eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
بصیرت انقلابی
#قصّه‌دلبـری🌸💕 #قسمت27 همون‌جا هم تیکه کلامی افتاد سر زبونش... {امام و شهدا} هروقت میخواست بپیچونه
🌸💕 روزه هم اگه می‌گرفتیم، باید باهم نیت می‌کردیم. عادت داشت مناسبت ها روزه‌ بگیره! مثل عرفه، رجب، شعبان. گاهی سحری درست می‌کردم، گاهی دیر شام می‌خوردیم به جای سحری. اگه به هردلیلی یکی از ما نمیتونست روزه بگیره، قرار بر این بود اون یکی، به روزه دار تعارف کنه. جز شرطمون بود که اون یکی باید روزه اش رو افطار کنه، این جوری ثوابش رو می‌برد. برای خوندن ‌نماز شب کاری به من نداشت. اصرار نمی‌کرد باهم بخونیم. خیلی مقید نبود که بخوام بگم هرشب بلند می‌شد برای تهجد، نه... هروقت امکان و فضا مهیا بود، از دست نمی‌داد. گاهی فقط به همون شفع و وتر اکتفا می‌کرد. گاهی فقط یک سجده. کم‌ پیش میومد مفصل و با اعمال بخونه. می‌گفت: +آقای بهجت می‌فرمودن: اگه بیدار شدی و دیدی هنوز اذان نگفتن و فقط یه سجده شکر بجا بیاری که سحر رو بیدار شدی، همونم خوبه! خیلی دوست داشتم پشت سرش‌نماز رو به جماعت بخونم. از دوران دانشجویی تجربه کرده بودم. همون دورانی که به خوابم هم نمیومد روزی باهاش ازدواج کنم.... تو اردوها، کنار مهراج شهدای گمنام دانشگاه، آقایون می‌ایستادن ماهم پشت سرشون... صوت و لحن خوبی داشت. بعد از ازدواج فرقی نمی‌کرد خونه خودمون باشه یا خونه پدر و مادرمون... گاهی اون هاهم میومدن پشت سرش اقتدا می‌کردن. مواقعی که نمازش رو زود شروع میکرد، بلند‌بلند می‌گفتم: - وَاللهُ یُحِبُّ الصّابِرین. : نـوش جـونـت رفـیق..!🌱