eitaa logo
بذل الخاطر
1.5هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (19) «اصابت بدیهته و اخطأت رویّته» «فهم طبعی، ذوقی و عرفی را دست کم نگیریم»! 🔵کتاب شرح کافیه مرحوم محقق رضی ره را مطالعه میکردم. در موضعی ذیل باب افعال مقاربه نکته ای جالب توجه نقل نموده است. 🔷توضیح اینکه یکی از مشهورات رائج در کتب ادبی آن است که در بین افعال در احکام نفی و اثبات فعل کاد استثناء شده و قاعده کلّی در مورد آن این است که: «کاد نفیها اثبات و اثباتها نفی». 👈 محقّقین از نحویون مانند مرحوم رضی این قاعده را قبول نکرده و بین کاد و دیگر افعال فرقی از این جهت قائل نیستند. 🔴یکی از شبهات قائلین به این قاعده یکی از ابیات ذو الرُّمّة م117 شاعر معروف عرب است. 👈اسم وی غیلان بوده و وجه اشتهار او را به ذو الرمه از آن رو گفته اند که روزی نزد معشوقه اش میه آمد در حالیکه بر کتفش تکه طنابی پوسیده بود و در همین حال از میه درخواست آب کرد. میه نیز به او گفت: اشرب یا ذا الرمه. و از همینجا وی به این لقب مشهور شد و الرمه قطعه الحبل البالیه. 👈القصه اینکه ذو الرمه روزی به شهر کوفه آمد و در کناسه قصیده حائیه خود را انشاد نمود تا اینکه به این بیت غزل در مورد معشوق خود میّه رسید که: إذا غیّر النّأی المحبّین لم یکد رسیسُ الهوی من حبّ میّةَ یبرحُ 👈قال ابن مالک فی شرح الکافیة الشافیة: «معناه: إذا تغير حب كل محب لم يقارب حبى التغير، و إذا لم يقاربه فهو بعيد منه. فهذا أبلغ من أن يقول: لم يبرح؛ لأنه قد يكون غير بارح، و هو قريب من البراح، بخلاف المخبر عنه بنفى مقاربة البراح».
👈کناسه بازار مهم کوفه و محلّ اجتماع و عبور و مرور مردم در این شهر مهمّ اسلامی بود که گویا بین مسجد کوفه و مسجد سهله واقع بوده است. کناسة کوفه مانند بازار مربد در بصره بوده است. تاریخ خاطرات بسیاری از این بازار به یادگار گذاشته که در رأس آن 4 سال به دار آویخته بودن زید شهید در همین مکان بوده است فإنّا للّه و إنّا الیه راجعون. در روایتی هم آمده که قائم عجّل الله تعالی فرجه در همین مکان دجّال را به دار می آویزد! و في الأغاني أنه قال المدائني إن السيد الحميري وقف بالكناس و قال من جاء بفضيلة لعلى بن أبي طالب لم أقل فيها شعرا فله فرسي هذا و ما علي فجعلوا يحدثونه و ينشدهم فيه! 😢سخن به اینجا رسید در ایام محرم و صفر یک ذکر مصیبتی هم میکنم. در همین بازار بود که مسلم جصّاص سرهای بریده و کاروان اسرا را دید. مسلم که برای بنایی در دارالاماره به دستور ابن زیاد به کوفه آمده بود مشغول کارش بود که شنید صدای گریه می آید؛ 😢از ماجرا پرسید که گفتند: (أتوا برأس خارجیّ خرج علی یزید). مسلم میگوید دستهای خود را که گچی بود شست و از قصر به کناسه آمد و الناس یتوقعون وصول السبایا و الرووس. ناگهان دید ۴۰ شتر که بر آن زنان را سوار کرده بودند آمد. کوفیان از روی دلسوزی به اطفال تمر و خبز و جوز میدادند و گریه میکردند! در همین حال ناگهان ضجه ها بالا گرفت: 😭(اذا بضجه قد ارتفعت فإذا هم أتوا بالرووس یقدمهم راس الحسین و هو رأس زُهری قَمری أشبه الخلق برسول الله و لحیته کسواد السبج قد انتصل منها الخضاب و وجهه داره قمر طالع و الرمح تلعب بها یمینا و شمالا فالتفتت زینب فرأت رأس أخیها فنطحت جبینها بمقدم المحمل حتی رأینا الدم یخرج من تحت قناعها و جعلت تقول: یا هلالا لمّا استتمّ کمالا ...) 👈برگردیم به قصه! در همین زمان که ذو الرمة به این بیت رسید فقیه و قاضی معروف کوفه ابن شُبرُمه به ذو الرّمة اشکال کرد که با آوردن فعل کاد و نفی آن در واقع به زوال محبّت میّه اقرار کرده که خلاف مقصود شاعر است. 👈به عبارتی قول ذو الرمة را شبیه آیه شریفه: «فذبحوها و ما کادوا یفعلون» دانست. 👈ابن شبرمه همان عالمی است که در روایات ما بارها از او یاد شده و اینکه «ضلّ علم ابن شبرمة عند الجامعة املاء رسول الله و خطّ علی بیده إنّ الجامعة لم تدع لأحد کلاما فیها علم الحلال و الحرام». 👈نقل شده که ذو الرمة که شاعری فصیح بود و با مباحث علمی آشنایی نداشت به فکر فرو رفت و سپس اشکال را پذیرفت و به جای «لم یکد»، «لم أجد» آورد. 👈همین اشکال ابن شبرمه و قبول ذو الرمة یکی از ادله مثبتین قاعده «کاد نفیها اثبات و اثباتها نفی» بوده است. 👈 محقّقین از نحویون همانطور که در بیان ابن مالک گذشت بیان کرده اند که حقّ با ذو الرمة بود هر چند نتوانست از خود دفاع کند و خوب بود در وادی جدل به آیه شریفه «اذا أخرج یده لم یکد یراها» استدلال مینمود. 👈در همین فضا مرحوم محقّق رضی از برخی نقل میکند که در مورد این واقعه و ذو الرمة گفته است: «أصابت بدیهته و أخطأت رویّته» یعنی طبعش درست گفت ولی فکرش غلط! جمله ی جالبی به کار برده که میتوان آن را بسان کلمه ای قصار در اشاره به نکته ای مهمّ استفاده نمود؛ 🔸«علیّ أن أقول و علیکم أن تحتجوّا»!🔸 🔵حقیر در مباحث نحو متعالی وقتی به اینجا رسیدم این عبارات را نگاشتم: 📖هذا کلام لطیف جدّا فإنّ الانسان قد یدرک بمجمل طبعه امورا لا یدرکه بمفصّل تعقّله فالزام النّاس بأن لا یقبلوا الّا الادراکات التفصیلیة تضییق علیهم بجهالة و الاحسن لذی الرمة أن یقول بما قال معاصره الفرزدق حین استشکل علیه بعض النحویین قوله فی مرفوعته: 📖و عضّ زمان یا ابن مروان لم یدع من المال الّا مسحتا أو مجلّفٌ 📖فإنّه نقل ابن قتیبة فی الشعر و الشعراء: «قد سأل بعضهم الفرزدق عن رفعه إيّاه فشتمه وقال : علىّ أن أقول وعليكم أن تحتجّوا!». 👈در اینجا نیز فرزدق که نمیتوانست از موضع فکری از ادراک طبعی اش دفاع کند دست از طبعش نکشید و با تیزبینی خاصّی طبع خود را منبعی برای علم نحویون بیان کرده و جمله مهمّ دیگری که میتوان آن را نیز کلمه قصاری در این زمینه در نظر گرفت بیان نمود که: «علیّ أن أقول و علیکم أن تحتجّوا». 🔸تحت کل ذوق علم🔸 🔵یکی دیگر از قواعد کلّی که در این زمینه میتوان بیان نمود آن است که: «تحت کلّ ذوق علم»؛ 👈بسیاری با استدلال به اینکه برخی امور ذوقی است گویا مرزی میان علم و ذوق بشری میکشند. 👈این ذوق گاهی مربوط به زبان و بلاغت است و گاهی مربوط به دیگر علوم طبعی انسانی رایج بین متعارف مردم. 👈ولی باید دانست اگر چیزی در ذوق بود یعنی خود علمی خاص است که هنوز تبدیل به علم تفصیلی نشده و علم به این علم برای دانشمندان حاصل نشده است.
🔵در همین زمینه حقیر در مباحث منهج شناسی نحو متعالی، از 23 منهج یاد کرده و در مورد منهج 16 از فهم تحلیلی و ضرورت آن برای تحقیق مباحث ادبی سخن گفته شد. 👈تفاوتی مهم بین فهم عرفی و فهم تحلیلی و فهم فلسفی وجود دارد و هر کدام برکات و آسیبهای خاصی را در بر دارد. میخواستم عباراتی که در این زمینه نوشته بودم را بیاورم ولی به دلیلی طولانی نشدن از آن چشم پوشی کردم. 👈در انتها حیفم آمد کلام ابن خلدون را که مناسبت تامی با بحث پیش گفته دارد را نیاورم؛ وی با استفاده از همین قاعده اصابت بدیهته و اخطات رویته آسیب شناسی جالبی از ورود علما و اکیاس به عالم سیاست دارد: 📖قال ابن خلدون فی الفصل الرابع و الثلاثین من مقدّمته حول أنّ العلماء من بین البشر أبعد عن السیاسة و مذاهبها: 📖«فهم متعودون في سائر أنظارهم الأمور الذهنية والانظار الفكرية لا يعرفون سواها والسياسة يحتاج صاحبها إلى مراعاة ما في الخارج وما يلحقها من الأحوال ويتبعها 📖فإنها خفية ولعل أن يكون فيها ما يمنع من إلحاقها بشبه أو مثال وينافي الكلي الذي يحاول تطبيقه عليها ولا يقاس شئ من أحوال العمران على الاخر كما اشتبها في أمر واحد 📖 فلعلهما اختلفا في أمور فتكون العلماء لاجل ما تعودوه من تعميم الاحكام وقياس الأمور بعضها على بعض إذا نظروا في السياسة افرغوا ذلك في قالب أنظارهم ونوع استدلالاتهم فيقعون في الغلط كثيرا ولا يؤمن عليهم 📖ويلحق بهم أهل الذكاء والكيس من أهل العمران لأنهم ينزعون بثقوب أذهانهم إلى مثل شأن الفقهاء من الغوص على المعاني والقياس والمحاكاة فيقعون في الغلط 📖والعامي السليم الطبع المتوسط الكيس لقصور فكره عن ذلك وعدم اعتياده إياه يقتصر لكل مادة على حكمها وفي كل صنف من الأحوال والاشخاص على ما اختص به ولا يعدي الحكم بقياس ولا تعميم ولا يفارق في أكثر نظره المواد المحسوسة ولا يجاوزها في ذهنه كالسابح لا يفارق البر عند الموج 📖قال الشاعر: فلا توغلن إذا ما سبح تم فإن السلامة في الساحل 📖فيكون مأمونا من النظر في سياسته مستقيم النظر في معاملة أبناء جنسه فيحسن معاشه وتندفع آفاته ومضاره باستقامة نظره وفوق كل ذي علم عليم» انتهی کلامه. 🔵مولوی ضمن اشاره به همین نکته اینطور از امتداد آن در جریان غرق شدن فرزند نوح علیه السلام و عدم پذیرش درخواست پدر برای سوار شدن به کشتی استفاده نموده است: 📖کاشکی او آشنا ناموختی تا طمع در نوح و کشتی دوختی كاش چون طفل از حيل جاهل بدى تا چو طفلان چنگ در مادر زدى يا به علم نقل كم بودى ملىّ علم وحى دل ربودى از ولى 🔵حقیر با استفاده از همین نکته که اصابت بدیهته و اخطات رویته در موضع دیگری اینطور بیان کرده ام: 📖فاذا عرفت هذا فنقول إنّه یجب علی الباحث أن لا یغفل عن شأن الفهم التحلیلی خصوصا فی المباحث الادبیة فإنّ التدبّر فی کلام النحویّین یورث أنّ کثیرا من کلامهم ممّا یشمئزّ عنه الفهم العرفی 📖و التحقیق فی وجه هذا الاشمئزار و محاولة الفهم التحلیلی ممّا یکشف عن وجه الحقّ فی کثیر من المواضع 📖فمثلا اذا سألت عن العرف لماذا تقول: «أمّا انت منطلقا انطلقت» و کذا سائر الاسالیب اللسانیة لم یلبث دون أن یقول إنّ هذا کذا خُلِق 📖لکنّه اذا سألت العرف عن الفرق بین النصب و الرفع فی التراکیب الساذجة لم یلبث دون أن یقول إنّ هذا لاختلاف جهات الکلام و الفهم التحلیلی حول هذه المسألة ممّا یصل الباحث بسرعة الی کشف الاسالیب السمعیة و اعراب السمع لکنّ الغفلة عن هذا و التوغّل فی الفهم الفلسفی أی الفهم العلمیّ المبتنی علی المفاهیم الرائجة فی النحو المتعارف ممّا أوجب هذه التکلّفات العجیبة 📖و قد استفدنا من هذا المنهج فی کثیر من مباحثنا نحو بحثنا فی اثبات الاسالیب السمعیة فراجع مثلا تفصیل کلامنا حول اسلوب: «إن خیرا فخیرٌ و إن شرّا فشرّ» ذیل الافعال الناقصة.
.
باسمه تبارک و تعالی (20) «کرونا و طبّ سنّتی» «تقابل طبّ قدیم و طبّ جدید» 😢امروز متأسفانه مراسم تدفین یکی از روحانیان خوش نام و با سابقه و اساتید محترم و متخلّق بود. نمیدانم چه بگویم! خداوند ایشان را رحمت کند. 🔵وی به نوعی مروّج طبّ سنّتی بین طلّاب هم بودند. بنده خودم دوست داشتم زمانی برنامه غذایی از ایشان بگیرم. از یکی از فضلاء امروز با واسطه شنیدم که مدیر مدرسه گفتند ایشان مبتلا به کرونا بودند و متأسفانه از رفتن به پزشک خودداری کرده و در همان منزل بعد از مدّتی رحلت کرده اند! 🔵البته غرض شماتت نیست و یا حتّی اینکه بگوییم اگر میرفتند لزوما نتیجه هم میگرفتند نیست! عمر هم دست خداست! 🔵آنچه مایع تأسّف است آن است که استنکاف ایشان از مراجعه به پزشک به علّت انحصارگرایی رائج در طبّ سنّتی و تحقیر علم نوین باشد که البته نمیدانم واقعا اینطور بوده یا نه. به همین مناسبت نکاتی به ذهن خطور کرد که به اشتراک میگزارم. 🔵اگر مقداری دقّت کنیم میبنیم مسأله طبّ نوین به مسأله عقل و تجربه انسان و جایگاه آن در کشف حقائق برمیگردد. 👈طبّ نوین چیزی جز بررسی آنچه عقل آدمی با روشهای خود که البته در اینجا مهمترینش تجربه است در حیطه سلامتی و مرض بدن انسانی نیست. 👈آیا عقل انسان میتواند با بررسی و تجربه و آزمایش اکتشافاتی در این زمینه داشته باشد؟ 👈هر کسی برای عقل منزلتی در هندسه معرفت دینی قائل است نمیتواند دست از این دستاوردهای بزرگ بشری به بهانه دین بکشد.
👈گویا افرادی که بر انکار طبّ نوین اصرار دارند ولو نادانسته منکر این امکان شده اند. این چنین رویکردی منحصر در طبّ جدید نبوده و در قبول بسیاری دیگر از جوانب عالم جدید نیز وجود داشته است. 👈این اشکال بیشتر در فضای نزاع مشهور علم و دین مطرح است ولی باید دانست چیز قابل توجّهی به عنوان طبّ اسلامی اکنون در دست نیست که با آن بتوان نیازهای طبّی مختلف را برآورد. البته منکر استنباط مبانی یا مباحث مهم طبی از روایات و لزوم کار در این زمینه نیستم. 🔵آنچه موجود است و معمولا نیز مراد از طبّ سنّتی همان است طبابت یونان قدیم است که نماد معلمین آن افرادی مانند بقراط و جالینوس و دیسقوریدوس و... است. 🔻طب سنتی موجود خود زمانی از علوم وارداتی غربی بوده است🔺 👈ایران و عرب از خود طبّ مهم و مدونی نداشته اند. بعدها در جندی شاپور طبّ هندی و یونانی تدریس شد. از طبّ چینی نیز تا همین اواخر خبر خاصّی در ممالک ما نبود. 👈ابو ریحان بیرونی نیز در کتاب مهمّ الصیدنة که در فنّ داروشناسی است به این مطلب اذعان نموده که طبّ صناعت یونانیان است. بوعلی سینا نیز در قانون خود عمدتا طبّ یونانی را ضبط و تنقیح و نقد نموده به نحوی که مرجع این علم حتی برای غربیان در قرون وسطی شد. در قدیم طبّ بزرگ و ریشه داری جز این طبّ نبوده است تا بتوان ارجاع معنی داری به آن داد. 🔶البته ائمه علیهم السلام گاهی از خود نکاتی در علم طبّ بروز میدادند که بسان معجزات علمی ایشان بوده و ربطی به تأسیس نظام طبّ اسلامی لزوما ندارد. از همین رو در روایات منعی از رجوع به اطبّاء نشده بلکه اطبّاء بر بالین خود حضرات علیهم السلام نیز ظاهرا آماده میشده اند. 🔴حال چنین طبّی که خود از میراث غرب قدیم است آیا لزوما بر طبّ غرب جدید برتری دارد؟ 👈کسی که آشنایی با طبّ سنّتی دارد به خوبی میداند که هرچند این طبّ از کارآمدی نسبی و برجستگی در برخی زوایا مانند قواعد حفظ الصحة برخوردار بوده ولی چندان نام علم به آن دادن خالی از مسامحه نیست. 👈زیرا دعاوی کلان و خرد آن نه مبتنی بر وحی الهی است و نه مبتنی بر استدلال منطقی قویم و منتهی بر بدیهیات و نه چندان در جمیع نواحی مبتنی بر تجارب متقن بشری! 👈عمدتا اصول و حتّی بسیاری از فروع خود را با صفت تعبّد به شخص تحمیل کرده و دلیل قانع کننده ای برای قبول آن در دست نیست. عمدتا باید با حسن ظن ناشی از عظمت امثال بقراط یا توهم اینکه این نجوم و طب وحی انبیاست باید آن را برای خود قانع کننده نمود! 👈به عبارتی نزاع طبّ جدید با طب قدیم از باب نزاع علم و دین هم نیست. 👈عمده آنچه امروزه تحت عنوان طبّ اسلامی ادّعاء میشود نیز ورای کارآمدی اجمالی در برخی مسائل خیلی خاصّ امری غریب است که در استناد خود به اسلام دارای خللهای جدّی سندی و دلالی میباشد. 👈روشن است که در اینگونه مباحث استدلال به حجّیت هم معنی نداشته و اعتبار آن در کارآیی عملی آن در همین دنیا میباشد. 🔴 در این میان معلوم نیست که برخی حوزویان چرا اینقدر سنگ طبّ سنّتی را طوری به سینه میزنند که گویا جزئی از دیانت اسلامی بوده است و طوری از آن یاد میکنند که گویا همه اش صحیح و طبّ جدید همه اش بد بوده است! 🔻گویا مقداری از نزاع به نزاع بزرگتر سنّت و مدرنیته برمیگردد.🔺 🔴بسیاری نمیدانند که اساسا یکی از مسائل مهم تعارض علم و دین در دنیای قدیم و در صدر اسلام همین تعارض برخی منقولات اسلامی با مسلّمات طبّ سنتی بوده است. 👈مثلا در قرآن کریم با لفظ صریحی بیان شده که عسل شفاء هر بیماری هست ولی علماء و حتّی اخباریونی مانند صدوق آن را به داء بارد تخصیص زده اند زیرا معتقد به آن بوده اند که عقل میتواند مخصص لبّی باشد. 🔴شیخ صدوق در رساله اعتقادات رویکرد مذهب را نسبت به روایات وارد در زمینه طبّ به گونه ای توضیح میدهد که انسان یاد روشنفکران زمان خودمان می افتد؛ تقریبا گویا نمیخواهد هیچ روایتی را در این زمینه بپذیرد! ایشان در این زمینه تمامی روایات را در زمینه طبّ اسلامی تأویل میبرد و میگوید: 📖«اعتقادنا فی الاخبار الواردة فی الطب أنها علی وجوه: منها ما قیل علی هواء مکّة و مدینة فلا یجوز استعماله فی سائر الأهویة 📖و منها ما أخبر به العالم علیه السلام علی ما عرف من طبع السائل و لم یتعدّ موضعه اذ کان أعرف بطبعه منه 📖و منها ما دلّسه المخالفون فی الکتب لتقبیح صورة المذهب عند الناس و منها ما وقع فیه سهو من ناقله 📖و منها ما حفظه بعضه و نسی بعضه و ما روی فی العسل أنّه شفاء من کلّ داء فهو صحیح و معناه أنّه شفاء من کلّ داء بارد ... 📖و أمّا ادویة العلل الصحیحة عن الائمة علیهم السلام فهی آیات القران و سوره و الادعیة علی حسب ما وردت به الآثار بالأسانید القویة و الطرق الصحیحة»
⛔گاهی نیز در طبّ سنّتی به کثرت خطاها و یا تغییر نظرات در طبّ جدید استدلال میکنند که امری غریب است! طبّ نوین چیزی جز تلاشی بشری برای طبابت جسم نیست و این تلاش همواره صحیح نیست و این خطاها نیز نمیتواند دلیلی بر بطلان کلّی آن باشد. مگر همان طبّ قدیم کم خطا و ناکارآمدی داشته است! چه بسیاری که بر اثر بیماریهای ساده ای مانند اسهال و یا بیماریهای واگیر داری مانند طاعون و وبا جان خود را از دست نمیدادند. اموری که به برکت طبّ جدید از جامعه بشری رخت بر بسته است. 👈آیا میتوان منکر خوبی فی الجملة جراحی های نوین و داروهایی با اثر گذاری سریع و دندان پزشکی و چشم پزشکی و واکسنها و ... شد؟ ⛔گاهی نیز به سود کلان شرکتهای داروسازی و پولهای کثیف در طبّ نوین استدلال میشود که هر چند نمیتوان کاملا آن را انکار نمود ولی در هر حال باعث ردّ کلّی داروهای جدید و روشهای درمان نوین نمیشود. ⛔شبهه دیگر آنان هم این است که غربیانی که انسان را نشناخته اند چگونه میخواهند او را مداوا کنند! جواب این است که علم طبّ ربط چندانی به انسان شناسی ندارد. البته منکر تأثیر امور غیبی و ادویه معنوی مانند آنچه در روایات از اوراد و اذکار و دعا و تأثیر روح در جسم و... نداریم ولی در هر حال طبّ به بدن انسان بیشتر کار دارد. حساسیت در علم طبّ به مراتب کمتر از علوم انسانی مانند جامعه شناسی و روان شناسی است. ⛔شبهه دیگر آن است که آنچه امروزه به بهبود وضع طبّی بشر کمک نموده بهداشت بالاست نه طبّ جدید. جواب هم این است که این خود ادّعائی بی دلیل بلکه مکابره و بی انصافی است. ⛔شبهه دیگر آن است که بسیاری به واسطه طبّ جدید به کام مرگ کشیده شده اند! انسان نباید خود را به تهلکه بیاندازد! پاسخ این است که در طبّ قدیم هم همینطور بوده است و ثانیا مگر چاره ای هم هست؟ آیا میتوان دست روی دست گذاشت؟ بسیاری اوقات همین دست روی دست گذاشتن انداختن خود به تهلکه است. اتّفاقا به خاطر همین شبهه است که روایاتی داریم مبتنی بر اینکه هر دائی دوائی دارد تا اینکه مؤمنین به دنبال معالجه رفته و از این امر ناامید نشوند و طبّ از رونق نیافتد. همینطور چندین روایت داریم که اگر بر اثر این معالجات بشری جانی هم از دست رفت هیچ اشکالی ندارد و جزء اجل بوده است و نباید بگویید قتلی رخ داده است؛ 👈یعنی در پزشکی خطا چون خطای کارشناس است و تداوی هم واجب است اشکالی ندارد و نباید به این بهانه به تخطئه این فنّ بشری پرداخت: 📖(قال طبیب للصادق علیه السلام کما فی الکافی إنّی رجل من العرب و لی بالطبّ بصر و طبّی طبّ عربیّ و لست آخذ علیه صفدا فقال لا بأس قلت إنّا نبطّ الجرح و نکوی بالنّار قال لا بأس قلت و نسقی هذه السموم الاسمحیقون و الغاریقون قال لا بأس قلت إنّه ربّما مات قال و إن مات قلت نسقی علیه النبیذ قال لیس فی الحرام شفاء) 📖و در روایت دیگر در کافی آمده که: (کان لی ابن و کان تصیبه الحصاة فقیل لی لیس له علاج الّا أدن تبطّه فبططته فمات فقالت الشیعة شرکت فی دم ابنک قال فکتبت الی ابی الحسن صاحب العسکر فوقّع صلوات الله علیه یا أحمد لیس علیک فیما فعلت شی إنّما التمست الدواء و کان أجله فیما فعلت) 👈همچنین حتّی انبیاء الهی نیز نباید به علم طبّ بی اعتناء بوده و صرفا بخواهند با امور غیبی به رفع مشکل خود بپردازند هر چند باید بدانند دواء از جانب خداست 📖(عن الصادق علیه السلام إنّ نبیّا من الانبیاء مرض فقال لا أتداوی حتّی کون الّذی أمرضنی هو الّذی یشفینی فأوحی الله تعالی الیه لا أشفیک حتّی تتداوی فإنّ الشفاء منّی). 👈اشکالی هم ندارد طبیب نصرانی یا یهودی باشد! 📖(عن الرجل یداویه النصرانی و الیهودی و یتّخذ له الادویة فقال علیه السلام لا بأس بذلک إنّما الشفاء بید الله تعالی). 👈همچنین نباید مردم را از اطبّاء نا امید کرد 📖(ففی العلل عن الصادق علیه السلام: کان یسمّی الطبیب المعالج فقال موسی بن عمران یا ربّ ممن الداء قال منّی قال ممّن الدواء قال منّی قال فما یصنع النّاس بالمعالج قال یطیّب بذلک أنفسهم فسمّی الطبیب لذلک). 👈البته در روایاتی هم داریم که در رجوع به طبیب افراط نکنید که ممکن است برایتان مخاطراتی به بار آورد! 📖(من ظهرت صّحته علی سقمه فشرب الدواء فقد أعان علی نفسه). 👈مستفاد از مجموع روایات در باب طبّ بیانگر وجوب مداوا و شاید کراهت اجمالی افراط در رجوع به اطبّاء در صورت جزئی بودن بیماری و امکان صبر است.
🔶در هر حال طرفداران طبّ سنّتی باید دست از لجاجت و جزم اندیشی برداشته و منکر طبّ جدید و عظمت آن نباشند و مردم را بی دلیل از آن نترسانند و متواضعانه دست آوردهای خود را در دسترس قرار داده و زمینه های تحقیق علمی در مورد آن را فراهم آوردند 🔶طرفداران طب جدید نیز باید دست از غرور و تکبّر برداشته و منکر طبّ قدیم و کارآیی اجمالی آن نشده و به بررسی علمی درمانهای سنّتی بی میلی نشان ندهند. نباید جامعه بشری را از تراث ارزشمند موجود در معالجات طبّ سنّتی محروم نمود. 🔵در برنامه خندوانه مورّخ 27 اردیبهشت سال 95 یادم هست آقای دکتر جمشید لطیفی فوق تخصّص نورولوژی و مغز و اعصاب و یکی از اعضاء هیئت علمی دانشگاه ایران و از بزرگان طبّ جدید در ایران مهمان برنامه بود. ایشان ادّعا کردند که امروزه هر 6 ماه یکبار علم پزشکی دو برابر میشود! در طب جدید صحبت از سال گذشته صحبت از تاریخ است! باید مدام به روز بود! بعد ایشان این پرسش را مطرح کردند که پس چرا اطباء قدیمی که اینقدر مشهور شدند در درمان بیماری ها موفق بوده اند! ایشان گفت پاسخ این پرسش که مدّتی در ذهنش بوده به نظرش آن است که بسیاری از بیماری های خودشان خوب میشده اند و بخشی دیگر از باب امید دادن و معنی درمانی بوده است! اعتقاد و حسن ظنّ بیماران به طبیب هم به امر درمان کمک میکرده است! انصافا این دیگر بی مهری به طبّ سنّتی است. 🔵البته معمولا این نزاع بین افرادی رخ میدهد که نه تخصص عمیقی در طبّ سنّتی دارند و نه تخصّص عمیقی در طبّ نوین. 👈تخصّص عمیق در فنّ طبّ خود نوعی تواضع آورده و حیطه وسیع جهل آدمی را در این عرصه مانند دیگر عرصه ها نشان میدهد. 👈هر چقدر تخصّص علمی در حیطه طبّ بالاتر رفته به اذعان بزرگان این رشته عدم قطعیت و امید قطعی دادن و یا نا امید قطعی نمودن بیمار توسّط پزشک بیشتر مورد توجّه قرار میگیرد. 👈طبّ سنّتی ادّعای کشف لمّیتها و درمان را دارد و طبّ جدید نیز ید طولانی در فهم کیفیتها و راهکار از میان بردن نشانه ها و آلام را با سرعتی بالاتر دارد. اینها میتوانند مکمّل باشند. همانطور که طبّ سوزنی یا هر طبّ دیگری اگر ثابت شود که منافعی دارد باید آن را پذیرفت.
.
باسمه تبارک و تعالی (21) «عظمت هستی» 🔵هملِت نمایش‌نامه‌ای تراژدی اثر ویلیام شکسپیر است که در سال ۱۶۰۲ نوشته شده و یکی از مشهورترین نمایش‌نامه‌های تاریخ ادبیات جهان به‌شمار می‌آید. این نمایش بلندترین اثر شکسپیر است. 🔹شکسپیر خیلی ابتکارات شاعرانه و بیان تأثیر گذار و جالبی دارد که شاید به همین سبب به این درجه از اشتهار و اثر گذاری در تاریخ ادبیات غرب رسیده است. 🔹مثلا در اواخر هملت میگوید: 📖«بزرگ‌ترین قیصرها دیگر جز اندکی خاکستر نیستند و آن‌که به لرزه درمی‌آورد، اکنون به دردِ کم‌ترین کارها می‌خورد، به درد این‌که سوراخی را بدو مسدود کنند تا بادِ زمستانی به درون نوزد!» 🔵 جمله ای از شکسپیر در نمایشنامه هملت دیدم که به دلم نشست! هملت شاهزاده دانمارک در جایی خطاب به دوست خود هوراشیو میگوید: 📖«هوراشیو، در آسمان و زمین بسی چیزهاست که فلسفه تو به خواب هم ندیده است!» 🔶مرا به یاد بیت معروف ابونواس انداخت که بسیار پیش از او به عربی گفته بود: قل للّذی یدّعی فلسفة حفظت شیئا و غابت عنک أشیاء
🔶و باز به یاد شعر زیبای مولوی در دیوان شمس انداخت که واقعا چه زیبا گفته: در میان پرده خون عشق را گلزارها عاشقان را با جمال عشق بی چون کارها عقل گوید شش جهت حدّست و بیرون راه نیست عشق گوید راه هست و رفته ام من بارها عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد عشق دیده زان سوی بازار او بازارها ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق ترک منبرها بگفته بر شده بر دارها عاشقان دردکش را در درونه ذوق ها عاقلان تیره دل را در درون انکارها عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها هین خمش کن خار هستی را ز پای دل بکن تا ببینیدر درون خویشتن گلزارها شمس تبریزی تویی خورشید اندر ابر حرف چون بر آمد آفتابت محو شد گفتارها 🔵بسیاری از ما آن چنان خود را در حصارهای تنگ زندگی دنیایی و مشغله های روزمرّه مشغول کرده ایم که از عظمت آنچه در عالم در حال رخ دادن است باز مانده ایم. 🔷گاهی مدّتها میگذرد و از یک نگاه معنی دار به آسمان و دریا و صحرا و کوه ها ... به دور بوده ایم! 🔹بسی چیزها نیز هست که از وجود و هستی آنها در همین حیات دنیا غافلیم چه رسد به حیاتهای بالاتر و مراتب عالیتر هستی! ما در عجایب سماوات و ارض ملکی نظر نکرده ایم. از نظر در ملکوت این سماوات و ارض دیگر حرفی نزنم بهتر است! 🔹باور کنیم بخش مهمّی از مشکل ما در همین نگاه نکردن به عظمت هستی و تقلیل دادن خود به محدودیتهای خود ساخته خودمان است. 🔹دیده اید برخی بزرگ میشوند دیگر مقولات دنیای بچگی برایشان بی معناست! دیده اید برخی از روستا به شهر می آیند و دیگر بساطت زندگی روستایی در نگاهشان تحقیر میشود! دیده اید تهرانیها به شهرستانی ها چه نگاهی دارند؟! دیده اید برخی به خارج میروند و درک عظمت ملک خدا و کثرت و اختلافات خلائق آنها را به انسانهای خاصّی با روشن نگریهای بعضا جالبی تبدیل میکند! 🔷به همین نسبت وقتی ما در آسمان و زمین و ملکوت آنها نظر کنیم بزرگ میشویم. بسیاری از مشکلات خانوادگی و ناراحتی های ناشی از مشکلات اقتصادی و مشکلات معنوی و... در همین نگاهها حل میشود! 🔵از آن طرف دیده اید گاهی آدم یک حقیقت بزرگی که درک کرده را میخواهد به دیگران بگوید و نتواند بگوید چقدر سخت است! مخصوصا وقتی که انکار کنند و یا با دلیل رد کنند و یا انسان را ولو تلویحا متّهم به اختلالات روانی کنند! آدم می ماند چه کند! 🔸مولوی چه خوش گفته: گر بگویم زان بلغزد پای تو گر نگویم هیچ از آن ای وای تو 🔷در روایت امام باقر علیه السلام در همین زمینه آمده است که: «محنة الناس علینا عظیمة إن دعوناهم لم یجیبونا و إن ترکناهم لم یهتدوا بغیرنا». 🔸حافظ شیرازی نیز با زبان دیگر این مطلب را زیبا به شعر آورده: با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی و باز چه خوش گفت: پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیده ‌است بو از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند
.