﺍوﻧﺪ ﺭﻭﺯی ﻣﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ... ﻭلی وقتی ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩی، ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ کنی!!! ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ !!! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ می فرماید: ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍی ﺑﺮ ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ مگر آنکه روزی او برعهده خداست! •✾📚 @Dastan 📚✾•
‍ حضرت سلیمان و مورچه عاشق روزی حضرت سلیمان مورچه‌ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک‌های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می‌شوی؟ مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می‌خواهم این کوه را جابجا کنم. حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی‌توانی این کار را انجام بدهی.مورچه گفت: تمام سعی‌ام را می‌کنم!! حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد. مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می‌گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می‌آورد... •✾📚 @Dastan 📚✾•
‌‌📝 یاد بگیریم ... از محبت دیشب پدر نگوییم در حضور کسی که پدرش در آغوش خاک آرمیده است. یاد بگیریم ... از آغوش گرم مادر نگوییم در حضور کسی که مادرش را فقط در خواب می‌تواند ببیند. یاد بگیریم ... اگر به وصال عشقمان رسیدیم، میان انبوه جمعیت کمی دستانش را آهسته‌تر بفشاریم، شاید امروز صبح کسی در فراق عشقش چشم گشوده باشد. یاد بگیریم ... اگر روزی از خنده فرزندمان به وجد آمدیم، شکرش را در تنهایی‌ِمان به جا آوریم نه وصف خنده اش را درجمع ... شاید کسی در حسرتش روزها را می‌گذراند. یاد بگیریم ... آهسته تر بخندیم، شاید کسی غمی پنهان دارد که فقط خدا می‌داند.. •✾📚 @Dastan 📚✾•
میخواستم خانه را برای هیئت آماده کنیم، خسته بودم، دراز کشیدم و خوابیدم، بلافاصله پسرم به خوابم آمد، گفتم: حسن تو رفتی و شهید شدی و من مانده‌ام با این همه کار، راستی امشب اینجا می مانی برای هیئت؟ پسرم لبخندی زد و گفت: نه پدر جان امشب نیستم، بعد نام یکی از همسایگان محله قدیم ما را برد و گفت: امشب شب اول قبر فلانی است او حقی گردن من دارد، باید بروم به او سر بزنم و کنارش باشم، گفتم: این شخصی که میگویی از اراذل و ... بود او چه حقی گردن تو دارد؟ گفت: روز تشییع جنازه من هوا بسیار گرم بود مردم همراه پیکر من به سمت خانه آمدند این بنده خدا یک شلنگ آب از خانه‌اش بیرون انداخت و با یک سینی و چند لیوان به تشییع کنندگان من آب داد او همینقدر گردن من حق دارد، از خواب بیدار شدم و سریع به محله قبلی رفتم، درست بود حجله زده بودند و همان شخصی که پسرم گفته بود آن روز تشییع شده بود. 🌷شهید حسن طاهری🌷 📎 راوی: پدر شهید 🌷 •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌷 روزی شخصی خدمت حضرت علی (عليه السلام) می رود و می‌ گوید: یا امیر بنده به علت مشغله زیاد نمیتوانم همه دعاها را بخوانم،چه کنم؟ ☘ حضرت علی عليه السلام فرمودند: خلاصه ی تمام ادعیه را به تو میگویم، هر صبح که بخوانی گویی تمام دعاها را خواندی... 【 الحمدلله علی کل نعمه】 💐خدا را سپاس و حمد می گویم برای هر نعمتی که به من داده است 【و اسئل لله من کل خیر】 🌸 و از خداوند درخواست میکنم هر خیر و خوبی را 【 و استغفر الله من کل ذنب】 🌺 و خدایا مرا ببخش برای تمام گناهانم 【 واعوذ بالله من کل شر】 🍀 و خدایا به تو پناه می برم از همه بدی ها 📗 بحارالانوار، جلد ۹۱، صفحه ۲۴۲ •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨ 🔴به تاريخ های روی سنگ قبر نگاه کنید: "تاريخ تولد- تاريخ مرگ" آنها فقط با يك خط فاصله از هم جدا شده اند، همين خط فاصله كوچك نشان دهنده تمام مدتي است كه ما روي كره زمين زندگي كرده ايم، ما فقط به اندازه يك " خط فاصله" زندگي مي كنيم! و ارزش اين خط كوچك را تنها كساني مي دانند كه به ما عشق ورزيده اند. آنچه در زمان مرگ مهم است پول و خانه و ثروتي كه باقي مي گذاريم نيست، بلكه چگونه گذراندن اين خط فاصله است. بياييد به چرايى خلقتمان بيانديشيم بياييد بيشتر يكديگر را دوست داشته باشيم 👈 دير تر عصباني شويم 👈 بيشتر قدرداني كنيم 👈 كمتر كينه توزي كنيم 👈 بيشتر احترام بگذاريم 👈 بيشتر لبخند بزنيم و به ياد داشته باشيم كه اين " خط فاصله" خيلی كوتاه است! •✾📚 @Dastan 📚✾•