eitaa logo
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
161 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
690 ویدیو
23 فایل
🌷وقتی از باور پروانه شدن سرشاریم 🌷دل به تاریکی این پیله چرا بسپاریم 🍃🌸او که به جای فوروارد؛ کپی میکند ، لیلای دل ما را مجنون نیست او فقط به دنبال راه جنون است از بیراهه @Tabyinebavarha ⬅️کانال دوم ما🔴 @Fahim_55
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از روشنگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اشاره امروز #رهبرانقلاب از تلاش دشمن به بهانه ویروس #کرونا برای شرکت نکردن مردم در #انتخابات☝️ 🆘 @Roshangari_ir
اولین بار که می‌رفتم ببینمش دستم توی دست مصطفی بود، نه و نیم صبح بود، او‌قبلا دیده بود، پله‌ها را که رفتم پایین دستم را فشار داد که سرت را بیاور بالا، سر بلند کردم و دیدمش و شیرین‌ترین الله اکبر عمرم از بین لبهایم پرکشید رفت نشست روی لبه پشت بامش...زانوهایم تا شد به سجده، بماند که توی سجده چه خواستم و چه گفتم ... به خیال خودم سه دقیقه گذشته بود که مصطفی گفت بسه بلند شو توی راهی، بلند شدم یازده و نیم بود و من نفهمیده بودم...روزهای مکه را می رفتم و فقط نگاه می کردم این خال سیاه عربی را ... و‌از دیشب که این عکس را دیده ام ترسیده‌ام ... همه آن بوها صداها ... چریس چریس پرواز ابابیل‌ها بعد ازنماز صبح دور همین مکعب سیاه کوچولو همه ریخته توی سرم ... ترسیده‌ام انگار مژه‌های دور چشمی ریخته باشند دورش خلوت است. خلوت نیست خلاء است انگار... شاکی آمد گفت: بنده‌هایت اذیتم میکنند سربه صلاح نمی‌شوند، عذابشان کن، فرمان آمد: هزار کوزه بساز... ساخت و خشک که شدند، فرمان تکمیلی آمد همه کوزه‌ها را بشکن... گفت: دلم نمی‌آید زحمتشان را کشیده‌ام ، گفت تو کوزه‌های بی‌جان را نتوانستی معدوم کنی و من بنده‌هایم را که جان دارند و می‌خندند و‌می‌گریند و عاشق می‌شوند را عذاب کنم؟ . بزرگی‌ات همین بس که نمرود هم حسابمان نکردی که قاتلمان پشه‌ای باشد. ویروسی بسمان بود. ما مگر غیر از و رضا چاره‌ای هم داریم...این شبها بوی الکل دست‌هایمان وقت قنوت فرشته‌هایت را اذیت نمی‌کند؟ کیف آخر نمازمان همان دستی بود که به صورت میکشیدیم و حالا نباید بکشیم... عشق است، ما را چه به این غلط‌ها که از تو بپرسیم چرا؟ خودمان یک‌جایی یک دسته‌‌گلی آب داده‌ایم چوبش را هم داریم می‌خوریم،خانه را خلوت کرده‌ای نکند مهمان وی‌آی پی داری؟ نکند خبری باشد؟ بنده را چه به این پرسش‌ها؟ رعیت گیوه سوخته را چه به این ‌پرسش‌ها؟ ما نه نمرودیم که خلیل در آتش انداخته باشیم، نه شریعه بر عزیزکرده‌ات بستیم، خاکمان به سر که گناهمان هم در حد عفو تو نیست، آدم که یک برگ چک حرام نمیکند برای بیست هزارتومن... راحتت کنم ما سرمان توی گوشی‌ست و وقت‌هایی هم که نیست غم نان و معاش نمیگذارد برویم تو را بخوانیم و بفهمیم...ما کتاب تورا کم خوانده‌ایم... از یک جاهایی امتحان بگیر که قبلا درس داده‌ای... دل ما را هم قرنطینه کن... چهارتا قلچماق بفرست ضدعفونی‌اش کنند، بعد بنشینینیم توی یک حسینیه‌ای معطرش کنیم و دیگر هیچکس را راه ندهیم اصلا کلیدش دست خودت، اتفاقا خوب کاری کردی. فقط یک چیزی... لطفا به محرّم آینده برسیم ... 😭😭😭 @bavareparvanegi
چقدر یک دفعه این زمستان سرد شد! آنقدر که قندیلهای بی تفاوتی دست به کار شدند و خفاشان غارنشین حائل میان آغوشها دلم آغوش گرم تو را میخواهد آن گونه که طپش قلب تو را احساس کنم چقدر یک دفعه این زمستان سرد و تاریک و بی برف شد! گرد غم کوچه های شب را از هم پاشید و بوی تند گندزداینده ها مشامِ ذهن ها را تلخ و تند کرد چقدر یک دفعه این زمستان سرد شد گفته بودی به من فکر نکن من دیگر به تو فکر نمیکنم اما لباس گرم بپوش هوای این زمستان سردتر از بغضهای جدایی من است چیزی تا بهار نمانده حالمان دوباره خوب خواهد شد از سرزمین سبز شمالِ دلم تا خطه خونگرم جنوبِ چشمان تو مملو از هوای پاکِ بودن خواهد شد من تو را در خیال خویش شهید پرورانده بودم و این زمستان را دست به دامانِ شهیدانه ات می آویزم که دوام بیاوری بهار که بیاید هوا که گرم شود شقایق از گوشه گوشه ی دلت خواهد رویید کمی طاقت بیاور اشکهای مرا واسطه قرار بده که اشک غریبانه خریدار دارد نمی توانم تو را با خاطراتم یکجا جمع کنم تو برای من همیشه حاضری و اگر تا آمدن بهار صبر کنی شهید خواهی شد آنگاه می توانم با خیال راحت تو را در همه جا حاضر ببینم چقدر یک دفعه این زمستان سرد و بی روح شد و هر چه سردتر می شود نابودی پررنگ تر در این زمستانِ بی حاج قاسم ؛ مراقب نور و گرمای دلت باش و تا رسیدن بهار صبر کن صبر کن صبر کن... @bavareparvanegi
داشت خاطره میگفت وسط حرفاش یه دفعه گفت همه از ترس خفه خون گرفتیم ((خفه خون))!!!!! گفتم دیگه هیچ وقت از این واژه استفاده نکن گفت چی شده ؟ چرا؟ گفتم این روزها اغلب مریضهامون به درد خفگی با خونشون از بین ما میرن اگه تا حالا واژه ی خفه خون برامون معنای اغراق آمیزی از ترس و سکوت داشت امروز با عمق استخوانهای فهممون داریم درک میکنیم که در سکوت و واهمه چجوری یک نفر توی خون خودش دیگه نمیتونه نفس بکشه😔😭 @bavareparvanegi