فدای دانه دانه غمهای تو شوم که مانند دانه های انار ردیف و منظم برای خونِ دل خوردن؛ چیده شدند !
@bavareparvanegi
درخت هرگز دل به تبر نداده است خودش که راضی به تکه تکه شدن نمی شود
اما امید دارد از تکه هایش میزی بسازند که زیر دستِ شاعری شوریده حال باشد که بگوید
((اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است...))
یا از تکه هایش تخته سیاهی بسازند که رویش را برای یادگیری کودکان؛ سپید می کنند و رنگی رنگی! و در زنگ ادبیات معلمی عاشق رویش بنویسد این مصرع شوریده حال را
((اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است))
یا از تکه هایش مدادی بسازند بر دستِ نقاشی چیره دست تا هوایی را نقاشی کند که برای از تو نوشتن مرا کم است و یا منظره درختهایی را بکشد که هرگز دل به تبر ندادند اما دست روزگار آنها را زیردست شاعری شوریده حال؛ نوآموزی شیرین گفتار و نقاشی معلوم الحال قرار داده است!
@bavareparvanegi
پاییز در راه است
استخوانهای ذهنم از سرمای زودهنگامش تیر میکشد
با اولین باران پاییزی خُرد خواهم شد مثل برگ بی رنگ و رویی که زیر پای عابری بی تفاوت است!
@bavareparvanegi
تو زلزله بودی و من سازه ایی کاهگلی!
ویرانه هایم هنوز قدرت تو را فراموش نکرده است
زلزله ایی وسیع به وسعتِ بودن؛ خیلی عمیق به عمق نفوذ تو در دل؛ کوتاه به اندازه عمر یک پروانه؛ قوی با قدرت هشت ریشتر!
@bavareparvanegi
نوبت دلتنگی بهار است
هر پائیز در دلش هزاران دلتنگی دارد که برگ درختان را می کُشد
سکوت عصرگاهی پائیز که با قارقار کلاغی تنها می شکند و شب هنگام که خیلی زود از راه می آید و دیر میرود تا یلدا شود کمرِ زمان را خم میکند
من در اولین پائیزِ عاشقی ؛ عاشق رنگهای پاییز شدم و با خود عهد بستم هیچ پائیزی مرا غمگین نسازد
و تا یاد تو هست ؛ پائیز هم همان حس خوبِ مچاله شدن در شال گردنی است که از سوز و سرما آدم را نگه میدارد و یا راه رفتن در زیر بارانِ نم نمی است که خشکی برگها را التیامِ اشک می بخشد
پاییز را به خاطر عاشقی اَش دوست دارم
به خاطر دلتنگی برای بهار
@bavareparvanegi
در کوشش گریختن از دست خویشتن
چون برگ بی مزارم و چون باد؛ بی وطن
خاموش از آن شدم که به جایی نمیرسد
فریادهایِ جنگلِ در حال سوختن
چون کودکی که بر لب ساحل دویده است
پیداست رد پای تو بر شعرهایِ من
بر دشت لاله برف نشسته ست و دور نیست
روزی که سر دوباره برآریم از کفن
#فاضل_نظری
#شعر_فریاد
@bavareparvanegi
کوفه برایش جای غریبی نبود
روزی همین زنهایی که حالا از پشت بام ها سنگ پرتاب میکردند و هلهله کنان خارجی می نامیدند کاروان اسرا را؛
همینها شاگرد درس قرآنش بودند...
#قصار
#مُحَرمانه
@bavareparvanegi
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
کشتی نجات_8.mp3
14.31M
#کشتی_نجات ۸
عدمِ رضایتِ تو، در همراهی و تأییدحکومت أئمهی جور را ؛
میزان تلاش تو، برای برپایی حکومت أئمهی حق مشخص میکند...
و این تلاش، هزینه دارد...
گاهی شغل و مقام، گاهی مال و فرزند، گاهی آبرو و گاهی شخصیت تو....
هزینه ای که تعیین کننده ی میزان صداقت توست.
@ostad_shojae
ستایش از آن خداست و درود بر پدرم محمد و خاندان پاک و نیکوکارش.
اما بعد: ای مردم کوفه،ای مردمان حیله گر و خیانت کار! گریه میکنید؟ اشک چشمانتان خشک نشود و ناله هایتان آرام نگیرد. همانا که کار شما مانند آن زنی است که رشتۀ خود را پس از محکم یافتن، یکی یکی از هم میگسست، شما نیز سوگندهای خود را در میان خویش، وسیلۀ فریب و تقلب ساخته اید. آیا در میان شما جز وقاحت و رسوایی، سینههای آکنده از کینه، دو رویی و تملق، همچون زبان پردازی کنیزکان و ذلت و حقارت در برابر دشمنان چیز دیگری نیز یافت میشود؟ یا همچون سبزههایی هستید که ریشه در فضولات حیوانی داشته یا همچون جنازۀ دفن شدهای که روی قبرش را با نقره تزیین نموده باشند؟ چه بد توشهای برای آخرت فرستاده اید؛ توشهای که همان خشم و سخط خدا است و در عذاب جاویدان خواهید بود. گریه میکنید؟ زار میزنید؟ آری به خدا سوگند که باید گریه کنید، پس بسیار بگریید و کمتر بخندید. چرا که......
#ادامه_دارد
#خطبه_حضرت_زینب_در_کوفه
#مُحَرمانه
@bavareparvanegi
به تو ایمان دارم
چون نخلی که چوبه دار میثم تمار بود و او خود آبش میداد و با چوبه دار خودش سخن میگفت
تو نخل دارِ من باشی باز هم به حرمت عشق دست از دامانت نخواهم کشید!
#قصار
@bavareparvanegi
مجنون مانده بود با رسوایی شکسته شدن سبویش و بدتر از آن شکستگی غرورش میان مردمان چه کند؟!
ناگهان به ذهنش اینچنین خطور کرد که برخیزد و بگوید:
اگر با ما نبودش هیچ میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی
اما به عمق وجود معشوقش تَرَک برداشت
خودش میدانست چقدر از درون شکسته است
نخواست لیلی را سرزنشی کند یعنی نتوانست باور کند که لیلی با شکستن ظرف؛ او را رانده و رنجانده
مجنون عشق را باور داشت و به لیلیِ خودش ایمان!
تو مرا چون سبویی بشکن
فرقی نمی کند حتی لبه تیز شکسته هایم تو را نخواهند بُرید
از تو نخواهند برید...
#قصار
@bavareparvanegi
اما
لیلیِ لیلیِ ما دل شکسته ها حسین است و بس
که سبو نمی شکند الا سبوی دل که به غمش تَرَک برمیدارد خواهی نخواهی💔
#قصار
#مُحَرمانه
@bavareparvanegi
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
ستایش از آن خداست و درود بر پدرم محمد و خاندان پاک و نیکوکارش. اما بعد: ای مردم کوفه،ای مردمان حی
....آری به خدا سوگند که باید گریه کنید، پس بسیار بگریید و کمتر بخندید. چرا که دامان خود را به ننگ و عار جنایتی آلوده اید که ننگ و پلیدی آن را از دامان خود تا ابد نتوانید شست. و چگونه میتوانید ننگ حاصل از کشتن فرزند رسول خدا(ص)، خاتم پیامبران، معدن رسالت، و سرور جوانان اهل بهشت را از دامان خود بزدایید؟ کسی که پناه مومنان شما، فریادرس در بلایای شما، مشعل فروزان استدلال شما بر حق و حقیقت و یاور شما در هنگام قحطی و خشکسالی بود. چه بار سنگین و بدی بر دوش خود نهادید، پس رحمت خدایی از شما دور و دورتر باد. که تلاشتان بیهوده، دستانتان بریده، معامله تان قرین زیان گردیده است، خود را به خشم خدا گرفتار نموده و بدین ترتیب خواری و درماندگی بر شما لازم آمده است. وای بر شماای مردم کوفه! آیا میدانید چه جگری از رسول خدا دریدهاید؟ چه زنان و دختران با عفت و وقاری را از خاندان او به کوچه و بازار کشاندهاید؟! چه خونی از آن حضرت بر زمین ریختهاید؟! و چه حرمتی از او شکستهاید؟! شما این جنایت فجیع را بیپرده و آشکار به انجام رسانید؛ جنایتی که سر آغاز جنایات دیگری در تاریخ گشته، سیاه، تاریک و جبران ناپذیر بوده، تمام سطح زمین و وسعت آسمان را پر کرده است....
#ادامه_دارد
#خطبه_حضرت_زینب_در_کوفه
#مُحَرمانه
@bavareparvanegi
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
من در تو رد پای حسین را دیدم
از دلت عبور میکرد و تو مجنون بودی
#قصار
@bavareparvanegi
جنون مثل سیلابی که از دیده جاری می شود همه چیز را با خودش می برد به در و دیوار می کوبد
دست آخر دلی تحویلت میدهد رنج کشیده و کبود
جنون رحم ندارد گاهی تنهایت رها می کند تا مستیِ عشق از سرت برود و هوشیارت می کند تا چشم باز کنی و مخاطرات جنون را بنگری
و چون خودت راه جنون را برگزیده ایی تسلیم باش این تقدیر را با دست اراده خودت رقم بزن
دلسرد مشو جنون با تو کارها دارد
دل به تاریکیِ تنهایی هایت مسپار
در وجود تو مشعلی از نشانه های خدا جان گرفته است که هرگز خاموش نمی شود
خوب که بیَندیشی عقل هم عشق را تصدیق میکند و جنون را میتوان در زوایای پنهان عقل پیدا کرد
عشق انسان عاقل را هدایت می کند و عقل در نهان خانه دلش اگر عاشق نباشد به رشد حقیقی نخواهد رسید
#قصار
#جنون_عقل
#دوراندیشی_عشق
@bavareparvanegi
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
....آری به خدا سوگند که باید گریه کنید، پس بسیار بگریید و کمتر بخندید. چرا که دامان خود را به ننگ
...آیا از اینکه آسمان خون باریده تعجب میکنید؟ در حالی که عذاب آخرت در مقایسه با این امر، بسیار شدیدتر و خوار کنندهتر است و در آن روز کسی به یاری شما نخواهد آمد. پس مهلتهایی که خدای متعال به شما میدهد موجب خوشی شما نگردد، چرا که خدا در عذاب کردن بندگان خود شتاب نمیکند، چون ترسی از پایمال شدن خون و ازدست رفتن زمان انتقام ندارد و همانا که خدای شما همیشه در کمین است.
اگر پيامبر از شما بپرسد، اين چه كارى بود كه كرديد با آنكه شما امت [پيامبرِ] آخر الزمان بوديد [و بر ديگر امتها شرافت داشتيد]، چه پاسخ خواهيد داد؟ شما چه كرديد با اهل بيت و فرزندان و عزيزان من؟! جمعى را به اسارت برديد و گروهى را به خون آغشته كرديد. اين پاداش من نبود ـ با آنكه من خيرخواه شما بودم ـ اينكه در حق خويشاوندانم اينگونه به من جفا كنيد. من مى ترسم همان عذابى كه قوم «اِرَم» را به نابودى كشاند، بر شما نيز فرود آيد.
#مُحَرمانه
#خطبه_حضرت_زینب_در_کوفه
@bavareparvanegi
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
...آیا از اینکه آسمان خون باریده تعجب میکنید؟ در حالی که عذاب آخرت در مقایسه با این امر، بسیار شد
زينب كبرى(س) پس از اين خطابه جانسوز، روى از آنان برگرداند. در اين حال، مردم حيرتزده شدند و از اندوه و پشيمانى، دست به دندان مى گزیدند.
امام زين العابدين(ع) رو به عمه اش كرد و فرمود: «عمه جان آرام بگير، سرگذشت گذشتگان براى آنان كه ماندهاند مايه عبرت است. خداى را سپاس كه تو عالمه تعليم نديده و خردمندِ خرد نياموزيدهاى. گريه و زارى، آنان را كه رفتهاند به ما باز نمى گرداند» با اين سخنِ امام چهارم(ع)، زينب(س) آرام گرفت و حرفی نزد.
#مُحَرمانه
#حرفی_نزد
@bavareparvanegi
مانند زنگ محملها از نفس افتاده ام
نطقی کن تا جان دهم از کلامِ حقت
#قصار
@bavareparvanegi
جان تشنه است
نهضت عطش را بشکن و جرعه ایی نور بنوشان ما را
#قصار
@bavareparvanegi