eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
بصیرت انقلابی
#قصّه‌دلبـری🌸💕 #قسمت26 تموم‌ سنگ قبرهای شهدا رو دست می‌کشید و می‌بوسید. بعضی وقتا تو‌ اصفهان و یزد‌
🌸💕 همون‌جا هم تیکه کلامی افتاد سر زبونش... {امام و شهدا} هروقت میخواست بپیچونه میگفت: +امام و شهدا. - کجا می‌ری؟ +پیش امام‌ و‌ شهدا. - با کی می‌ری؟ +با امام ‌و شهدا. کم کم‌روحیاتش دستم اومده بود، زیاد کتاب میخوند، رمان های انقلاب، کتاب خاطرات عزت شاهی و زندگی نامه شهدا... کتاب های شهدا به‌روایت همسرشون رو‌خیلی دوست داشت: شهید چمران، همت و مدق‌. همیشه می‌گفت: +دوست دارم اگه شهید شدم کتاب زندگی‌م رو روایت فتح چاپ کنه! حتی اسم برد درقالب کتاب های نیمه پنهان ماه باشه. میگفت: +تو خاطراتت چه چیزهایی رو بگو، چه چیز هایی رو نگو... شعرهاش رو تایپ و تو فایل جدایی تو کامپیوترش ذخیره کرد و گفت: +اینارو هم ته کتاب اضافه کن.. عادت نداشتیم هرکسی تنهایی بشینه برای خودش کتاب بخونه.. به قول خودش، یا باید اون یکی رو بازی میداد، یا خودش هم بازی نمی‌کرد‌. بلند میخوند که‌ بشنوم، تو آشپزی، خودش رو بازی میداد اما زیاد راهش نمیدادم که بخواد تنهایی پخت و پز کنه! چون ریخت و پاش می‌کرد و کارم دوبرابر می‌شد. بهش می‌گفتم: - شما کمک نکنی بهتره! آدم منظمی نبود، راستش اصلا این چیزا براش مهم نبود. درِ قوطی زردچوبه و نمک رو جا‌به‌جا میذاشت. ظرف و ظروف رو طوری میچید لبه اُپن که شتر با بارش اونجا گم میشد... : نـوش جـونـت رفـیق..!🌱