eitaa logo
بصيرت افزايي و تعامل
316 دنبال‌کننده
92 عکس
33 ویدیو
0 فایل
هدف این کانال افزایش بصیرت افراد جامعه در راستای منویّات ولی امر مسلمین " حضرت امام خامنه ای‌(مد‌ظله‌العالی)" می باشد. ادمین: qaemworld@
مشاهده در ایتا
دانلود
♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫 •┈••✾بسم الله الرحمن الرحیم ✾••┈• #سی_و_دومین_روز_چله_شناخت_شهیده_ها🌷 شهادت سیده فاطمه طالقانی یکی از هزاران جنایات وحشیانه این گروهک تروریستی می‌باشد. نام:فاطمه طالقانی نام پدر: سیدهدایت الله محل و تاریخ ولادت: اصفهان-جمعه23 تیرماه 1357 محل و تاریخ شهادت: بندرماهشهر-جنب مسجدجامع ناحیه صنعتی-سحرگاه سه شنبه9تیرماه 1360 نحوه شهادت: آتش سوزی کانکس واحدفرهنگی جهاد ماهشهر بدست منافقین کوردل محل خاکسپاری: اصفهان-گلستان شهدا #زن_میتواند_بشکند_شب_را لطفا در کانال بصیرت افزایی و تعامل با ما باشید.👇👇👇👇👇👇 @basiratafzaeivataamol -------------------------------------------- https://eitaa.com/basiratafzaeivataamol https://igap.net/basiratafzaeivataamol سروش: http://sapp.ir/basiratafzaeivataamol ♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️
♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫 •┈••✾بسم الله الرحمن الرحیم ✾••┈• ⃣3⃣ بعد از انفجار حزب جمهوری توسط گروهک تروریستی منافقین، حضرت امام خمینی(ره) در سراسر کشور عزای عمومی اعلام کردند؛ لذا همسرم و جمعی از اعضای جهاد مشغول پیگیری کارهای لازم برای راه اندازی یک راهپیمایی مردمی در سطح ماهشهر بودند. در این بین شبی به خانه آمد و گفت: «تمام کارها انجام شده است و فقط هماهنگی سخنران مانده است.» مشغول صحبت بودیم که دیدم فاطمه در حالی که چادر مشکی مرا سرش کرده بود سمت مان آمد و شروع به صحبت کرد. هر آنچه در مورد بنی صدر از من و پدرش شنیده بود تکرار می کرد! به شوخی به همسرم گفتم: «این هم سخنران! » با اینکه سن و سالی نداشت اما خیلی باهوش بود و روح بزرگی داشت. به یاد دارم زمانی که برای راهپیمایی رفته بودیم فاطمه خسته شده بود. می خواست بغلش کنم؛ اما من آن موقع باردار بودم. با زبان کودکانه گفتم: «مامان اگر بغلت کنم بچه اذیت می شود.» نگاهی کرد و بدون اینکه حرفی بزند به راهش ادامه داد. تا آخر راهپیمایی همرام آمد و کنار مردم شعار می داد. شب که به محل اسکانمان برگشتیم حسابی خسته شده بودیم. آن موقع در کانتینر فرهنگی جهاد سازندگی زندگی می کردیم. تقریبا یک اتاق سه در چهار بود. برای خواب آماده شده بودیم. فاطمه عادت داشت قبل خواب با هم صحبت کنیم. با نگاه منتظرش به من خیره شده بود. گفتم: «مامان امشب خسته ایم بسم الله بگو و بخواب.» قبول کرد. بعد از گفتن بسم‌الله بلافاصله به خواندن سوره توحید مشغول شد. دوباره گفتم فقط بسم الله بگو و بخواب؛ اما این بار هم سوره توحید را خواند و خوابید.  نصف شب احساس کردم کسی روی قفل در با چراغ قوه نور انداخته است. خواستم همسرم را بیدار کنم که متوجه رفتنش شدم. اذان صبح بود. همراه همسرم برای اقامه نماز به مسجد رفتیم. بعد از اتمام نماز سر و صدای زیادی به گوش رسید. وقتی از مسجد خارج شدیم دیدم کانتینرمان در شعله های آتش می سوزد. این در حالی بود که فاطمه، پاره تن من در کانتینر خواب بود. خودمان را به آنجا رساندیم. توان انجام هیچ کاری نداشتم. میان جمعیت نشستم. همسرم شوکه شده بود و فقط به شعله ها نگاه می کرد. خطاب به او گفتم: «اگر مردم ایستاده اند و نگاه می کنند بخاطر این است که فرزندشان در آتش نیست!» انگار شوهرم تازه متوجه شده بود! به سمت کانتینر دوید اما مردم اجازه نمیدادند وارد آن شود. شعله های آتش تا ارتفاع 6 متر زبانه می‌کشید. کانتینر می‌سوخت و فاطمه هم در آن. به شعله ها خیره شده بودم احساس می کردم دیگر همه چیز تمام شده و درهای دنیا به رویم بسته شده‌اند. همانطور که نشسته بودم نسیمی آرام صورتم را نوازش کرد. نگاهم به درختانی افتاد که در باد به آرامی تکان می‌خوردند و کم‌کم صدای پرنده‌ها هم به گوش رسید. «انا لله و انا الیه راجعون» فاطمه از آن خدا بود و به سوی او نیز بازگشت. دلم آرام شد؛ آرام آرام. دیگر بی تابی نمی کردم. مردم فکر می کردند دچار شوک شده ام چون به هرحال پاره جگرم سوخته بود اما این حادثه برای من عنایت الهی بود.  بعد از اینکه آتش خاموش شد و پیکر سوخته فاطمه را از کانتینر خارج کردند اجازه ندادند ببینمش؛ اما بعدها همسرم گفت: «آنقدر پیکر فاطمه داغ بود که هر چه پارچه سفید رویش می انداختند می سوخت و سیاه می شد!» بدن فاطمه را داخل پلاستیک گذاشتند و غسل دادند. روز بعد پیکر فاطمه در ماهشهر روی دست مردم تشییع شد. به آتش کشیدن یک دختر سه ساله در خواب توسط منافقین نه تنها به جگر من که به دل مردم هم آتش زده بود. خودم شنیدم مرد میان سالی شعار می داد: «حسین، حسین،آتش زدن به خیمه ها.» لطفا در کانال بصیرت افزایی و تعامل با ما باشید.👇👇👇👇👇👇 @basiratafzaeivataamol -------------------------------------------- https://eitaa.com/basiratafzaeivataamol https://igap.net/basiratafzaeivataamol سروش: http://sapp.ir/basiratafzaeivataamol ♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️
♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫 •┈••✾بسم الله الرحمن الرحیم ✾••┈• #روز_سی_و_سوم_چله_شناخت_شهیده_ها🌷 زندگینامه شهیده سیده فروغ راعی نیاکی نام پدر: سید آقا بزرگ نام مادر: عالیه تاریخ تولد: 1304 نیاک تحصیلات: مکتب خانه و ابتدایی تاریخ شهادت: 1357/7/15 محل شهادت: آمل نحوه ی شهادت: اصابت گلوله در روزهای اوج گیری انقلاب اسلامی محل دفن: آمل #زن_میتواند_بشکند_شب_را لطفا در کانال بصیرت افزایی و تعامل با ما باشید.👇👇👇👇👇👇 @basiratafzaeivataamol -------------------------------------------- https://eitaa.com/basiratafzaeivataamol https://igap.net/basiratafzaeivataamol سروش: http://sapp.ir/basiratafzaeivataamol ♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️
♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫 •┈••✾بسم الله الرحمن الرحیم ✾••┈• #شهیده_ی3⃣3⃣ پانزدهم مهرماه سال 57 درست در روزهای اوج گیری نهضت انقلاب اسلامی بود که این زن فداکار به هنگام بازگشت ازتظاهرات درب منزل رابه خاطرپناه دادن به انقلابیون بازگذارد وبه همین دلیل با چند تن از مأموران ساواک درگیرشد و همین درگیری کافی بود تا ساواکیهای کوردل به سمتش شلیک کنند .و سهم فروغ از آسمانی شدن یک گلوله بود که بر سینه اش نشست ، گلوله ای که یادآور مسمار درب نیم سوخته یک مادر پهلو شکسته را به اذهان متبادر می کند، و این سهم فروغ از عشق و ارادت به بانوی بی نشان بود ،اما این پایان قصه دلدادگی نبود ، ماموران رژیم شاه از تشییع جنازه‌اش ممانعت بعمل آورده که به ناچار پیکر پاکش همچون مادرش زهرا نیمه شب در سکوتی معنی‌دار و با حضور سربازان و ماموران ساواک و رئیس شهربانی وقت در آستانه مبارک امامزاده ابراهیم آمل غریبانه به خاک سپرده شد. لطفا در کانال بصیرت افزایی و تعامل با ما باشید.👇👇👇👇👇👇 @basiratafzaeivataamol -------------------------------------------- https://eitaa.com/basiratafzaeivataamol https://igap.net/basirataf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫 •┈••✾بسم الله الرحمن الرحیم ✾••┈• #روز_سی_و_چهارم_چله_شناخت_شهیده_ها🌷 دکتر مروه شربینی پزشک 33 ساله مصری که همراه شوهر و پسر خردسالش در آلمان زندگی می‌کرد، به خاطر پایبندی به حجاب اسلامی در دادگاهی در شهر «درسدن» آلمان هدف حملة «الکسی دبلیو» نژادپرست 28 ساله آلمانی قرار گرفت و با هجده ضربه کارد شهید شد. #زن_میتواند_بشکند_شب_را لطفا در کانال بصیرت افزایی و تعامل با ما باشید.👇👇👇👇👇👇 @basiratafzaeivataamol -------------------------------------------- https://eitaa.com/basiratafzaeivataamol https://igap.net/basiratafzaeivataamol سروش: http://sapp.ir/basiratafzaeivataamol ♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️
♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫 •┈••✾بسم الله الرحمن الرحیم ✾••┈• ⃣3⃣ مروه شربینی به سال ۱۹۷۷ میلادی در شهر اسکندریه متولد شد. پدرش علی شربینی و مادرش لیلا شمس هر دو شیمی‌دان هستند. در سال ۱۹۹۵ از کالج انگلیسی دختران فارغ‌التحصیل شده و از سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۹ عضو تیم ملی هندبال مصر بود. او در سال ۲۰۰۳ به همراه شوهرش به آلمان مهاجرت کرده و ابتدا در شهر برمن و از سال ۲۰۰۸ در شهر درسدن ساکن شدند از سال ۲۰۰۳ همراه شوهرش به آلمان رفتند. ابتدا در شهر برمن و از سال ۲۰۰۸ در شهر درسدن ساکن شدند. همسرش وابسته فرهنگی مصر در یکی از دانشگاه‌های آلمان است[۱] و با استفاده از بورس تحصیلی در مؤسسه ماکس پلانک شهر درسدن در رشته مهندسی ژنتیک مشغول تحصیل است و جهت انجام تز دکترای خود همراه مروه به آلمان آمده بود. چندی پیش از کشته شدنش، شربینی به دادگاهی مراجعه کرده و آلکس دبلیو «یک روس با ریشه‌های آلمانی که در سال ۲۰۰۳ به آلمان مهاجرت کرد»[۳] را متهم به این کرد که «زمانی که در پارک با پسرش بازی می‌کرده، آلکس دبلیو او را مورد توهین قرار داده و بخاطر حجاب مروه او را تروریست و فاحشه اسلامی خطاب کرده‌است». دادگاه شکایت شربینی را پذیرفته و آلکس را محکوم به پرداخت ۷۵۰ یورو کرد. آلکس دبلیو این حکم را نپذیرفت و تقاضای تجید نظر نمود. در حین برگزاری جلسه دادگاه تجدید نظر در یک دادگاه درجه دو در شهر درسدن، فرد آلمانی در جلوی چشمان قاضی و سایر حاضرین به شربینی حمله کرده و با ضربات چاقو وی را که سه‌ماهه باردار بوده از پا درآورد و همسر این زن و مرد دیگری را زخمی کرد. در بسیاری از دادگاهای آلمان از جمله این دادگاه در درسدن، هیچ گونه بازرسی ار افراد صورت نمی‌گیرد همچنین به علت آنکه الکس (قاتل) تا زمان حضور در داگاه هیچ گونه سابقه بازداشت نداشت، هیچ گونه تدابیر امنیتی برای دادگاه در نظر گرفته نشده بود. در حین ضربات شوهر مروه برای نجات همسرش به طرف او شتافت که توسط پلیس آلمان مورد تیراندازی قرار گرفت. پس از آن شوهرش با وضعیتی بحرانی در بیمارستان بستری گردید. برخی تیراندازی پلیس آلمان به وی را از روی اشتباه دانسته‌اند و برخی به نقل از مأموران امنیتی دادگاه اعلام کرده‌اند که گمان بر این بوده که شوهرش فرد مهاجم بوده و بدین خاطر وی را هدف قرار داده‌اند. همچنین فرزند خردسال سه ساله‌شان که شاهد این ماجرای خونبار بوده، برای معالجه تحت نظر روانشناس است در تشییع جنازه او در مصر هزاران نفر از مردم و از جمله چند تن از وزیران دولت مصر شرکت داشتند، این مراسم تبدیل به تظاهراتی اعتراضی شدکه سرانجام با دخالت و برخورد پلیس مواجه گردید. لطفا در کانال بصیرت افزایی و تعامل با ما باشید.👇👇👇👇👇👇 @basiratafzaeivataamol -------------------------------------------- https://eitaa.com/basiratafzaeivataamol https://igap.net/basiratafzaeivataamol سروش: http://sapp.ir/basiratafzaeivataamol ♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️
♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫 •┈••✾بسم الله الرحمن الرحیم ✾••┈• #روز_سی_و_پنجم_چله_شناخت_شهیده_ها🌷 شهید عشرت اسکندری در سال 1335 در یکی از روستاهای فیروزکوه به دنیا آمد. زندگیش در کمال سادگی و صفا شروع شد و به همین ترتیب نیز ادامه پیدا کرد. در جریان انقلاب شکوهمند مردم مسلمان ایران، با شور و شوق در کنار سایر زنان مسلمان، فعالانه شرکت داشت و زینب گونه فداکاری کرد و با حجاب خود که کوبده تر از هر سلاح دیگری است، مفاسد رژیم ستمشاهی را افشا و شعایر اسلامی را محترم می داشت. #زن_میتواند_بشکند_شب_را لطفا در کانال بصیرت افزایی و تعامل با ما باشید.👇👇👇👇👇👇 @basiratafzaeivataamol -------------------------------------------- https://eitaa.com/basiratafzaeivataamol https://igap.net/basiratafzaeivataamol سروش: http://sapp.ir/basiratafzaeivataamol ♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️
♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫 •┈••✾بسم الله الرحمن الرحیم ✾••┈• ⃣3⃣ پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کنار همسرش در فعالیتهای اجتماعی حضوری فعال داشت و با شرکت در نماز جمعه پیوند مستحکم خود را با امت شهید پرور حفظ می نمود. مادری مهربان و دلسوز بود. چهار فرزند (مهدی دو ساله، منصوره چهارساله، معصومه شش ساله و محمدجواد هشت ساله) داشت که برای آنها معلمی ارزشمند بود و کانون خانواده اش از وجودش گرمی و حرارت می گرفت. او به تعالیم اسلام اعتقادی راسخ و به روحانیت متعهد و بخصوص حضرت امام (ره) علاقه ای خاص داشت. فاطمه گونه، کودکانش را پرورش می داد و در جامعه نیز زینب وار و مبلّغ پیام انقلاب اسلامی و خون شهدای انقلاب بود. از لحاظ اخلاقی، الگو و نمونه یک زن مسلمان بود و آنچنان می زیست که شایسته پیروان حضرت فاطمه (س) است. رفتاری شایسته و متین داشت و احترام همگان را برمی انگیخت. دخترش، معصومه اسکندری، درباره چگونگی شهادت مادرش می گوید:شهریور 1361 شش سال بیشتر نداشتم. برای گرفتن وضو به حیاط خانه رفتم. آخرین سفارش مادر این بود که: دخترم قبل از سن تکلیف نماز بخوان مادر به همراه پسرعمه و همسرش در اتاق مشغول صرف صبحانه بودند. پسرعمه (علی اکبرخدادادی) که هجده سال بیش نداشت، به اتفاق همسرش (فاطمه عشریه) برای اولین بار از روستای "آندرایه" به تهران آمده بود. فقط دو ماه از ازدواج آنان می گذشت. او که عازم خدمت سربازی بود، برای خداحافظی به دیدار ما آمده بود. ناگهان کسی شروع به کوبیدن در کرد. آن قدر محکم، که از ترس در جا خشکم زد. مادر از چند روز قبل حس کرده بود که حادثه ای در شرف وقوع است و دایم به پدر توصیه می کرد که مراقب باش و بگذار من در را باز کنم. شاید گمان می کرد که زن بودن و مادر چهارفرزند کوچک بودن، ذره ای حیا و شرم در وجود آن ناجوانمردان و از خدا بی خبران پدید خواهد آمد. با شنیدن فریاد در را باز کن، بی اختیار به طرف در رفتم و با دستانی لرزان آن را گشودم؛ ناگهان دو نفر که یکی از آنان مسلسلی را به دوش انداخته بود، وحشیانه مرا به گوشه ای پرتاب کردند و به سرعت خود را به داخل حیاط رساندند. مادر با دیدن آن دو، فریاد برآورد و مرگ را نثارشان کرد و آنان با شنیدن مرگ بر منافق و مرگ بر آمریکا، در کمال قساوت به روی او و میهمانانش آتش گشودند و آنان را به شهادت رساندند اما به این نیز قناعت نکردند و به هر یک از آنان تیر خلاص زدند. آن خون آشامان حتی به خواهر چهارساله ام (منصوره) که معصومانه به پیکر خون آلود مادر خیره شده بود نیز رحم نکردند و او را زخمی کردند و سپس با پرتاب یک بمب دستی به داخل خانه، سوار بر موتور سیکلت هایشان از قتلگاه این عاشقان که جرمشان پای بندی به انقلاب و وفاداری به امام (ره) بود، من که در زیر رگبار منافقین کاملاً گیج شده بودم و همچون انسانهای مسخ شده، لرزان، خود را به گوشه ای کشیدن و دیگر هیچ نفهمیدم. وقتی به هوش آمدن خود را در آغوش پدر دیدم. دستان پدر برعکس دستان گرم مادر، کاملاً سرد و بی روح بود. او به سختی می گریست و به آرامی با خود نجوا می کرد. چهره اش تکیده شده بود و لبخند تلخی که به گوشه لبانش نشسته بود، خبر از فراقی سخت و دردناک می داد. به یاد دارم آن زمان که مادر را غسل دادند به دور از چشم پدر که در خلوت خود غریبانه می گریست، به کنار پیکر بی جان مادر رفتم و جای گلوله و کبودی های روی پیشانی، صورت و پیشانی اش را بوسیدم. با حسرت به او نگاه می کردم. می دانستم که دیگر او را نخواهم دید. من همدم و سنگ صبور دوران جوانیم را برای همیشه از دست داده بودم. چگونه توانستند مرا از آغوش گرم مادر و بوسه های محبت آمیزش جدا کنند. آنان با این کارشان شرر در جان من، پدر و دیگر برادران و خواهرانم انداختند. اما دشمنان بدانند ما نیز چون مادر که تا آخرین نفس ایستاده بود وفریاد مرگ برآمریکا ومرگ برمنافق سر می داد ایستاده ایم وآماده جانفشانی در راه اسلام هستیم لطفا در کانال بصیرت افزایی و تعامل با ما باشید.👇👇👇👇👇👇 @basiratafzaeivataamol -------------------------------------------- https://eitaa.com/basiratafzaeivataamol https://igap.net/basiratafzaeivataamol سروش: http://sapp.ir/basiratafzaeivataamol ♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫 •┈••✾بسم الله الرحمن الرحیم ✾••┈• 💢نماز صبح ❣خواهری که تازه عروسی کرده بود به نمازشوهرخودش خیلی اهمیت میداد وهرروز اورابرای نمازصبح بیدارمیکرد تابه مسجدبرود... . ❣یکی ازروزها کمی دیرتربیدارشد وشوهرش رابلافاصله بیدارکرد تاهرچه زودتربه مسجدبرودونمازجماعت را دریابد... . ❣شوهرکه به مسجدرسیدجماعت اول تمام شده بود با جماعت دوم نمازش را تمام کرد... بعدازنماز،امام مسجد سراسیمه پیش او رفت وگفت: تو شوهر فلانی نیستی؟ . ❣حسابی جاخورد... اسم خانومش ازکجا گرفته بود.؟!! . باتعجب تمام گفت بله خودم هستم... اما تو اسم خانم من را ازکجا فهمیدی؟ . ❣امام گفت به الله قسم که من امروز توخواب دیدم که همه اهل مسجدکه نماز فجر را با ما با جماعت اول میخوانند،توبهشت باهم هستیم. .ویک زن هم همراه ما بود... . من درباره اش پرسیدم...به من گفته شد این فلان زن همسر فلانی هست...! . 📝مرد خوشحال وبا شور وشوق فراوان به خانه اش رفت تا این مژده وخوش خبری رابه همسر مومنه ودلسوزش برساند.. . ❣وقتی به خانه رسید همسرعزیزش را درحالی یافت که درحال سجده است... وروح پاکش به آسمانهاعروج کرده است... . .🌿🍁🌿🍁🌿🍁 چه خاتمه زیبایی نصیب زنی اون هم دراین دوران شده ... کسیکه به نمازخودش که هیچ ، بلکه به نمازجماعت شوهرش هم اهمیت زیادی میداده... ای کسیکه باخیال راحت صبحها خواب خوش رابرنمازت ترجیح میدهی و گمان میکنی با اینکارت استراحت وآرامش بیشتری راحاصل میکنی .. و غافلی ازاینکه فردا درقبرت آرامشی نخواهی داشت ... وغافلی ازاینکه راحتی وآرامش دلهایی که سحرگاههان دربارگاه ملکوتی علام الغیوب ایستاده اند، را حدی وحدودی نیست. وقتی توهروقت خواستی میخوابی وهروقت خواستی ازخواب بیدار میشوی بدون درنظرگرفتن نمازهایت دروقت خودش،!!! ... بدان ! به الله قسم که همیشه دردایره غمها واندوههای ناتمام قرارمیگیری... مادامیکه نمازهایت در لیست اولویتهایت قرارنگرفته.. 📝قسم به الله که راحتی دنیاوآخرت با خواندن نمازها در اول وقت است بخصوص نمازصبح باجماعت. لطفا در کانال بصیرت افزایی و تعامل با ما باشید.👇👇👇👇👇👇 @basiratafzaeivataamol -------------------------------------------- https://eitaa.com/basiratafzaeivataamol https://igap.net/basiratafzaeivataamol سروش: http://sapp.ir/basiratafzaeivataamol ♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️
♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫 •┈••✾بسم الله الرحمن الرحیم ✾••┈• #روز_سی_و_ششم_چله_شناخت_شهیده_ها🌷 شهیده صدیقه پروانه نام : صدیقه نام خانوادگی :  پروانه نام پدر :  حسین محل تولد :  گرگان تاریخ تولد :  1328/12/18 محل شهادت :  گرگان تاریخ شهادت :  1357/09/05 #زن_می_تواند_بشکند_شب_را لطفا در کانال بصیرت افزایی و تعامل با ما باشید.👇👇👇👇👇👇 @basiratafzaeivataamol -------------------------------------------- https://eitaa.com/basiratafzaeivataamol https://igap.net/basiratafzaeivataamol سروش: http://sapp.ir/basiratafzaeivataamol ♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️💫♻️