eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸💕 بغضم ترکید، می‌گفتم: - خدایا چرا این روضه اومده تو ذهنم!! بی هوا یاد مادرم افتادم، یاد رفتارش در این گونه مواقع، یاد روضه خوندنش هاش... هر موقع مسئله ای پیش میومد برا خودش روضه می‌خوند. دیدم نمی‌تونم جلوی اشکام رو بگیرم، وصل کردم به روضه ارباب. نمی‌دونم کجا بود، باید ماشین عوض می‌کردیم، دلیل تعویض ماشینم نمی‌دونستم!! حاج آقا زودتر از ما پیاده شد. جوونی دوید جلو، حاج ‌آقا رو گرفت تو بغل و ناغافل به فارسی گفت: +تسلیت می‌گم. نفهمیدم چی‌شد... اصلا نیرو از کجا اومد که تونستم به دو خودم رو برسونم پیش حاج آقا. یه حلقه از آقایون دوره‌ش کرده بودن.. پاهاش سست شد و نشست. نمی‌دونم چطور از بین نامحرم ها رد شدم! جلوی جمعیت یقه‌ش رو گرفتم. نگاهش رو از من دزدید، به جای دیگه ای نگاه می‌کرد. با دستم چونه‌ش رو گرفتم و صورتش رو آوردم سمت‌ خودم... برام سخت بود جلوی مرد ها حرف بزنم، چه‌ برسه به اینکه بخوام داد بزنم..! گفتم: - به من نگاه کنید! اشک هاش ریخت، پشت دستم خیس شد..! با گریه داد زدم: - مگه نگفتین مجروح شده؟‌؟ نمی‌تونست خودش و جمع کنه! به پایین نگاه می‌کرد. مرد های دور و بر نمی‌تونستن کمکی کنن، فقط گریه می‌کردن... دوباره داد زدم: - مگه نگفتین خونریزی داره؟ اینا دارن چی می‌گن؟ اشک هاشو پاک کرد، باز به چشم هام نگاه نکرد و گفت: +منم الان فهمیدم! نشستم کف خیابون..‌ سرم رو گذاشتم روی سنگ های جدول و گریه کردم. روضه خوندم، همون روضه ای که خودش تو مسجد راس الحسین{ع} برام‌ خوند: : نـوش جـونـت رفـیق..!🌱
🌸💕 +من می‌روم ولی، جانم کنار توست؛ تا سال های سال، شمع مزار توست؛ عمه جانم، عمه جانم، عمه جانِ قد کمانم؛ عمه جانم، عمه جانم، عمه جان؛ نگرانم عمه جانم، عمه جانم، عمه جانِ مهربانم. انگار همه بی تابی و پریشونی‌م رو همون لحظه سر حاج آقا خالی کردم. بدنم شُل شد، بی حسِ بی حس... احساس می‌کردم یکی آرامشم می‌داد. جسمم توان نداشت، ولی روحم سبک شد! ما رو بردن فرودگاه؛ کم کم خودم رو جمع کردم. بازی ها جدی شده بود‌. یاد روزهایی افتادم که هی فیلم اون مادر شهید لبنانی رو می‌گرفت جلوم که: +توهم همین‌طور محکم باش! حالا وقتش بود به قولم وفا کنم. کلی آدم منتظر مون بودن. شوکه شدن از کجا با خبر شدیم!‌! به حساب خودشون می‌خواستن نرم نرم بهمون خبر بدن... خانومی دلداری‌م می‌داد. بعد که دید آروم نشسته‌م، فکر کرد بُهت زده ام. هی‌ می‌گفت: +اگه مات بمونی دق می‌کنی! گریه کن! جیغ بکش‌‌، حرف بزن! با دو دستاش شونه‌م رو تکون می‌داد: +یه چیزی بگو! گفتن: +خونواده شهید باید برن. شهید رو فردا صبحِ زود یا نهایتاََ فردا شب میاریم! از کوره در رفتم. یک پا ایستادم که: - بدون محمدحسین از اینجا تکون نمی‌خورم! هرچی عزوجز کردن، به خرجم نرفت. زیر بار نمی‌رفتم با پروازی که همون‌ لحظه حاضر بود، برگردم. می‌گفتم: - قرار بود باهم برگردیم‌. می‌گفتن: +شهید هنوز تو حلب توی فریزه! گفتم: - می‌مونم تا از فریز درش بیارن! : نـوش جـونـت رفـیق..!🌱
♥️بِسْـمِ اللّٰـهِ الرَّحْـمٰنِ الرَّحٖـیْم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°🍃🌸 ...|✋🏻‌| با هـر سـلام صبــح به آقــای بی کفــن، انگــار روبروی حــرم ایســتاده ایم ... با نـوکــری خــانـه ی اربابــــ بـاوفــا احساس می کـنیــم که اربابــــ زاده ایـم 🆔 @basirat_enghelabi110
اگرشماازگناهان‌خود‌خستھ ‌شوید ؛ خداوندازبخشید‌ن‌شما‌خستھ ‌نمی‌شود… :) 🌱 🆔 @basirat_enghelabi110
اگر بعضی وقت‌ها حوصله‌ی قرآن خواندن ندارید ، وضو بگیرید قرآن را لمس کنید یک‌دفعه بیدارتان می‌کند :)🌻 💛 🆔 @basirat_enghelabi110
••💚☘•• 💫 -امام‌رضا‌علیه‌السلام: هرڪس‌قادربرڪفاره‌گناهان‌نباشد.. صلوات‌بسیار‌بفرستد.. ڪه‌صلوات‌برمحمّدو‌آل‌محمّد(ص) گناهان‌رامی‌ریزاند..✨ 📚⇦ جامع‌الاخبار ، فصل‌28 ツ📿 🆔 @basirat_enghelabi110
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👶 علی آقامه😊 علی الگوی بابامه🌸 علی ذکر لب روزا و شب هامه🍃 علی آقامه😍 ♥️ ⁵ روز تا امامت امیرالمومنین☺️✨ 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا