دشمن خوب میشناخت هدفها را
چشمان علمدار
چون عباس بود عباس یعنی شیری که به چشم شکار میکند
قلب انسان کامل
چون تنها قلبی که برای انسانیت میتپد قلب انسان کامل است
گلوی شیرخواره
چون تنها حنجره ایی که اثبات حقانیت راه حق است صدای حنجره شش ماهه است
بشنوید!!!👇
@bavareparvanegi
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
نماز صبح عاشورا
امام حسین فرمودند علی اکبر اذان بگو
صبح عاشورا بود و تتمه کسانی که در دل لشکر دشمن اندکی امید به هدایتشان بود. باقی مانده بودند
علی اکبر شروع کرد
صدایی شبیه به پیامبر و صوت دل انگیز جد مادری اش که مؤذن بود؛ در فضای نینوا بال گشود
عده ایی گفتند پیامبر به یاری فرزندش آمده و صراط مستقیمشان را از علی اکبر گرفتند
عمر سعد کلافه شد لشکر از هم می پاشید نیت کرده بود علی را از هم بپاشد
😭😭😭😭😭
و علی اکبر ارباً ارباً شد...
@bavareparvanegi
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
ناگهان شمر با چهارهزار نفر به سمت خیمه ها حمله کردند و میخواستند جنگ را آغاز کنند
امام حسین به علی اکبر فرمود:
سَکناهُنَّ
برو به خیمه ها و آرامش ببخش!
علی اکبر چهار مرتبه در طول سفر توانسته بود آرامش را به خیمه ها برگرداند
موقع رفتنش اما از خیمه ها امدند و به دور اسبش حلقه زدند یکی گردنبدش را به گردن اسب می انداخت آن دیگری مرکب را به گوشوار هایش آذین میبست به قدری علی اکبر را معطل کردند که سیدالشهداء فرمودند علی جان شتاب کن که فرصت جنگیدن را این اهل خیام از تو خواهند گرفت
و علی اکبر به میدان رفت
پاره پاره هایش نیز آرامبخش اهل حرم بود وگرنه ابی عبدالله زحمت جمع کردنش را به دوش جوانان بنی هاشم نمیسپرد
@bavareparvanegi
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
هفت سال داشت و در فصل زمستان به همراه پدر به مسجد داخل شد
گفت پدر جان من موز و انگور میخواهم
امام حسین به ستون مسجد اشاره کردند و خوشه های موز و انگور بیرون آوردند
در کربلا یکبار قبل از شهادت نزد پدر آمد و آب طلب کرد
پدر فرمود زبان بیرون بیاور و کام در کام علی اکبرش نهاد
کام پدر تشنه تر بود از کام پسر
عطش دیدار مجدد؛ پدر را بیشتر آزرده بود تا دوری و هجران پدر؛ پسر را
@bavareparvanegi