باور پروانگی ـ انا علی العهد
دلم تا مرز شلمچه تنگ است
و تا صبحگاه دوکوهه خاموش
دلم از رملهای فکه تا خاکهای طلایی رنگ طلاییه سینه خیز رفته و برگشته است
دلم در منطقه از ساحل اروندِ قهرمان تا ریلهای قطار به جامانده در اندیمشک جامانده
دلم زیر پای ایستگاه های صلواتی زائران قطره قطره باریده است
مسجد جامع خرمشهر شاهد است دلم زیر فرشهای سرخ رنگش از خاطره کبود است
من عمری را با نوای ((ای لشگر صاحب زمانِ ))آهنگران؛ اسفند را به بهار پیوند زده ام
دلم با پای پیاده اش هم قدم با باد میان پرچمهای برافراشته در منطقه ذوق مرگ میشود و من اینجا در برهوت این دنیای غمگین در روزهای پایانی سال؛ دلم یک بغل اردوی راهیان نور میخواهد یک قدم فاصله تا ظهور میخواهد دلم یک سبد میوه از جنس نور میخواهد یک پیاله شعور یک دو دَم؛ گرمِ شور میخواهد....
@bavareparvanegi
۲۳ اسفند ۱۳۹۷
۲۳ اسفند ۱۳۹۷
باور پروانگی ـ انا علی العهد
بیـــرون ز تو نیست،
آنچه میخواستهام!
فهرست تمام آرزو های منی...
#شفیعی_کدکنی
۲۳ اسفند ۱۳۹۷
۲۴ اسفند ۱۳۹۷
باور پروانگی ـ انا علی العهد
با پیچ جاده دلم چگونه کنار بیایم وقتی قرار است رخ ماه تو را پس از آن نبینم؟!
تو اگر مقصدی چرا در پسِ جاده ایستاده ایی؟!
@bavareparvanegi
۲۴ اسفند ۱۳۹۷
۲۴ اسفند ۱۳۹۷
وَیَعلَمُ ضَمِیرَ الصَّامِتِینَ...
تنها تو میدانی در پسِ این همه سکوت چه غوغایی نهفته است....
کاش من نیز زبان مادری ام سکوت بود....
@bavareparvanegi
۲۵ اسفند ۱۳۹۷
۲۵ اسفند ۱۳۹۷
باور پروانگی ـ انا علی العهد
برفهای روی شانه ات را بتکان مترسک!فصل بازگشت پرستوهاست بهار که میرسد فصل تمام شدن تمام مترسکهاست
حالا به تمام پرنده ها باید گفت مترسکی نیست نهراسید
میبینید؟! دنیا وارونه است چون او را به عکس اسمش باید میترسیدند !
@bavareparvanegi
۲۵ اسفند ۱۳۹۷
۲۵ اسفند ۱۳۹۷
باور پروانگی ـ انا علی العهد
برای رسیدن به بهار دستانت؛ آخرِ اسفند میشوم
با هول و هراس و دستپاچه ساعتها را به دقیقه و دقایق را به ثانیه کاهش میدهم تا زودتر از سال کبیسه به دیدن تو برسم
شکوفه های نورسته ات سرمای درونم را نابود میکند
من با وجود انتظار برای رسیدن به تو همانند اسفند ؛ اسپند روی آتشم
بوی کندرِ متن هایم را که آب شده است نمی شنوی؟!
@bavareparvanegi
۲۵ اسفند ۱۳۹۷