هدایت شده از همسرانه | همسرداری
گناهی که بعد از ازدواجم انجام دادم
بعد از تولد دخترم شوهرم از من خیلی خیلی سرد شد ،به بهونه خستگی و سرو صدای بچه اتاقشو جدا کرد 😔
این رابطه سرد و خشک و بی توجهیش به من باعث شده بود که عشق منم نسبت بهش کم بشه.تو محیط کارم با همکارهام بیشتر خوش و بش میکردم و هیچ دلخوشی برای خونه رفتن نداشتم.😞😔
دنبال یه هیجان بودم و دوست داشتم از زندگی یکنواختی که با شوهرم داشتم دور بشم و دوباره عاشقی کنم،
برای همین یه روز که مشغول جمع کردن پرونده ها بودم،یه نفر ...😳😭#ادامه👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1180172352C8b4e1422e6 #داستان_کاملا_واقعی👆🔥🍃💔
هدایت شده از
⛔ شب ازدواج عجیب دختر پادشاه!
#پادشاه پیری بود که تنها فرزند او دختری بود بسیار زیبا !
دختر با پسری زیبا و قوی ازدواج کرد ولی فردای پس از ازدواج نعش آن پسر را از اتاق بیرون آوردند!
#چندین ماه بعد دختر با فرمانده لشکر شاه ازدواج کرد ولی درست بعد ار شب اول زندگی شان آن مرد نیز بطرز عجیبی دیگر از رختخواب بلند نشد..
#ازدواج سوم نیز با پسر وزیر به همین شکل بود که آن نیز جان خود را از دست داد تا اینکه...
#ادامه ماجرا سنجاق شده در چنل زیر 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1931149482Cfd6a3347c6
https://eitaa.com/joinchat/1931149482Cfd6a3347c6
به شدت توصیه میشود
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
چندماه بعد از ازدواجمون همسرم تاکید داشت که شبا پیش مامانش بخوابیم آخه چندسالی بود پدرش به رحمت خدا رفته بود با اینکه از این وضعیت ناراضی بودم ولی بخاطر آرامش زندگیم قبول میکردم تا اینکه یه شب مادر شوهرم گفت امشب نیاین پیش من شوهرتو راضی کن تو اتاق خودتون بخوابین، همینکارو کردم ولی نیمه های شب از سر کنجکاوی بلند شدم رفتم تو اتاق مادر شوهرم، خدا نصیب نکنه از صحنه ای که دیدم دنیا دور سرم چرخید... #ادامه👇
https://eitaa.com/joinchat/900726793Cd7046136ce
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
❌شاید برای شما هم اتفاق بیفتد ❌
روشن پاکمهر، یه وکیل پایه یک
دادگستریه که برای نجات باباش از زندان، به یزدان فرخزاد نزدیک میشه تا مدرک جور کنه چون معتقده یزدان تو زندانی شدن باباش نقش داره..
و یزدان با دیدن زیبایی چهره ...🫀 روشن، بهش جذب میشه و جای شکایت ، بهش پیشنهاد ازدواج میده...😱😱😱
روشن چارهای جز قبول این پیشنهاد نداره اما...
دخترِ تخصِ این رمان خون به دلِ یزدان میکنه و همهی نقشههاش رو نقش بر آب میکنه تا جایی که یزدان مجبور میشه ...😍👇
#ادامه داستان 👇👇👀💜
https://eitaa.com/joinchat/1144914193C283d282194
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
چندماه بعد از ازدواجمون همسرم تاکید داشت که شبا پیش مامانش بخوابیم آخه چندسالی بود پدرش به رحمت خدا رفته بود با اینکه از این وضعیت ناراضی بودم ولی بخاطر آرامش زندگیم قبول میکردم تا اینکه یه شب مادر شوهرم گفت امشب نیاین پیش من شوهرتو راضی کن اتاق خودتون بمونید، همینکارو کردم ولی نیمه های شب از سر کنجکاوی بلند شدم رفتم تو اتاق مادر شوهرم، خدا نصیب نکنه ...
#ادامه👇
https://eitaa.com/joinchat/1811742879C92738a29c6
هدایت شده از گستردهتبلیغاتیترابایت
❌#سرگذشت عجیب نوعروس
و تازه داماد ایرانی.....
#نوعروس هنوز به خانه بخت نرفته بود که #خانواده اش او را مجبور کردند به دادگاه خانواده برود و خواستار #طلاق شود😱
دادگاه خانواده شهید محلاتی تهران وقتی بهانه عجیب #خانواده عروس خانم را شنید و دید این دختر به #شوهرش علاقه دارد #حکم طلاق نداد...
نوعروس که در دادگاه حرفی برای گفتن نداشت وقتی پیش رو #قاضی ایستاد گفت ..😳
#ادامه داستان ..👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1144914193C283d282194
❌ این داستان واقعی
برای ادامه سرگذشت های واقعی عضوشوید
هدایت شده از گستردهتبلیغاتیترابایت
#دختر ۱۸ ساله ام هر شب #ساعت ۳ به کجا می رود ⁉️⚠️
❌سرگذشت تلخ اما واقعی...
#چند شبی بود که متوجه سر وصداهای عجیبی از اتاق دخترم الهام میشدم
اما اهمیت نمیدادم ؛ یک شب ساعت حدود ۳ نصف شب رفتم اتاق #الهام که در کمال تعجب دیدم نیست 😳
برگشتم و با ترس همسرم مریم را بیدار کردم و با عجله به اتاق #دخترمون رفتیم
اما در کمال ناباروری دیدم ....😱
#ادامه داستان 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1144914193C283d282194
برا #ادامه سرگذشت و داستان های واقعی عضو شوید
هدایت شده از اطلاع رسانی رهپویان🌼
#دختر ۱۸ ساله ام هر شب #ساعت ۳ به کجا می رود ⁉️⚠️
❌سرگذشت تلخ اما واقعی...
#چند شبی بود که متوجه سر وصداهای عجیبی از اتاق دخترم الهام میشدم
اما اهمیت نمیدادم ؛ یک شب ساعت حدود ۳ نصف شب رفتم اتاق #الهام که در کمال تعجب دیدم نیست 😳
برگشتم و با ترس همسرم مریم را بیدار کردم و با عجله به اتاق #دخترمون رفتیم
اما در کمال ناباروری دیدم ....😱
#ادامه داستان 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1144914193C283d282194
برا #ادامه سرگذشت و داستان های واقعی عضو شوید
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
چندماه بعد از ازدواجمون همسرم تاکید داشت که شبا پیش مامانش بخوابیم آخه چندسالی بود پدرش به رحمت خدا رفته بود با اینکه از این وضعیت ناراضی بودم ولی بخاطر آرامش زندگیم قبول میکردم تا اینکه یه شب مادر شوهرم گفت امشب نیاین پیش من شوهرتو راضی کن تو اتاق خودتون بخوابین، همینکارو کردم ولی نیمه های شب از سر کنجکاوی بلند شدم رفتم تو اتاق مادر شوهرم، خدا نصیب نکنه از صحنه ای که دیدم دنیا دور سرم چرخید... #ادامه👇
https://eitaa.com/joinchat/1811742879C92738a29c6