#نسیم_قرآن 🌸
قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَٰلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ
بگـو :
《 بـه فضڵ ۆ رحمت خداست ڪه [مۆمنانݩ] باید شاد شۆند. 》
ۆ این از هر چه گرࢪد مے آوردند
بهترࢪ است.☺️🌿💕
یونس / ۵۸
⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽⊱
هدایت شده از ✅ضرورتِ بصیرت و امر به معروف♥
#به_وقت_کتاب 📚
✨بندگان خانواده من هستند پس محبوب ترين افراد نزد من کسانی هستند که نسبت به آنها مهربان تر و در رفع حوائج آنها بيشتر کوشش کنند.
🍃عجيب بود! جمعيت زيادی در ابتدای خيابان شهيد سعيدی جمع شده بودند.
✨با ابراهيم رفتيم جلو، پرسيدم: چی شده!؟
🍃گفت: اين پسر عقب مانده ذهنی است، هر روز اينجاست. سطل آب کثيف را از جوی بر می دارد و به آدم های خوش تيپ و قيافه می پاشد! مردم کم کم متفرق می شدند.
✨مردی با کت و شلوار آراسته توسط پسرک خيس شده بود گفت: نميدانم با اين آدم عقب مانده چه کنم.
🍃آن آقا هم رفت. ما مانديم و آن پسر!
ابراهيم به پسرک گفت: چرا مردم رو خيس می کنی؟ پسرک خنديد و گفت: خوشم می ياد.
✨ابراهيم کمی فکر کرد و گفت: کسی به تو ميگه آب بپاشی؟ پسرک گفت: اون ها پنج ريال به من ميدن و ميگن به کی آب بپاشم.
🍃بعد هم طرف ديگر خيابان را نشان داد. سه جوان هرزه و بيکار می خنديدند.
✨ابراهيم می خواست به سمت آنها برود، اما ايستاد. کمی فکر کرد و بعد گفت: پسر، خونه شما کجاست؟ پسر راه خانه شان را نشان داد.
🍃ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو اذيت نکنی، من روزی ده ريال بهت ميدم، باشه؟
✨پسرک قبول کرد. وقتی جلوی خانه آنها رسيديم، ابراهيم با مادر آن پسرک صحبت کرد. به اين ترتيب مشکلی را از سر راه مردم بر طرف نمود.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍃در بازرسی تربيت بدنی مشغول بوديم. بعد از گرفتن حقوق و پايان ساعت اداری، پرسيد: موتور آوردی؟ گفتم: آره چطور!؟ گفت: اگه کاری نداری بيا با هم بريم فروشگاه.
✨تقريباً همه حقوقش را خريد کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و.. همه چيز خريد. انگار ليستی برای خريد به او داده بودند!
🍃بعد با هم رفتيم سمت مجيديه، وارد کوچه شديم. ابراهيم درب خانه ای را زد. پيرزنی که حجاب درستی نداشت دم در آمد. ابراهيم همه وسائل را تحويل داد. يك صليب گردن پيرزن بود. خيلی تعجب کردم!
✨در راه برگشت گفتم: داش ابرام اين خانم ارمنی بود؟! گفت: آره چطور مگه!؟
🍃آمدم كنار خيابان. موتور را نگه داشتم و با عصبانيت گفتم: بابا، اين همه فقير مسلمون هست، تو رفتی سراغ مسيحيا!
✨همينطور كه پشت سرم نشسته بود گفت: مسلمون ها رو کسی هست کمک کنه. تازه، کميته امداد هم راه افتاده، کمکشون می کنه. اما اين بنده های خدا کسی رو ندارند. با اين کار، هم مشکلاتشان کم میشه، هم دلشان به امام و انقلاب گرم ميشه.
⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽
ادامه#قسمت_بیستویکم
🍃26سال از شهادت ابراهيم گذشت. مطالب كتاب جمع آوری و آماده چاپ شد.
✨يكی از نمازگزاران مسجد مرا صدا كرد و گفت: برای مراسم يادمان آقا ابراهيم هر كاری داشته باشيد ما در خدمتيم.
🍃با تعجب گفتم: شما شهيد هادی رو می شناختيد!؟ ايشون رو ديده بوديد؟!
✨گفت: نه، من تا پارسال كه مراسم يادواره برگزار شد چيزی از شهيد هادی نمی دونستم. اما آقا ابرام حق بزرگی گردن من داره!
🍃برای رفتن عجله داشتم، اما نزديكتر آمدم. با تعجب پرسيدم: چه حقی!؟
✨گفت: در مراسم پارسال جاسوئيچی عكس آقا ابراهيم را توزيع كرديد. من هم گرفتم و به سوئيچ ماشينم بستم.
🍃چند روز قبل، با خانواده از مسافرت برمی گشتيم. در راه جلوی يك مهمان پذير توقف كرديم.
✨وقتی خواسـتيم سوار شويم با تعجب ديدم كه سوئيچ را داخل ماشين جا گذاشتم! درها قفل بود.
به خانمم گفتم: كليد يدكی رو داری؟ او هم گفت: نه، كيفم داخل ماشينه!
🍃خيلی ناراحت شدم. هر كاری كردم در باز نشد. هوا خيلی سرد بود.
✨با خودم گفتم شيشه بغل را بشكنم. اما هوا سرد بود و راه طولانی.
🍃يكدفعه چشمم به عكس آقا ابراهيم افتاد. انگار از روی جاسوئيچي به من نگاه می كرد.
✨من هم كمی نگاهش كردم و گفتم: آقا ابرام، من شنيدم تا زنده بودی مشكل مردم رو حل می كردی. شهيد هم كه هميشه زنده است.
🍃که بعد گفتم: خدايا به آبروی شهيد هادی مشكلم رو حل كن.
✨تو همين حال يكدفعه دستم داخل جيب كُتم رفت. دسته كليد منزل را برداشتم!
🍃ناخواسته يكی از كليدها را داخل قفل در ماشين كردم. با يک تكان، قفل باز شد. با خوشحالی وارد ماشين شديم و از خدا تشكر كردم.
✨بعد به عكس آقا ابراهيم خيره شدم و گفتم: ممنونم، انشاءالله جبران كنم.
🍃هنوز حركت نكرده بودم كه خانمم پرسيد: در ماشين با كدام كليد باز شد؟ با تعجب گفتم: راست ميگی، كدوم كليد بود!؟
✨پياده شدم و يكی يكی كليدها را امتحان كردم. چند بار هم امتحان كردم، اما هيچ كدام از كليدها اصلاً وارد قفل نمی شد!!
🍃همينطوركه ايستاده بودم نَفس عميقی كشيدم. گفتم: آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشكلات مردمی.
⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽
هدایت شده از ✅ضرورتِ بصیرت و امر به معروف♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رهبرانه 🌹
فَقُلحَسبیالله...
بگوفقطخدا....
توکلوتوسل🌱°
#اللهم_احفظ_قائدنا_الامام_خامنه_ای
⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽⊱
♥️🌿|•° #دݪاڹہ....
خــــــــــدایا
تو می دانی ما را چه می شود و ما خود نمی دانیم !!!
نجاتمان بده . . .
ای آن که بیآن که بگوییم شنیده ای ..............
⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽
هدایت شده از ✅ضرورتِ بصیرت و امر به معروف♥
✨❤️✨
یاد تو امید خسته جان است رضا
در قلب تو یک جهان نهان است رضا
💠 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى
#سلام_آقا🙏❤️😍🌹
هدایت شده از خبرگزاری رسا
10.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 صرفا جهت یادآوری برای موسوی خوئینیها
🆔 @rasanewsagency
هدایت شده از ✅ضرورتِ بصیرت و امر به معروف♥