eitaa logo
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
160 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
690 ویدیو
23 فایل
🌷وقتی از باور پروانه شدن سرشاریم 🌷دل به تاریکی این پیله چرا بسپاریم 🍃🌸او که به جای فوروارد؛ کپی میکند ، لیلای دل ما را مجنون نیست او فقط به دنبال راه جنون است از بیراهه @Tabyinebavarha ⬅️کانال دوم ما🔴 @Fahim_55
مشاهده در ایتا
دانلود
شکسته ام مانند شیشه دودی یک اتومبیلِ سفارت وقتی برای ترور شخصیت؛ گلوله خورده و دَوّار، ترک برداشته است... @bavareparvanegi
و باز آدینه از راه میرسد صبح که آفتاب از مشرق چشمانش طلوع کند منتظرانش را از دوری و هجرانش ندبه ایی دیگر خواهد بود انگار یعقوب زمانه بنا نیست فقط فروغ چشمانش را از دست بدهد انگار قرار است جان بسپارد.... @bavareparvanegi
سینه ام دکان عطاریست دردت چیست؟! t.me/M_Yaaas 💚
به همین زندگی بی تو عادت کردیم..... حالِ ظهور تو را دیگر نداریم تلاش بیهوده است جمعه ها درباره ات میگوییم و می نویسیم تو هنوز هم همان غریبی که بودی!... @bavareparvanegj
موعودخواهی ما مسلمانان مثل عبادت مسیحیان مختص یک روز است موعودخواهی لحظه ها را می طلبد وقتی بی روی دلارایش زندگی در تنگا بیوفتد.... @bavareparvanegi
گیرم که من مجنون! تو مگر لیلایی آن گونه که باید؟! @bavareparvanegi
با همین غروب کارِ بهار هم تمام خواهد شد! کارِ دلِ من نیز.... @bavareparvanegi
اصلا تو لیلی باش از ازدحامِ جنونِ برای تو؛ نام مرا دیگر مجنون نمیخوانند! @bavareparvanegi
این تازه اول تیر است تا تابستان به نیمه برسد ببین چقدر استخوانهای اشتیاقم برایت تیر بکشد و چقدر قلب خسته ام تیرِ غیب بخورد و عجب حکایت غریبی دارد تیربارانِ من با ((هفت تیر)) تو در حوالیِ ((سرچشمه)) های نگاهت! @bavareparvanegi
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
همانند قطعه کوچک یخی که در قالب خویش برگ گلی را نگه داشته و از شدتِ حرارتِ تو ذره ذره ؛ قطره قطره می شود و میچکد ... یعنی آخرش چه ؟ یک برگ گل می ماند از قطعه کوچک یخی که در قالب خویش تو را نگه داشته بود!.... @bavareparvanegi
اگر روزی مرا بنگاری؛ دیوان شعری می شوم ناموزون! من غزلِ بی پایانی میشوم از شعر سپیدی که میان قلبش؛ قوس و قزح هفت رنگِ عشق را دارد کافیست مرا بنگاری خودم سروده خواهم شد... @bavareparvanegi
از بی خیالی باد؛ بادبادکِ احساسم سرگردان؛ می هراسد از انقطاع نکند همین بی خیالی باد نخ احساسم را که به دستِ توست؛ پاره کند!.... @bavareparvanegi
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
مرد نوشت: خب ديگه من ميرم، زن نوشت: براي تولد ادوارد كه ميايي؟ مرد نوشت: اينجا آخر جهانه هيچي معلوم نيست...دوست داشت دوتا استيكر گل بفرستد دوتا بوس در اتاق را زدند، فقط استيكر گل فرستاد، مرد گفت بله، سرجوخه گفت ده دقيقه ديگه روي باند باشين. مرد گفت چشم، بالاپوش نظامي اش را پوشيد. نگاهي به پاكت سيگارش كرد، نصفه نيمه بود دو پاكت زاپاس برداشت توي جيب شلوار نظامي اش گذاشت از پاكت نصفه يك نخ روشن كرد و تند تند كام گرفت، ساعت جي ژاكش را نگاه كرد . پنج دقيقه وقت مانده بود . تا باند سه دقيقه راه بود.دو دقيقه را سيگار كشيد و كام حبس رفت . يكي دوكام ته ديگي اش را انداخت توي آبجوي نيم خورده از ديشب مانده، چراغ اتاق را خاموش كرد و راهروي منتهي به باند را گز كرد. فضاي كافه رو باز بود. اما بوي تند قهوه عربي و ممزوج شده به تنباكوهاي تند دوسيب و پرتقال و نعنا و عطرهاي تند مشتري هاي كافه مشام را پريشان كرد. مرد شكم گنده اي كه رگ هاي شقيقه هايش از اثر الكل بيرون زده با دشداشه اي بلند و عگال تصنيفي عربي و قديمي مي خواند . نوازنده اي پير، يك عود كهنه عربي دستش گرفته و بي حوصله جواب آواز مي دهد . چند دختر هندي و بنگلادشي و اوكرايني با لباس هايي براق و پولك دوزي شده وسط كافه مي رقصند . مشتري ها بيشتر حواسشان به دخترك اوكرايني است . گوني گوني زغال است كه روي سر قليان ها مي سوزد . مشتري ها واي فاي پرسرعت كافه را به رقص دخترها ترجيح مي دهند . هيچ كس حواسش نيست يك شاهين چل متري و چهادره تني آرام مثل رقص دختر اوكرايني مانند خيال از بالاي سرشان در حال عبور است و بنا دارد مهم ترين ماموريت جهان را با خفن ترين پرنده گمنام جهان انجام بدهند . نيم ساعت به اذان صبح است. مرد وضو گرفته، نشسته دارد پيامك بازي مي كند، حق ندارد گوشي دوربين دار و هوشمند برد. مرد مي نويسد: بيداري؟ زن مي نويسد: به به پسر پيغمبر ما چطوره؟ همه بي معرفتا آقا سيد؟ مرد مي نويسد: دورت بگردم تيكه ننداز گفتم كه تو ماموريتم ! زن مي نويسد: هفت ساله سايه ات رو سرمه نمي دونم شغلت چيه؟ باحال نيست ؟ مرد مي نويسد: عمرم رو عمرت من كه گفتم راننده ام، يه راننده ساده، باس برم اين ور و اون ور ! حالا به دل نگير فردا شيفتم تمومه ! يه روسري خوشگلم خريدم بيارم سرت كني ماه تر شي! زن مي نويسد اون كجاست كه راننده هاش ارشد هوافضا دارن؟ مرد مي گويد: بگذر. دورت بگردم مي دوني كه... زن دو نقطه پرانتز مي فرستد . بيسيم خش خش مي كند . مرد براق مي شود . هول هول دو تا قلب قرمز ارسال مي كند...  زبونمو افعي بزنه آقا اگه دروغ بگم، داغ ابوالقاسمم رو ببينم اگه واوي دروغ باشه . ترسالي بود گفتم برم توي يال مبارك كوه و دامنه هاش تازه تره گفتم شب رو به كوه سر مي كنم،صبا برمي گردم، روحم خبر نداشت عروسي جن هاست به كوه... دم اذون بود رمه رو زده بودم پايين تپه كه پرت و پلا نشه، تو چاك دره نمازمو به كمرم بزنم، يهو آسمون سرخ شد، انگار تو تنور تازه گر گرفته يه تغار بنزين بريزي، به سيدعباس قسم دروغ نمي گم، بيابوني مردم نون مفت نخورده كه حرف مفت بزنه، اژدها بود آقا اژدها . اندازه كرت علفي سيديعقوب قواره داشت . بال داشت سه تاي خيمه تعزيه سيداسحاق، يهو گلوله آتش شد. چرخيد چرخيد عين دوك نخريسي سكينه زنم، بعد يهو چغل شد تو دريا و فسسسس خاموش شد، خدا ميدونه دريا به جوش اومد.دريا بخار مي كرد اين اژدها آقالله غروب آفتاب رو نبينم اگه دروغ بگم، اصن من دروغگو، خودت بيا ميش هاموببين، سه تاشون از شير افتادن. پستوناشون شده ترك ترك، دوتاشون به ريق افتادن، هول كردن آقا، زبون بسته هالله فضاي داخل هواپيما ساكت است. يك هووومي دارد مثل داخل رحم مادر، دنيا اسلوموشن است، دلش سيگار مي خواهد...يك نخ در مي آورد، فندك لج مي كند، روشن نمي شود، . بي خيال مي شود . سيگار را تف مي كند . جان يك بطري كوكا مي دهد دستش، يك نفس سر مي كشد، گازش مي پيچد توي مغزش مي سوزد. درد محوي توي مثانه اش مي پيچد . هيچكس حرف نمي زند . هر از گاهي صداي رادار و بيسيمي سكوت هواپيما را نخ كش مي كند . گوشي اش را درآورده دارد به عكس ادوارد پسر پنج ساله اش نگاه مي كند. باز هم تيرشان به سنگ خورده . جلوي چشم خودشان دويست و بيست ميليون دلار در كثري از ثانيه پودر شد رفت و تمام... ياد فيلم نجات سرباز رايان مي افتد لحظه اولي كه دنيا اسلوموشن بود و هيچ چيز نمي شنيد. خيلي سخت است . اين كه يك كاري بكني و نتواني بگويي آن كار را من كرده ام، آن هم در دوره اي كه خيلي ها ياد گرفته اند كارهاي نكرده را هم براي خودشان فاكتور كنند و از نمدش كلاهي بدوزند . نشسته است توي خانه بالا پوش نظامي اش را در آورده زن با يك دامن گل گلي دارد چايي مي ريزد . روسري كه آورده را هنوز نپوشيده . انداخته روي شانه هايش، مرد قد و بالايش را مي بيند ضعف مي كند . ((ادامه دارد...))
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
ادامه پست قبل...👇🍃 زن همینطور که با دقت دارد کف سینی چای را که لک افتاده با دستمال متقال پاك مي كند، مي گويد: آره سيد مصطفي جونم . ديشب كه باهات حرف زدم بعدش سپاه يك كاري كرده تركونده، مرد نخودي مي خندد: خب چيكارا كردن ؟ زن مو پشت گوش مي اندازد: آره بابا يه دونه بهباده پهباده چيه؟ همين هواپيماها كه خيلي خفنن و كلي پولشونه اومده نزديك مرزاي ما شده، پدافند هوايي با موشك سوم خرداد زدن نابودش كردن، دنيا كپ كرده، زن چايي را سمت مرد هل مي دهد به چهره زن مي دهد خيره مي شود به چهره مرد: الهي بميرم چقد سوختي ! مرد مي گويد خدا نكنه . زن شاداب مي گويد . لباستو بده بشورم ماشين روشن كردم . مرد مي گويد روي مبل است . زن توي خم آشپزخانه چشم هايش را مي بندد، يقه لباس را مي چسباند به پره هاي بيني اش با تمام وجود بو مي كشد . بوي عرق مردش است و بويي شبيه بوي باروت، دلش ضعف مي رود . مرد قند توي دهانش مي اندازد قند را مي مكد . نعلبكي اول را هورت مي كشد و بغض مي كند: خيلي دلش مي خواهد بگويد: مريم جانم من بودم كه شاسي كنترل را زدم و پهپاد ساقط شد! مردت شكارچي پهپاد است، زن پودر ريخته توي ماشين، تا ماشين آب شود، گوشي اش را چك مي كند، پيامك نخوانده مردش را مي بيند: دو تا قلب قرمز! @bavareparvanegi
حتما باید مانند پهباد جاسوسی به سراغت بیایم تا با سپاهِ دلت به سمتِ من یورش ببری؟؟؟.... @bavareparvanegi
مانندِ (( شبی که ماه کامل شد)) ؛ گمراهی و ضلالت ، فائزه درونم را خواهد کُشت اگر پا به پایش، زندگی کنم! @bavareparvanegi
حالا که میروی سنجاقکِ سر به هوای مرا گوشه چمدانت بگذار بگذار همراهِ تو بیاید تمام دستپاچگی هایم و بگذار خیال نیکویت مرا با خودش ببرد تا انتهای جایی که بودنت تمام نمیشود... @bavareparvanegi
نوبرانه های باغ گیلاس چشمانت رسیده اند من هنگام چیدنشان آغشته نگاهت میشوم و گیلاسِ چشمانت ظرفهای میوه مجالس و محافل را شیرین خواهد کرد فردا که مردمان خریدارت شوند!.... @bavareparvanegi
به لطافتِ تو که فکر میکنم دل نازک میشوم! دلم میخواهد قامت تو را فریاد بزنم دارچینِ وجودت تا مغز استخوان مرا تند و خوشبو کرده و حالا که دوری مانند رطب بر سر نخلها ، من این پایین با سایه و خیالِ رطبِ تو کامِ تلخِ تنهایی را به صورت مجازی شیرین میکنم... @bavareparvanegi
کاش باور مرا هرگز ترک نکنی! @bavareparvanegi
روزی مرا به خاک خواهند سپرد؛ همان روز که همه ترکم خواهند کرد @bavareparvanegi
جای خالی تو مثل زخم بستر؛ درد دارد خونابه اش بند نمی آید.... @bavareparvanegi
مگر دلتنگی هایت باران نبود؟! آسمان چشمانم بارانیست همه دلتنگیهایت را چرا روی گونه هایم جا گذاشتی و رفتی؟! @bavareparvanegi
چشمانت حزیران است و من باید در آن از تمام بدیهایم حجامت کنم تا به سلامت برسم.... @bavareparvanegi