یادت کبوترم میکند بر بام دلتنگیها دانه از غربت و آب از دیده قوت غالب من است بی دستان تو که مرا نوازش کند و پَر پرواز دهد تا اوج بودن؛ دنیا قفس بسته ایی است رو به غروب مانند یک سلول انفرادی بدون هیچ روزنه ایی در سمت نمورترین قسمت یک اتاق تاریک!

مکان اجرای نمایش در تهران میباشد!

یادم میاید کلاس سوم ابتدایی شاگرد اول کلاس بودم بین بچه ها حرمت خاصی داشتم اما یک روز معلم به یک دلیل خیلی خیلی پیش پا افتاده غرورم را پیش بچه ها لِه کرد! همیشه عادت شده بود قبل از ورود معلم به کلاس دفتر حضورغیاب رو من میگذاشتم روی میز و اون روز این کارو نکرده بودم معلم اومد بالای سرم چنگ زد توی موهام و چند بار سرمو تکون داد و موهامو کشید و گفت دفتر حضورغیاب روی میز نیست و همونجور که موهام توی دستش بود منو کشوند جلوی درِ کلاس و پرتم کرد بیرون و گفت برو دفتر حضور غیاب رو بیار یادمه پام به چارچوب در گیر کرد و توی راهروی مدرسه سکندری خوردم از هیچ کدوم از رفتارهای معلم اذیت نشدم الا اینکه حرمت منو پیش بچه ها نگه نداشت و منو خجالت زده کرد هنوزم اون بغض رو یادم نرفته راه گلوم رو بدجوری بسته بود بی حرمتی شکنجه است مخصوصا اگه بین دیگران وجهه داشته باشی #یازهرا 💔 @bavareparvanegi

تا تو تمنا باشی چرا دست نیاز نباشم؟! وقتی پای عشق در میان است؛ استقامت بیهوده است من در برابر تو عاجزم والسلام.... @bavareparvanegi

باران که می بارد به یاد اشکهای نریخته ام می افتم و بغضی که گلوگیر میشود و اگر این باران اشکهای ریخته تو باشد؛ من باید چه کنم از این استیصال که گریبانگیرم شده و در برابر تو عاجزم میکند.... @bavareparvanegi

می گویم دلتنگم میگوید به دنبال خدا برو میگویم به دنبال خدا بودم که در دل ساکن شدی میگوید به دنبال چیزی بودن حرکت میخواهد با سکون به خدا نمیرسی میگویم خدا را گم نکرده ام در همین حوالی توست میگوید مرا در حوالی خدا همواره جستجو کن میگویم حوالی خدا کجاست؟! میگوید آنجا که تو باشی و خدا و یک آسمان باران که نازل میشود برای پاکی تو مرا در حوالی خدایی جستجو کن که پاکی تو را دوست دارد... @bavareparvanegi

دلم یک آسمان گریه میخواهد از سردیِ نگاهها بغض در گلو می ماسد و جِرمِ سنگینی راه نفس را میگیرد وقتی که میرود بی آنکه پشت سرش را حتی یک نگاه کوچک بیندازد! آسمان هم بنا ندارد بدرقه راهش باران نبارد.... @bavareparvanegi