او به ما یاد داد سیاست از دیانت جدا نیست
کاری کرد که هیچ کسی نتواند ادعا کند فاطمه را دوست دارد و اهل سیاست نیست
محال است
#فاطمیه
@bavareparvanegi
تلاش کرد درستیِ حکومت ولایی را بر هر حکومت دیگری ثابت کند
افسوس دلها تسلیم ولایت نبودند
ایمان به غیب شان لنگ میزد حتی
ایمان به شهودشان هم لنگ میزد
غدیر را دیده و شنیده بودند
باز هم ایمان نیاوردند!
#فاطمیه
@bavareparvanegi
مادربزرگم از سادات بود خدا بیامرز، هر سال دیگ سمنو را که بار می گذاشت دست مان را می گرفت و از سر دیگ دورمان میکرد و میگفت خانم فاطمه ی زهرا سمنوی دیگ ما را می خواهند هم بزنند بیایید برویم ما هم دعا بخوانیم
بعد از دعا که بر سر دیگ حاضر میشدیم جای هم زدن های حضرت را به ما نشان میداد
ما همین گونه با طبع دل انگیز فاطمی کام کال خویش را تکامل بخشیدیم و رشد کردیم
با باورمان به حضرت زهرا سلام الله علیها
با برکت دستانش
و با دعای خیرش که همیشه بدرقه ی راهمان بوده و هست ، عمر از خدا گرفته ایم
چگونه در غمش نمیریم؟!
#حضرت_مادر
@bavareparvanegi
زمان:
حجم:
3.58M
مهر تو در دلها آیه ی توحید است
جلوه ایی از نورت صورت خورشید است
آیه به آیه از دل قرآن داده خدا این پیام
بر روح بلندت سلام
سلام ای کوثر و توحید و حج
ای وصف تو یاسین و قدر
ای روی تو شمس الضحی
سلام ای معنی ام الکتاب
ای مدح تا با جبرئیل
ای مادر ارباب ما
روی لبم اعطینا سیدتی لبیکِ
یا فاطمه الزهرا صل الله علیکِ
ذکر لب نوکرها سیدتی لبیکِ
یا فاطمه الزهرا صل الله علیکِ
#سلام_ای_مادر_ارباب_ما
@bavareparvanegi
خبر هولناک بود!!!!
از شنیدن خبر حتی عبا هم دست و پایش را گم کرد
می پیچید به پای مولا
از مسجد تا خانه شان راهی نبود شاید چند قدم اما!
تا به خانه برسد چند بار زمین خورد!
#فاطمیه
@bavareparvanegi
روز آخر خودش همه ی کارها را انجام داد
موقع استحمام بچه ها ، مخصوصا هنگام شستن سر حسینش، اشک می ریخت
دیگر بعد از لطمات اهل مدینه ، حتما سرها بر نیزه ها خواهد رفت
حتما سری خاکستری خواهد شد
حتما تشتهای طلا از سرها، سر خواهد رفت
#فاطمیه
@bavareparvanegi
باور پروانگی ـ انا علی العهد🇮🇷
أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ و اما حزنم همیشگی است و شبهایم به هم ر
برای من نهجالبلاغه خواندن همیشه توأم با یک حس عجیبی نسبت به حضرت امیر(ع) بوده. نه فقط بزرگی و عظمت، گاهی یک جورهایی ترس. لحن کلامشان خیلی سنگین است، نهیب دارد، آدم را میخکوب میکند گاهی، نفس را حبس میکند از صلابت و شدت.
این وسطهای نهجالبلاغه امّا خطبهای هست که حال و هواش با بقیه خطبهها فرق میکند. خطبهای که شاهدش فقط سه- چهار نفر بودهاند. آدم باورش نمیشود این کلمات را همان جنگجویِ نامیِ عرب گفته باشد؛ صاحبِ ذوالفقار؛ مردِ لیلهالمبیت؛ فاتح خیبر؛ مردی که قرآن حتّی به صلابت ضربههای سمّ اسبش سوگند میخورَد. که صدای نهیبش به مردم کوفه و بصره و شام هنوز در و دیوار این شهرها را میلرزانَد.
این وسطهای نهجالبلاغه خطبهای هست که سیدرضی با این عنوان شروعش کرده: "رُویَ انّه قاله عِندَ دفنِ سیّده النّساء فاطمه کالمناجی به رسول الله عندَ قبره". بعدِ چند جمله میرسد به اینجایِ کلام حضرت که: «قَلّ یا رسولَ الله عن صفیّتِکَ صبری و رَقّ عنها تجلّدی».
مرد، همان شبِ دفنِ همسرش دارد با رسول خدا دردِدل میکند که در فراق فاطمه (س) صبرش کم شده، تحمّلش از دست رفته. تا آنجا که «امّا حزنی فسَرمَد و امّا لیلی فمسهّد».
این وسطهای نهجالبلاغه آدم دلش میخواهد بنشیند و برای آن مرد بزرگ که صبرش داشت تمام میشد، که اندوهش ابدی شده بود، زارزار گریه کند.
#مردی_که_صبرش_تمام_شد
t.me/za_heb
باور پروانگی ـ انا علی العهد🇮🇷
بعضی رنگها رنگ دردند!
مثل
بنفش
زرد
ارغوانی
مشکی
او هنگام پروازش، همه ی این رنگها را بر بدن به درد میکشید
#فاطمیه
@bavareparvanegi
پای دلم انبوهی از هیزم را آتش زدند من هم سوختم بیشتر دلم می سوخت صاحب خانه پشت من پنهان شده بود تا از حریم ولایت حمایت کند آتش رهایم نمی کرد آنقدر سوختم که مسمارهایم آشکار شدند و مانند داغ دل اهل این خانه، داغ شده بودند
حیران مانده بودم چه کنم
همینجا که به پای من هیزم ریخته بودند ، پیامبر می ایستاد دست بر سینه میگذاشت و بر اهل خانه سلام و درود می فرستاد ! خنکای لبخندش قادر بود بر پیکرم جوانه های شوق برویاند
حالا که پیامبر از دنیا رفتند چه شد که جای پای پیامبر هیزم ریخته اند
مرا چرا به آتش کشیدند
در گیر و دار این حیرانی بودم که لگدی محکم بر پیکره ی نیم سوخته ام شیرازه ام را از هم پاشید
نفهمیدم چه شد افتادم و با من صاحب خانه هم...
هر چه کردم سنگینی گامهای شومشان فقط بر من لطمه بزند نشد 😭
پیکرم در اثر آتش تُرد و بی جان شده بود جانم می سوخت بدتر از همه همین مسمارهای سرخ شده ام بودند که ای کاش از چوب بودند
داخل خانه اما اتفاقات شوم دیگر رخ میداد با دود و دم دلم جلوی چشمانش را گرفتم که نبیند
اما مگر چیزی بر او پوشیده می ماند
او در اوج شهود و شهادت بود
با تمام توانش می خواست برخیزد قدری مرا پس زد و فضه را ناله کنان صدا زد
دلم میخواست زمین دهان باز کند و مرا که آینه ی دق بچه ها شده بودم ، ببلعد اما آثار سوختگی روی دیوار و روی لباسهایش هر طوری بود خاطره ی آتش گرفتن مرا یادآوری میکرد
سالها میگذرد و من در حسرتم از وجودی که با آتش گُر میگیرد و می سوزد و می سوزاند شرمسارم از ذاتم که قابل اشتعال است
ای کاش من نیز مانند ابراهیم علیه السلام صاحب معجزه ی برداً و سلاماً میشدم!
#واگویه_های_در_خانه
ادامه دارد....
@bavareparvanegi
6.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
تا اون روزی که برات بمیرم
شبیه مولا زبون میگیرم💔
#کربلایی_حسین_طاهری
#فاطمیه
#پیشنهاد_دانلود
🆔 @buriaa_ir