eitaa logo
بذل الخاطر
1.4هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹گاهی نگریستن از زاویه ی فرهنگهای دیگر به متون دینی میتواند منظره ای جلوی دیدگان ما باز کند که گاهی بهتر برخی حقائق موجود در متون دینی را شکار کنیم. مدّتی هست که نگریستن به دین مبین اسلام و آیین پاک تشیّع از منظر آیین بودایی برایم جالب توجّه شده است. یکی از قوانین مورد تأکید و اساسی در آیین بودایی و هندویی قانون کارما است. قانون مکافات عمل که: از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو 👈اینکه انسان با اعمالش زندانی میشود! چه اعمال خوب یا اعمال بد! به واسطه ی آنها نسبت به آن امر مطلق و حقیقت بی قید و بیداری نهایی به نوعی در حجاب نورانی یا ظلمانی قرار میگیرد. در این بین مخصوصا اعمال بد مانند گرداب و باتلاقی انسان را در خود فرو میبرد! ⛔اینطور نیست که کاری کردی و تمام! کارهای انسان مانند دانه هایی است که در سرزمین حقیقت پاشیده میشود و دیر یا زود میوه و ثمره اش به انسان برمیگردد! انسان با اعمالش در قفس و زندان قرار میگیرد! اعمال انسان برای او شاکله ای ایجاد میکند که بر اساس آن به شکل عجیبی عملهای بعدی او و انتخابهای دیگر او رقم میخورد! ⛔شاید خودش هم نفهمد ولی اینها همه کاملا با هم در ارتباط است! با هر گناهی تخم حنظل جهل را در وجودمان میکاریم! نگریستن به انسان و عمل او از زاویه ی آیینهای شرقی و بودایی واقعا تکان دهنده است. انسان از عملش میترسد! از آن زاویه بهتر برخی مضامین دینی ما برجسته میشود! 👈اینکه «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ. وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ‏ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه‏» دیگر یک مضمون حاشیه ای نمیشود بلکه در محور تفکّر فرهنگ دینی قرار میگیرد! آدمی گاهی فکر میکند گناهانش بخشیده شده! دیگر حالا پشیمان است و تمام! ولی نمیداند که اینها آثار تکوینی برای او دارد. دیگر باید محصول آن را درو کند! 👈شاید با استغفار معمولی و پشیمانی مؤاخذه نشود ولی آثارش دیگر به او میرسد! رفع شدن این آثار به چیزی شبیه معجزه نیاز دارد که: «ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ أَ تَدْرِي مَا الِاسْتِغْفَار» یک قانونی در هستی است. اینها به خودی خود دیگر نابود شدنی نیست! انسان را وارد یک چرخه ای میکند و مدام از او عمل میگیرد! 👈خودش هم نمیداند چرا برخی کارها را میکند و هنگام عمل گویا عقلش از او گرفته میشود ولی اینها تأثیر اعمال قبلی اوست. تأثیر زندان و قفس اعمال اوست! همانها که فکر میکند رفته و تمام شده! این کلام مولایمان علی علیه السلام لبّ قانون کارما را از جهتی بیان میکند که: «الْحَذَرَ الْحَذَرَ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ حَتَّى كَأَنَّهُ‏ غَفَر» ✋بترسید! فریفته نشوید! قسم به خدا طوری عملهایتان از جلوی دیدگانتان پوشیده میشود که گمان میکنید دیگر نیستند و بخشیده شده اند ولی صرفا به شکل مقطعی پنهان شده اند و قرار است به سوی شما برگردند! یکی دیگر از این مضامین که از منقولات احادیث نبوی صلی الله علیه و آله است و خیلی تناسب با کارما دارد این روایت است که: «من قارفَ ذنباً فارقه عقلُه لم یَعُد الیه أبداً» 🔹بر اساس قانون کارما هیچ راهی برای عبور از این زندان اعمال نیست مگر اینکه انسان به مقام بی عملی برسد! به سطحی از درک و وارستگی برسد که هیچ علقه ای به اعمالش چه خیر یا شرّ نداشته باشد! آن وقت است که فصل رهایی واقعی او فرا میرسد. حالا قصدم بررسی قانون کارما و نسبت سنجی آن با متون اسلامی نیست. غرضم این بود که گاهی وقتی از پنجره ی برخی از این مفاهیم کهن چند هزار ساله به متون دینی خودمان نگاه کنیم ممکن است برخی حقائق را بهتر ببینیم. یا ظرفیّتی برای نسبت سنجی در دل این مقایسه ها پیدا کنیم. 👈در هر حال به نظرم هنوز بحث از حقیقت عمل در فضای دینی ما به خوبی جایگاه خود را نیافته است! شاید هنوز جایگاه اساسی عمل آنطور که در متون دینی برجسته شده در فرهنگ دینی ما ایجاد نشده باشد. میتوان در این زمینه تحقیقات خوبی داشت. ⬇⬇
🔹یکی از فرازهای تکان دهنده در نسبت انسان با اعمالش در اواخر زیارت جامعه ی کبیره آمده است! آنجا که بیان میشود که هیچ راهی برای رهایی از چرخه ی تاریک اعمال زشت جز ولایت نیست! ولیّ الله است که میتواند این گرداب هولناک که هر دم ما را دارد بیشتر در کام خودش فرو میبرد را نجات دهد! اگر ما عمق اسارتمان را در چنگال اعمال و گرداب و مارپیچ تاریک آن درک کنیم آن وقت است که تضرّع و احساس نیاز دیگری هنگام زیارتهایمان پیدا میکنیم: 📖«يَا وَلِيَّ اللَّهِ إِنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لَا يَأْتِي‏ عَلَيْهَا إِلَّا رِضَاكُمْ فَبِحَقِّ مَنِ ائْتَمَنَكُمْ عَلَى سِرِّهِ وَ اسْتَرْعَاكُمْ أَمْرَ خَلْقِهِ وَ قَرَنَ طَاعَتَكُمْ بِطَاعَتِهِ لَمَّا اسْتَوْهَبْتُمْ ذُنُوبِي وَ كُنْتُمْ شُفَعَائِي» 🔸«فیلم سینمایی بهار، تابستان، پاییز، زمستان ... و بهار»🔸 فیلم سینمایی «بهار، تابستان، پاییز، زمستان .. و بهار» ساخته ی سال ۲۰۰۳ کره جنوبی را دیدم. فیلم مهم با مضامین اخلاقی و صوفیانه در ترسیم مفهوم «کارما» که یکی از مهمترین آموزه های بودایی و ادیان شرقی است. 🎬داستان فیلم در مورد فصلهای گوناگون عمر یک راهب بودایی است که در آن به خوبی مکافات عمل نمایان شده است. دوران کودکی راهب تحت تعالیم پیری خردمند در معبدی در دل دریاچه ای میان جنگلی زیبا میگذرد. از همین فصل بهار زندگی شیطنتهای این کودک باعث شروع چرخه حلقوی فرو رفتن در باتلاق تبعات اعمال در فصلهای دیگر زندگی او میشود. 🎬راهب تازه کار برای سرگرمی به ماهی، قورباغه و مار با نخی سنگی بسته و موجب آزار آنها شده بود. استاد که مراقب او بود وقتی راهب در خواب بود سنگی بزرگ به کمرش بست و وقتی بیدار شد به او گفت تا با همین حالت نرود و آن سه جاندار را از رنجی که دچارشان کرده آزاد نکند خودش هم رها نمیشود. 🎬راهب هم با همان وضعیت به دنبال آن جانواران رفت و با گریه و اندوه بسیار دید ماهی و مار مرده اند! از اینجاست که گرفتاری راهب در فصلهای دیگر زندگی اش شروع میشود. 🎬سالها میگذرد و گویا همه چیز تمام شده و راهب در ریاضاتش موفّق است ولی چطور در فصلهای تابستان زندگی تازه آثار آن اعمالش تازه جوانه میزند! وقتی دخترکی برای شفا به معبد آورده میشود گویا عقلش زائل شده و برخلاف همه ی تعلیماتش به شکل باور نکردنی همه چیز خراب میشود! آن حقیقت اینجا ظهور میکند که: «الْحَذَرَ الْحَذَرَ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ حَتَّى كَأَنَّهُ‏ غَفَر» 🎬تازه گناهان راهب شروع میشود و مدام محصولاتش را درو میکند تا آنکه در فصل پاییز زندگی اش به ارتکاب قتل و وجودی پر از کینه و نفرت و خودکشی و زندان هم کشیده میشود! 🎬و سپس در فصل زمستان زندگی دیگر موفّق میشود با ریاضات بسیار از خواهشهای نفسانی و آثار آن گناهان رها شود. سنگی بزرگ که نمادی از بار سنگین و گناهان و وزر و وبال آنهاست به خود بسته و با آن به قله صعود میکند. آنجا که تازه آن ماهی و مار و قورباغه در عالم معنا آزاد میشوند. سالهای سال این راهب اسیر چرخه ی تاریک آن اعمال زشت بود و با چه ریاضتها و مشقّتهایی آخر میتواند به رهایی برسد. 👈حالا توضیح بیشتر فیلم لازم نیست. تأکید مضاعف بر مفهوم تبعات اعمال انسان و توجّه دادن انسان به اینکه گمان نکند که این رفتارها و اعمالش از بین رفته بلکه چون وبالی به گردن او در عالم معنا آویزان شده و چرخه ی عجیبی از باتلاق را در رفتارهای بعدی اش ایجاد میکند. مفهوم کارما را در اندیشه ی بودایی خیلی زیبا ترسیم کرده است. 👈بد نیست متفکّرین ما یک بازنگری مجدّد و استنباط عمیقتری در زمینه نسبت انسان با اعمالش داشته باشند. گاهی نوعی تسامح و تساهل در این زمینه بین مؤمنین وجود دارد.
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۲) «فیلم سینمایی ذن: زندگی دوگن، استاد ذن» «فقط میشینیم و میشینیم و ذاذن میکنیم!» «انواع تصوف و اغراض ریاضت نفس» 🔹فراغتی پیش آمد و فیلمی ژاپنی زندگی دوگن، استاد ذن را در شرح حال یکی از بزرگان دینی ژاپن دیدم. شخصیتی که به شکلی نماد میوه های معنوی و دینی آنهاست. دوگن معاصر ابن عربی در قرن هفتم هجری است که برای دستیابی به تعالیم واقعی بودا از ژاپن به چین سفر کرد و بعد از ریاضتهای زیاد به مقام رهایی معنوی و عالم روشنایی رسید. 👈سپس به ژاپن برگشت و در قامت یک مصلح بزرگ دینی با مبارزه با دیگر فرقه های بودایی سعی در ترویج بودایی گری اصیل و ذن راستین نمود. اساس تربیتش هم مثل بقیه ادیان شرقی بر محور مراقبه و رهبانیّت و تمرکز است. طوری که انسان با ریاضت و مراقبه ویژه در خلوت أنانیّت و کدورتهایش از بین برود و هیچ شود. 👈خوبی این فیلم آن است که به خوبی فضای معنوی آیین بودایی و آنچه در حجره طلاب بودایی و معابد آنها میگذرد را گزارش کرده است. کلماتش حساب شده و نشانگر ابعاد اندیشه ی بودایی است. گاهی برای شناختن این مکاتب بهتر از هر کتابی اندیشه ی آنها را مجسم کرده و آن حس و حال معنوی حاکم بر فضای آنها را ترسیم میکند. 👈همچنین این فیلم از آن جهت که کاملا سعی کرده با نگاه مثبت و عظمت به یک رهبر بودایی و مراحل رشد معنوی و رسیدن به مقام استادی نگاه کند میتواند حاوی نکات جالب توجّهی باشد. 🔹اینها نیز معنویّت را در دل رهبانیت و در کنج عزلتها و انزواها دنبال میکنند. معنویّتشان آشکارا به معنای ترک دنیاست. انسان را از جامعه جدا میکند. همین برای نقد این نوع معنویت کافی است. ⬇
اگر ادیان ابراهیمی و در رأس آن اسلام عزیز نشان نمیدادند که چگونه در اوج فعالیتهای اجتماعی و مبارزات سیاسی و زندگی عرفی میتوان به بلند ترین مقامات معنوی رسید عقل عادی انسان عادتا معنویّت برتر را تنها در قالب همین رهبانیّت کاهنانه جستوجو میکرد. ✔اساسا اینها انوعی بشری از تصوّف اند. تصوّف هم در اینجا یعنی گروهی که برای درک حقیقت به جای تفکّر به دنبال نفی تفکّر و به جای توجّه به عالم بیرونی به دنبال توجّه به عالم درونی هستند. باید دقت کرد که نه تفکّر و نه تصوّف هیچ کدام نبوّت نیست. نبوّت قوامش بر وحی توسّط فرشته ی الهی حضرت جبرئیل است. همانکه ادیان ابراهیمی همواره منادی آن در بین بشر بوده اند. وحی نیز امری موهبتی است و نه اکتسابی! یعنی با فکر و ریاضت به دست نمی آید. حساب دیگری دارد. لذا انبیاء الهی را نه میتوان در سلسله تاریخ تصوّف قرار داد و نه سلسله تاریخ تفکّر! 👈البته انبیاء الهی وقتی می آیند پیامی می آورند که برای درک آن تبعیت، تفکّر و ریاضت نیاز است. ولی تفکّر و تصوّف را در فضای نوینی تأسیس میکنند که غیر از آن تفکّر و تصوّف یله و رهای بشری است. این آیینهای شرقی طریقتهایی بدون شریعت هستند. حجة الله ندارند. لذاست که در پاسخ برای دلیل میگویند بیا خودت تجربه کن! نبی و پیامبر و رسول نیستند. 👈اینها صوفیانی هستند که به درجاتی از رهایی معنوی رسیده و متاع گران قیمتشان را برای فروش به بازار جامعه ی انسانی آورده اند. اینها چیزی جز تصفیه باطن برای وصول به برخی درکهای برتر و قدرتها ندارند. 👈در هر حال یکی از راه هایی که انسانها از دیرباز فهمیده بودند که میتوان از راه آن به درکها و قدرتهای مرموزی دست یافت راه تصفیه باطن و ریاضت و مراقبه بوده است. شاید یکی از بزرگترین مکتشفین این وادی در بیرون از فضای ادیان ابراهیمی همین بوداییان بوده باشند. حقیقتا هم به معارف و قدرتهایی دست پیدا میکنند. 🔹به طور کلی آنهایی که میخواهند از روزنه ی درونشان به حقائق هستی سرک بکشند دو دسته هستند. ☑یکی آنهایی که هدفشان دست یابی به قدرتهای نفسانی خارق العاده است مانند اهل سحر و طلسمات و تسخیر اجنّه! اینها برای تقویت نفس ریاضت نفس میکنند. ☑دسته ی دوّم هم آنهایی اند که به دنبال انصراف از امور خارجی برای مشاهده جوهر نفسشان و درک شؤون و اطوار آن هستند. اینها همان اهل تصوّف هستند. در همه ی تاریخ و همه ی ملل و نحل هم وجود داشته اند. ولی به شکل تخصصی در ادیان شرقی ظهور و بروز پیدا کرده اند! افلاطونها و ارسطوهای وادی ریاضت و باطن امثال بوداها بوده اند که عمدتا در هندوستان ظهور کرده اند. این متصوّفه را میشود دو قسم کرد. ☑یک دسته آنهایی که به دنبال شناخت واقعیّت خود هستند. البته در این مسیر ممکن است به قدرتها و علومی هم دست پیدا کنند ولی هدفشان همین معرفت و ابتهاج از آن است. اینها همان کاهنانی هستند که همواره در تاریخ بشر هم بوده اند و گاهی با خود خبرهای غیبی برای انسانها می آوردند. ☑دسته ی دوّم هم آنهایی هستند که هدفشان از شناخت واقعیّت خودشان در واقع خودشان نیست! بلکه میخواهند از دریچه ی آن به معرفة حقیقت غایی برسند. این نوع از معرفت نفس همان چیزی است که نه در اصحاب سحر و علوم غریبه پیدا میشود و نه نزد کاهنان صرف! این همان معرفت نفس دینی است. نفس انسانی در اینجا از آنجا که خودشان نشانه ی خداست مورد توجّه است. خدا هدف و غایت است. 🔹در قالب همین دسته بندی هایی که ارائه کردم میشود فهمید جایگاه این ریاضتها و تصوّفهای استاد دوگن کجاست! وقتی دوگن پیش توکیوری بزرگ، نائب السلطه ژاپن رفت و از او پرسیده شد که: شما تو معبدتون چیکار میکنین؟! او گفت: «فقط میشینیم و میشینیم و ذاذن میکنیم!» برای چه؟ برای رسیدن به ذات بودا و روشن بینی که خودش در نگاه آنها شروع یک راه بی نهایت است. 👈این عصاره ی کلام اهل تصوّف در طول تاریخ بوده است. با همه ی اختلافاتی که در آداب این نوع مراقبه دارند. غزالی مباحث مهمی در این زمینه در کتاب شرح عجائب القلب احیاء العلوم تحت عنوان «الفرق بين طريق الصوفية في استكشاف الحق و طريق النظار» دارد. برای مقایسه بین تصوّف اسلامی که به دلیل تبعیّت از معالم دینی بهتر است آن را عرفان بنامیم تا از تصوّف مطلق جدا شود خوب است این فرازها را با مراقبه های آیین بودایی و مکاتب مانند آن مقایسه کرد. 👈آنچه مشهود است حتی وقتی اینها از راه خود شناسی به نوعی خداشناسی مرموز پل میزنند هم نوعا به چیزی بیشتر از درک فیض منبسط دلالت نمیکنند. همان فیض واحدی که کثرات جلوات آنند. ولی شناختی از مقام ذات و توحید به اطلاق مقسمی که موضوع هیچ حکمی حتی وحدت نیست، ندارند. خدا را با غیر خدا اشتباه گرفته اند. ما قدروا الله حق قدره. طریقتهایی ابتر و همچنین بدون شریعت و حجیت اند. همین است که در نهایت در سطح جامعه سر از بت پرستی و انحرافات بسیار در میاورند.
باسمه تبارک و تعالی 🍀گمان مبر که به پایان رسید کار مغان هزار بادهٔ ناخورده در رگ تاک است🍀 🔹بعد از نماز صبح مشغول تلاوت قرآن شدم. آیات سوره مبارکه ی بقره بود. آنجا که طالوت بنی اسرائیل را برای نبردی بزرگ با جالوت حرکت داد. ولی دید با این جماعت مذبذب نمیشود به نبرد دست زد. امتحان نوشیدن از آب نهر رخ داد. تنها قلیلی از مؤمنین در این امتحان پیروز شدند. 🔸همین عده قلیل مؤمنین هم وقتی به سپاه عظیم جالوت رسیدند گفتند ما توان مقابله با این نیروهای عظیم کفر را نداریم. اینجا بود که آن مؤمنان خاص با نیروی قوی معنویشان به جماعت قلیل مؤمنین امید دادند که: 📖(كَم مِن فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَت فِئَةً كَثيرَةً بِإِذنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصّابِرينَ) 🔹نظام اسلامی ما نیز در حال نبردی بزرگ با جبهه ی کفر و جنود جهل است. گاهی برای ادامه راه لازم است که زنان و کودکان و ضعیفان و اهل شک به نهر آبی مبتلا شده و در همان خانه مشغول شوند و به میدان نیایند. لا اقل کمتر دیگر نق میزنند و بهانه شان برای شلوغ کردن مدتی کم میشود. 🔸نظام ما هم حرکتش را به سمت قله و نبرد با سپاهیان جهل با همین جماعت قلیل مؤمنین پیش خواهد برد و این دولتهای غیر همسو نیز هر چند مزاحمت ایجاد کنند ولی به اذن الهی و رشادت مؤمنان برگزیده گزند نهایی به این مسیری که در حال پیموده شدن است نمیتوانند بزنند. 🔹و شما ای مؤمنین! ای آنانی که با طالوت از نهر آب آزمونها گذر کردید! صبر پیشه کنید و برای نبرد بزرگتان با جبهه ی کفر آماده باشید! با انگیزه ای مضاعف! دیری نیست که داوود، جالوت را از پای در آورد و نظم و هیمنه ی نظام کفر یکباره فرو ریزد!
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۳) «رنجهای شیرین صعود به قلّه» «گوارایی چگونگی ها در سایه سار درک چرایی ها» «آزمون بزرگ آمادگی برای لقاء الله و معنای زندگی دنیا» 🌄نمیدانم تجربه ی کوهنوردی دارید یا نه! آخر کدام آدم عاقلی است که لذّت و راحتی خانه را بر رنج و سختی ترجیح ندهد؟! ولی باز انسان با کمال خرسندی و شادابی رنج و سختی کوهنوردی را ترجیح میدهد. رنجی نشاط آور و لذّت بخش است! وقت انسان گرفته میشود! پای انسان خسته میشود! نفس انسان تند تند میزند! خطر دارد! ولی باز لذّت بخش است. 🚨ولی امان از وقتی که انسان در دل این درد و رنج باشد و یادش برود که در حال کوهنوردی است! در حال امتحان است! آن وقت است که همه چیز عوض میشود! ناراحت و عصبانی میشود! غمگین و پرخاشگر میشود. بد بین و نا امید میشود. همه ی اینها تفاوت ها تنها ریشه در تصوّر چرایی رنجها و سختی ها دارد. 🍀و همین معنای این گفته ی عمیق است که وقتی انسان چرایی را بداند چگونگی ها برایش گوارا میشود. تحمل پذیر میشود. بلکه لذّت بخش میشود 🌿و این همان حقیقتی است که قرآن کریم به انسان تعلیم میدهد. علت غایی و چرایی و معنای زندگی را به ما یاد آوری میکند! معنای زندگی دنیا ابتلاء و امتحان است. ☑ای انسانها! ای هبوط یافتگان به اسفل سافلین! یادتان نرود که معنای اینجا بودنتان امتحان و ابتلاء برای بازگشت و لقاء الله است. درگیر کم و زیادها و خوشی و ناخوشی ها و رنج و لذّتهایش نباشید! به فکر آن باشید که خط پایانتان کجاست! سرور بازگشت به سوی اهل و یارانتان یا پریشان حالی و یدعوا ثبورا! 📖«يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه‏»
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۴) «لَئِنْ‏ شَكَرْتُمْ‏ لَأَزِيدَنَّكُمْ، وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيد» «ضرورت حق شناسی و قدردانی از امام عادل» 🔹بیدار که شدم دیدم رئیس جمهورمان آقای فلانی شده! نمیدانم شما چه احساسی داشتید! ولی من احساس آن را داشتم که سایه ی رحمت امامی عادل و پدری مهربان از بالای سرم رفته و دیگر در متن جریان حوادث قرار گرفته ام! این ایران دیگر آن ایران نیست! همان لحظه گردنم طوری گرفت که یک شبانه روز به سادگی نمیتوانستم تکانش دهم! همینطور یک جا افتاده بودم! این هم روز اوّل ما و ایران جدیدمان! گویا رئیسی عزیز آنگونه با پیکری سوخته در دل کوه ها به ما نگاه میکرد و میگفت: «بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي‏ مِنْ بَعْدِي‏» شما لایق همین بودید! 💭به یاد آخرین جلسه ای که رئیسی عزیز در هیئت دولت بود افتادم... یادتان هست که چطور با دلی شکسته و با یک بغضی از فشارهای روحی و بیرونی که به او می آید حرف میزد؟! از جناح دیگر که انتظاری نبود ولی طرف اصلی شکایتش ظاهرا همین جناح موسوم به انقلاب بود. آنهایی که او را آزار میدهند ولی او کسی نیست که حرفی بزند که زمینه ی اختلاف شود. 💔معلوم بود که در یک فشار روحی بزرگی بود. میگفت چرا با من اینطور میکنید؟! چرا از من چیزهایی را میخواهید که در روحیه من نیست؟! 💭به یاد مولایمان افتادم که نه از دست شامیان بلکه از دست کوفیان طوری شد که نفرینشان کرد! آنجا که طبق نقل الغارات بالای منبر قرآن کریم را بر سر گذاشت و فرمود خدایا اینها حقی که من در این کتاب دارم را منع کردند! تو هم آنچه سزاوارشان است به آنها بده! 😢خدایا من از اینها بدم می آید و آنها هم از من بدشان می آید! من از آنها خسته شده ام و آنها هم از من خسته شده اند. از من میخواهند بر اخلاق دیگری باشم که در من نیست! خدایا به من یاورانی بهتر از آنان بده و به آنها رهبری بدتر از من! 📖«اللَّهُمَّ قَدْ أَبْغَضْتُهُمْ وَ أَبْغَضُونِي وَ مَلِلْتُهُمْ‏ وَ مَلُّونِي وَ حَمَلُونِي عَلَى غَيْرِ خُلُقِي وَ طَبِيعَتِي وَ أَخْلَاقٍ لَمْ تَكُنْ تُعْرَفُ لِي اللَّهُمَّ فَأَبْدِلْنِي بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِي شَرّاً مِنِّي» 🔹رئیسی عزیزمان را که آن همه دویدن شبانه روزی خسته‌اش نمیکرد اینها خسته کرده بود. حالا من نمیدانم دقیقا چه بود که اینطور شده بود ولی یک حالت را در سیمایش میدیدم و از آن میترسیدم. راستش خیلی دوست ندارم یک آدمی در سطح ایشان و اخلاص و تقوای ایشان رئیس جمهورمان باشد، چون کفران نعمت چنین شخصیتهایی خیلی آثار بدی برایمان دارد: «مَنْ أَهَانَ‏ لِي‏ وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي‏» ⛔اینها نعمتهای بزرگی هستند که اگر کفران شوند عذاب شدیدی در پی دارند. گمان نکنیم همیشه نعمت بزرگ خوب است. نعمت بزرگ وقتی خوب است که همراه ظرفیّتی بزرگ باشد والا امتحانی بزرگ است. طرفی از آن قلّه است و طرف دیگر درّه! 👈این اواخر دیگر میدیدیم حتّی مؤمنین انقلابی هم از ایشان مدام انتقاد میکردند! حتی خودمان! در این گروه ها و گفت‌وگوها. گویا او هم بدتر از قبلی هاست! یکی میگفت برای رأی آوردن و محبوب شدن سراغ مسائل فرهنگی نمیرود! رها کرده! یکی میگفت بلد نیست چطور اداره کند و مدام دارد گران میکند! یکی میگفت فقط بلد است بدود! یکی میگفت همان هاشمی رفسنجانی است یک ذره بهتر! یکی میگفت ... 🔹خدماتش را نمیدیدیم. این حجم عجیب تلاش و اخلاص او را نمیدیدیم! گویا مشکلات فرهنگی و اقتصادی و... تقصیر ایشان است! حرفهایی میشنیدم از آدمهای خوب و انقلابی مان که رویم نمیشود بازگو کنم! برای ما خوب جا نیافتاده که امام عادل چه حقّ بزرگی بر گردن رعیّت و مردمش دارد! راحت غیبت که نه، به ایشان تهمت زده میشد! استهزاء میشد! خیانت میشد و او هم برای حفظ وحدت گردن میگرفت! 😞حقّ ایشان را که تضییع کردیم. قدرش را ندانستیم. طوری بود که حتی دل رهبر عزیزمان هم برای مظلومیتش بین مردم سوخت. قبلا هم به انحاء مختلف برای اهل فهم تذکر داده بود که قدر ایشان را بدانید و خدمات بزرگ این بزرگمرد را بازگو کنید. رئیسی که از دستمان رفت و حالا باید تبعاتش را بچشیم! ولی قدر این رهبر عزیزمان را بدانیم! این حکیم فرزانه را! اینها بزرگترین نعمتهای الهی برای جامعه انسانی بودند که خدا به ملّت ایران هدیه کرد! آیا حواسمان هست؟!
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۵) «اندر حکایت آبی روان به سوی دریا» «قالُوا سَلاما و مرّوا کراما» 🔹مؤمن هر چند در عزم ایمانی اش برای رسیدن به مقصد چون کوهی استوار است ولی ابعاد وجودی اش همه نرم نرم است. تا بتواند عبور کند و راهش را ادامه دهد. لین العریکة است. خفض الجناح دارد. سکون الریح دارد. طیب المخالقة دارد. 🚛در خودروهای سنگین دیده اید چطور بادشکن نصب میکنند! تا راحتتر هوا را شکافته و سرعت بگیرند و مصرف سوختشان پایینتر بیاید. تواضع داشتن و مبارزه با انانیّتها بادشکن است. مانع از تحلیل نیرو و خستگی است. 🔸برخی مثل سیم خاردار اند! منتظرند به مشکلی گیر کنند و دست به یقه شوند! با زن و فرزند و همکار و همسایه و بیماری و... بابا ول کن! آب باش! روان و رها باش و عبور کن! عیب موانع در خودشان نیست در درگیر کردن تو است. اگر توان تغییرشان را نداری توان درگیر نشدن و عبور که داری! یاد بگیر که گاهی باید چشم پوشی کنی و رد شوی! 🔻مؤمن مانند آب است. صاف و زلال و روان است. ستیزه جو نیست. با نرمی و بدون هیچ زحمتی هیئتِ موانع هرچند بزرگ را میپذیرد و از دورشان عبور میکند. عجیب انعطاف پذیر است. تنها و تنها به فکر مقصد است و سودای درگیری با این موانع فریبش نمیدهد. حلیم و بردبار است. سنگهای سخت را هم در بستر خود قدرتمندانه ولی به مرور صیقل میدهد. مسافری است که اجازه نمیدهد اینها مانع راهش شوند. با حالت سلام از دل صخره ها هم شده عبور میکند و میرود. مثل آبی روان تنها سودای رسیدن به دریا را دارند🔺 📖«وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما»
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۶) «ذاذن، یوگا، مراقبه و مدیتیشن» «اعصاب سنج و مراقبه تقوای بندگی» 🔹اخیرا فیلمهایی دیدم که در آن انواع مدیتیشن و مراقبه های ادیان شرقی مخصوصا ذاذن و یوگا برجستگی خاصی داشت. این روزها بازار اینها خیلی هم گرم شده! خودش یک ورزش و یک درمان برای کاهش استرس و افسردگی و مشکلات خواب و... شده! انسان مدرن، اینها را که معنایی فلسفی داشته است نیز در خدمت هواهای خود قرار داده! 🔸میخواهد برای تحمل مشکلات و گاهی لذت بردن به نوعی حالت بی فکری و خلسه برسد! ولی باز به خاطر محبّت دنیا و بازگشتی دوباره به آن است نه اینکه برای اصالت دادن به حقیقتی برتر از خود باشد! نوعی غفلت ولی از سنخ معنویت است. غفلتی خطرناک. 🔹ولی قابل کتمان نیست که این خلسه ها و تمرکزها قدرتها و آرامشهایی را برای انسان به ارمغان می آورد. آیا چنین نیاز مهمّی در دین مبین اسلام پیش بینی نشده است؟! شاید دستور تقوا در قرآن کریم را بتوان بدیل توحیدی اینها دانست. مراقبه بر تقوا همان چیزی است که متأسّفانه به خوبی جز در برخی گرایشات عرفان اسلامی استنباط و تبلیغ نشده است؛ همان حالتی که: «جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ‏ فِيمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْه‏» 🔸مراقبه ی اسلامی در یوگا و ذاذن نیست. از سنخ تقوای ابتلائات است. این است که همیشه در متن زندگی عرفی چهارزانو به مراقبه تقوای بندگی بنشینیم. مثل بازی اعصاب سنج است. کسب جمعیت از زلفی پریشان است. اینکه در هر صحنه ای چطور با ظرافت سعی کند خدا را ببیند و با تقوا به سوی او حرکت کند. آرامش و تنوع و هیجان و لذت عجیبی برای انسان می آورد. (بذل الخاطر ۹۹۳)
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۷) «لذّت تکیه زدن در سایه سار مفهوم رضایت» «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي‏ رَاضِيَةً بِقَضَائِك‏» 🔹یکی از مقامات بلند اولیاء الهی مقام رضاست. مقامی که از بصیرت عمیق درک اسرار سرّ القدری هستی نشأت میگیرد و در آن انسان با تمام وجود میفهمد همه چیز همانگونه که باید باشد در جریان است. همین است که همه ی جنگها در درونش به صلحی عمیق تبدیل میشود. 🔸نشانه اش اینکه خوشی و ناخوشی دیگر یکسان میشود و خصومت و درخواستی دیگر در باطن درون باقی نمیماند حَتَّى لَا نُحِبَّ تَأْخِيرَ مَا عَجَّل، وَ لَا تَعْجِيلَ مَا أَخَّر؛‏ و اساسا آدمی تا به این رضایتها از خدا نرسد توان حرکت به سوی او را نخواهد داشت: «ارجعی الی ربِّکَ راضیةً مرضیةً» مگر با خشم و غضب بر خدا میشود به او نزدیک شد؟! 🔹و اگر ما دستمان از حقیقت این مقام بلند کوتاه است خودمان را که نباید در این آفتاب سوزان ابتلائات از سایه های خنک مفهوم رضا هم محروم کنیم! داشتن چنین رضایتی نیاز زندگی ماست. اینکه در مقابل هستی و تلخی ها و شیرینی هایش سپر بیاندازیم. لااقل در ذهنمان تلاش کنیم اینها را از خدا بدانیم و از خدا راضی باشیم. 🔸این رضایت به هیچ وجه به معنای کاهلی و بی مسئولیّتی و تلاش نکردن برای تغییر نیست. چه این خودش ریشه در عدم رضایت دارد. بلکه به معنای توحید و خدا را دیدن است. به جنگ درونی با خواست خدا نرفتن است. میل ما باید طبق میل حق باشد! مگر خالق و رب ماییم که قرار باشد همه چیز مطابق درک و میل ما باشد؟! 📖«وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ‏ السَّماواتُ‏ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِن‏»
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۸) «سرّ تفاوت مراقبه تقوایی و مراقبه بودایی» «انسان یا فرشته؟!» «إِنَّمَا رَهْبَانِيَّةُ أُمَّتِي‏ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّه‏» 🔹انسان با مراقبه از ظواهر فاصله گرفته و آرام آرام به باطن هستی نزدیکتر میشود. از آنجا که فاصله ی ظاهر تا بواطن هستی مسیری است که در قلب انسان طی میشود انسان نیازمند مراقبه قلبی و تمرکز بر اعمال قلبی است. ادیان عرفانی شرقی مصداق این مراقبه را در اموری مثل ذاذن و مدیتیشن یوگا یافته اند! برخی از فرق متصوّفه اسلامی نیز مبالغه ای بر انزوا و خلوت گزینی نموده و گاهی از مصادیق مشابهی مانند رقص سماع برای تمرکز و نفوذ به بواطن استفاده میکردند. 🔸در دین اسلام نیز مفهوم خلوت مفهومی آشنا است ولی به شکل آشکاری قرابتی با این نوع مراقبه ها ندارد. خلوت سحری و بین الطلوعینی بیشتر نیرویی برای بازگشت به سَبحِ طویل و صحنه های نبرد تقوامدارانه در زندگی اجتماعی است. برخلاف ادیان شرقی که اشتغالات دنیایی برایشان مزاحمهایی است که باید به حداقل برسد. ✔پیش فرض این نوع مراقبه های شرقی نوعا آن است که فعالیتهای بدنی و همینطور زندگی اجتماعی، اموری غریب و بیگانه از سلوک قلبی انسان است. سلوک تنها با همان اعمال قلبی است که در خلوت و مراقبه خاص رخ میدهد. لذاست که زن و فرزند و شغل و سیاست همه دشمن راه است و باید به آنها به شکل اضطرار نگاه کرد. باید از آنها گریزان بود. این مخ نظریه ی رهبانیت است. 🔸سه اشکال جدی نظریه‌ی رهبانیت شرقی🔸 1⃣یکی اینکه چون رسول الله و شارعی ندارند امکان عادی آن را ندارند که امورات زندگانی را با قصد تقرّب و ابتغاء مرضات الله انجام دهند. امکان آن را ندارند که فعالیتهای مختلف زندگی را با انگیزه الهی تبدیل به یک عمل قربی و قلبی و سلوکی کنند. الگوهای این نوع زیست معنوی را هم ندارند. 2⃣دوم اینکه حکمت آفرینش انسان آزاد و فلسفه هبوط او به دار ابتلاء را درک نکرده اند (بذل الخاطر ۴۵۹). جنّات و انهار و مقعد صدق چنین مقامی از دل انتخابی آزاد در میدان تضادها و کشمکشها و مجاهدتها میجوشد. اینها میخواهند با تنگ و تنگتر کردن بسترهای آزادی دایره ی انتخابگری خود را محدود کنند! همین است که سودای مبارزه ریشه ای با امیال فطری و قطع روابط اجتماعی را دارند تا دایره ی اختیار را محدود کرده و میدان نبرد را بسته و در خلوت عافیت صلح جویانه ای به مراقبه بنشینند! غافل از اینکه با بستن راه های نبرد و تنگ کردن دایره ی مقدورات، خودشان را از راه های متنوّع ترقّی و تکامل انسانی محروم کرده اند. 3⃣سوّم اینکه نفهمیده اند مقام انسانی فوق فرشته صفتی و فرشته خویی است. همین است که گمان کرده اند زندگی اجتماعی انسان تنافی ذاتی با راه سلوک معنوی دارد. گمان کرده اند انسان مانند فرشته ها صرفا موجودی روحانی بوده و فقط مظهر اسم سبحان است. اگر چنین است پس باید تنها به تسبیح و تقدیس مشغول باشد. در حالیکه انسان بُعد مادّی و امکان انتخاب در تضاد امیال هم داشته و به واسطه ی آن قابلیّت آن را پیدا کرده تا مظهر همه ی اسماء الهی باشد. فلسفه ی هبوط به دار دنیا و دار ظلمت اساسا همین بود. ابعاد گوناگون روح انسان ارتباط گسترده ای با اعضاء و جوارح و فعالیت آنها دارد. ارتباط انسان با خداوند از طریق اسماء و صفات دیگر مانند قدرت، علم، حیات و حکمت هم هست. اگر آدمی بخواهد به مقام مظهریت جامع برسد باید به تناسب آن اسماء، ابعاد وجودی خود و به تبع آن گستره ی فعالیتهایش را تنظیم کند. از اینجاست که انسان کامل نمیتواند کسی باشد که در گوشه ی خلوتی صرفا مشغول مراقبه ذاذن یا ذکر و دعا باشد! اگر انسان با خلق الله ارتباط نگیرد و به آنها خدمت نکند چطور میتواند مظهر رحمت الهی شود؟! اگر با دشمنان خدا درگیر نشود چطور میتواند مظهر غضب الهی شود؟! و... ☑از اینجاست که سرّ تفاوت مراقبه ی تقوایی و مراقبه ی بودایی را میفهمیم. اینکه چرا یکی تمرکز بر انجام وظایف بندگی در ساحتهای مختلف زندگی داشته و به استقبال چالشهای گوناگون میرود و دیگری به دنبال تمرکز در تاریکیها و خلوتها و زدودن موضوع ابتلائات دارد! هر دو هم مراقبه است ولی تفاوتش در تعریفی است که از انسان و کمال انسانی دارد. یکی سالک راه سبحان است و دیگری سالک راه الله است. یکی قرار است انسان را به مقام انسانیّتش برساند و دیگری اساسا انسان را نشناخته! یکی میخواهد علی بن ابی طالب و حسین بن علی علیهما السلام تحویل جامعه ی بشری دهد و دیگری راهبی بودایی! 👈اینجا بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عثمان بن مظعون که نماد رهبانیّت و عرفان جویی فرشته صفتانه در امّت اسلامی بود اینگونه فرمود که: «إِنَّمَا رَهْبَانِيَّةُ أُمَّتِي‏ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّه‏» و چه زیبا گفت امام راحلمان که: سالک! در این سلوک به دنبال کیستی‌؟ من، یار را به کوچه و بازار می‌کشم
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۹) شرحی بر آیه شریفه: «ان الشیطان لکم عدوّ فاتّخذوه عدوّا» 🔹آدمی اگر از فقر نترسد! از بی آبرویی نترسد! از مریضی نترسد! از بی امنیتی نترسد! اگر از دشمن نترسد به فکر مبارزه نمی افتد. دشمن برای انسان تولید غایت میکند. معنا و جهتی برای جنگیدن و اجماع قوا میدهد. نشاطی برای حرکت میدهد. انسان را وادار میکند روی دو پای خوف و رجا ایستاده و حرکتش را آغاز کند. 🔸یک جریان هم برای بقایش بیش از نیاز به دوست به دشمن نیاز دارد. در ستیزه گری با چنین دشمنی است که هویّت و ضرورتی مشروعیت بخش پیدا میکند. شرط ماندگاری اش در آن است که مدام در ستیزه باشد و دشمنش نیز هیچگاه نابود نشود. والا اوّل بحران بی معنایی و اضمحلال اوست. 🔻هر زندگی و هر سرزندگی ای عرصه ی جنگی است! جنگی با دشمنی. اما اگر میخواهی معنا و ارزش زندگی ات را بفهمی ببین در جبهه ی کدامین جنگ و با کدامین دشمن در حال نبردی؟! به چه سویی در حرکتی؟!🔺 🔹آری دشمن واقعی داشتن از نان شب و دوست صمیمی داشتن برای انسان ضروری تر است. دشمنان موهوم را رها کن! دشمنی را پیدا کن که حقیقتا دشمنی اش مایه خیر واقعی توست! همانکه جنگ با او خیر محض است. تو را به خود واقعی ات توجه میدهد. همین است که خداوند این نعمت بزرگ و این دشمن بزرگ را آفرید! شیطان و هوای نفس را! 🔸اگر اینها را دشمن نبینیم خود واقعی مان و حرکت به سوی خود برترمان را فراموش میکنیم. دشمن شناسی به انسان خود شناسی و حرکت میدهد. همین است که شیطان و هوای نفس از بزرگترین نعمتهای خدا برای بندگانش است. آدمی به برکت چنین دشمن توانایی است که توان سلوک تا درجات بلند فنا را می یابد.
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۰) شرحی بر آیه ی شریفه: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِير» 🔹ما معمولا تا سرمان نیاید یاد نمیگیریم! عقلمان در حسمان است! گاهی هم میگوییم: «بگذار خودش تجربه کند تا بفهمد!» زندگی اکثر انسانها را وقتی میبینی متوجّه میشوی چندی دیگر سرشان به سنگ خواهد خورد! مسیرشان بن بست است! ولی چرا باز میروند؟! 🔸این خصلت راه انسان را طولانی میکند! گاهی او را به هلاکت می اندازد. بگذریم از آنها که حتّی در این مدرسه هم شاگرد تنبل اند! باید چند بار به سرشان بیاید تا درس بگیرند! آیا راه دیگری نیست؟! راهی که دیگر منتظر نباشیم تا چیزی سرمان بیاید تا یادش بگیریم! 1⃣یکی آن است که در کودکی نمونه ای از چیزها سرمان بیاید. سرّ تأکید بر بازی و فراهم کردن آزادی برای کودکان همین است. در بازیها خیلی از حقیقتها و مهارتها را می آموزیم. به بچه ها فرصت بازی بدهیم. بزرگی دیگر وقت بازی و تجربه نیست. 2⃣دیگر اینکه از تاریخ و تجربه و مشورت و نصیحت دیگران بهره ببریم فان السعید من وعظ بغیره. منتظر ننشینیم تا سر خودمان هم بیاید. واقعا برایمان تجربه ی دیگران مهم باشد. 3⃣دیگر اینکه با عقلمان حس کنیم. پیش بینی کنیم. عقل و تربیت عقلی وقتی قوی شد آینده ها را مانند امر محسوس برایمان نشان میدهد. آینده را میبینیم و سرمان به سنگ میخورد و برمیگردیم. 🙏ولی کاش به حرف خدا و اولیاء خدا گوش میکردیم! کاش لااقل دیگر وقتی آثار بد کارهایمان هویدا شد توجیه نمیکردیم! کاش وقتی سرمان به سنگ خورد قبول میکردیم. ضرورت استغفار و توبه برای همین است. تا توجیه نکنیم و برگردیم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۱) 🌸کوبیدن درب بهشت با ذکر شریف «لا الهَ الّا اللهُ الملکُ الحقُّ المبین»🌸 🔹ذکر، معجونی معنوی است که معمولا باید با تجویز اطبّاء نفوس استفاده شود. یکی از معجونهای خالص و قطعی که اذن عام از اهل بیت علیهم السلام در موردش آمده ذکر شریف «لا الهَ الّا اللهُ الملکُ الحقُّ المبین» است. به فرموده ی امام صادق علیه السلام اگر کسی صدبار آن را بگوید خداوند او را از فقر و وحشت قبر در پناه خودش قرار داده و نوعی بی نیازی و ثروت برایش به ارمغان می آورد. انسان را از تنگی ها به سوی گشایشها میبرد. 🔸روشن است که این امر مرتبط با مضمون توحیدی عمیق این ذکر شریف است. اثر دیگر این ذکر این است: «استقرعَ بابَ الجنّة» در ملکوت گویا انسان با این توجه و این ذکر در حال کوبیدن درب بهشت است. با همین توجه سعی کنیم این ذکر را در سحرها بگوییم. با توجّه به عمق توحیدی این ذکر شریف مانند کسی که در تاریکی ها محبوس شده بخواهیم درب عالم نور را برایمان باز کنند. 🔹این ذکر از اختصاصات اهل بیت علیهم السلام است. شیخ صدوق در المقنع عدد روزانه ۳۰ بار هم برای این ذکر بیان کرده. ولی در ثواب الاعمال از امام صادق علیه السلام همان عدد صد را نقل کرده است. شیخ طوسی نیز در حدیثی سلسلة الذهب از امام رضا علیه السلام همین مضمون را نقل کرده و به جای «استقرع» تعبیر: «استفتح» آورده است. 🔸در میان اهل سنت نیز دارَقطنی محدّث بزرگ عامّی و معاصر شیخ صدوق در مسأله شماره ۳۰۸ کتاب علل، طرق مختلف این نقل را از مالک بن انس از امام صادق علیه السلام جمع کرده است. خلاصه خنکِ خنک و با اطمینان خاطر این ذکر شریف را نوش جان کنید😊
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۲) «ضرورت معالجه ی ساختارهای تبلیغی حوزه های علمیه» «معضلاتی در راستای جهاد تبیین و جهاد تبلیغ» ✔بر اساس برخی آمارها در ابتدای قرن بیستم یعنی تقریبا آغاز عصر مشروطیّت و دوران مرحوم آخوند صاحب کفایه از جمعیت حدودا ۱۲ میلیونی ایرانیان تنها ۵ درصد آنها سواد داشتند. عمده ی این ۵ درصد هم حوزوی بودند و اندکی هم در مکتب خانه های قرآنی و یا مراکز وابسته به میسیونرهای خارجی آموزشهایی دیده بودند. و باز در ابتدای قرن بیستم بر اساس برخی آمارها ۶۰ درصد جمعیت روستایی و حدود ۲۵ تا ۳۰ درصد ایلاتی و عشایر و کمتر از ۱۵ درصد نیز شهر نشین بودند. 🔹با احیاء مجدّد حکومت مقتدر ایرانی با تکیه زدن بر اساس مذهب ممتاز تشیّع امامی در عصر صفوی یکی از عوامل هویت بخش و احیا کننده ی ایران زمین در برابر هویتهای دیگر نظیر ترکان عثمانی و ازبکها و پشتوها و مرزهای بیرونی تشویق اجمالی تبلیغ شیعی توسّط حاکمان برای پیدا کردن استحکام درونی جامعه بوده است. این تدبیر حکومتهای نوین ایران زمین از عصر صفوی به بعد به نوعی برای پر کردن شکاف میان پادشاهان و رعایایشان و همینطور هم عاملی استحکام بخش در برابر مرزهای خارجی بوده است. 👈از اینجاست که در عصر نوین تاریخ ایران شیعی با توجّه به ظرفیتهای مهم مذهب تشیّع امر تبلیغ دینی توسّط حکومتها تشویق و توسط نهاد روحانیّت به مرور سامان دهی شد. ظرفیتهایی نظیر مسجد، حسینیه، امام زاده و حرم، هیئات مذهبی و ماه رمضان و ایّام مناسبتی فرهنگ شیعه و در رأس آنها عزاداری های محرّم حسینی. ⬇
👈شکل طبیعی و گسترده ی این تبلیغ هم اعزام مبلّغین همزمان با ایّام عزاداری حسینی به روستاها و شهرها با محوریّت منبر و حسینیه ها بود. 🔹آنچه تسهیلگر فرآیند تبلیغ مفاهیم دینی به کالبد انسان ایرانی میشد پنج امر: عظمت، جذّابیت، معنویّت، آخرتگرایی و بی رقیب بودن بود. 1⃣یکی عظمت مبلّغین در نگاه توده ی ایرانی. این هم ریشه در بی سوادی توده و با سوادی مبلّغین داشت. رجوع آنها به مبلّغین از باب رجوع جاهل به عالم مینمود و توده از مبلّغین درک عظمت میکردند. هنوز هم یکی از یادگاران این فضا در ادبیّات رایج بین ما تعبیر «عالم و عوامّ الناس» است. یعنی غیر از عالم دینی و حوزوی نوعا بی سوادهای عمدتا روستایی و عشایر و بعضا شهرنشین بودند. 2⃣عامل دیگر هم جذّابیت بود. بخش مهمتر این جذّابیت امری بیرونی بود و بخش دیگری هم به هنرهای بیانی و علمی و معنوی خود مبلّغ مربوط بود. عامل جذابیت بیرونی همین بود که مبلّغین مخصوصا در ایّام محرّم زندگی یکنواخت آنها را از حالت طبیعی بیرون آورده و باعث گردهم آیی های دلنشین و معنوی و جذّابی میشدند. عزاداری ها و تبلیغ در این ایّام ورای همه ی نکات دیگرش یک تنوّع دوست داشتنی برای زندگی آنها بود. 3⃣عامل دیگر هم نیازهای معنوی انسان ایرانی بود. روشن بود که مجرای مشروع و شناخته شده مهمّی برای ارضاء نیازهای معنوی جز در قالب همین تبلیغهای دینی توسّط مبلّغین نبود. 4⃣در کنار این عامل هم میتوان نقش ترس و آخرت گرایی را در تمدّنهای سنّتی قدیم برجسته دانست. انسان و جامعه ای که هنوز به شکل جدّی درگیر مقوله های نوینی مثل انسان گرایی و فردگرایی و مادّی گرایی نشده و فهم روشنتری از مفهوم بندگی و ترس از عقاب اخروی و شوق به ثواب آن دنیا دارد. 5⃣عامل آخر که به نوعی تسهیلگر تبلیغ مفاهیم دینی در جامعه ی ایرانی شده بود بی رقیب بودن تبلیغ روحانیان بود. به دلیل بی سوادی مردم و همینطور در دسترس نبودن افکار مختلف و کتابها و رسانه ها و آشنا نبودن با تفکّرهای رقیب زمینه ی بهتری برای تبلیغ و ترویج مفاهیم دینی وجود داشت. 👈ولی در ابتدای قرن بیست و یکم و قرن پانزدهم هجری در ایران، دیگر با ایرانی مدرن شده مواجه هستیم که گویا زلزله ای همه ی مناسبتهایش را تغییر داده است. توده ی ایرانی با سواد شده! طوری که اخیرا سواد حوزوی را چندان سواد حساب نکرده و از آنها به عنوان شش کلاسه ها یاد میکنند! با رشد امکانات ارتباطی و رسانه ای با افکار متنوّع و افکار رقیب آشنا شده و با رشد فرهنگ شهر نشینی و مناسبات نوین شغلی جذابیتهایش تغییر نموده است. 👈با گسترش هنرها، موسیقی، ادبیات و مانند آن احساسات معنوی به اشکال دیگری نیز امکان برآورده شدن پیدا کرده و افراد با پناه بردن به تفریحات و روان شناسان و بیمارستانها امکانات نوینی برای تسکین پیدا کرده اند. نگاه ها نیز به خودشان و لذّتهای زندگی غلیظ‌تر شده و راحت‌تر از مفاهیمی مانند آخرت و ترس از آن دچار غفلت میشوند. ⛔مبلّغین دینی در زمان ما نسبت به یک قرن قبل دیگر نه آن عظمت را در نگاه مخاطبین دارند و نه آن جذابیت را و نه آن راه انحصاری معنویّت را و نه آن تأمیین کنندگی برای نیاز قطعی آخرت گرایانه را و نه آن بی رقیبی را! 👈علاوه بر این موارد، ساختارهای تبلیغی هم دیگر آن پوشش مطلوب را نسبت به همه ی ایرانیان ندارد. الآن بخش زیادی از جامعه ی ایرانی این امکان طبیعی را دارند که هیچگاه خود را مخاطب جدّی تبلیغ دینی قرار ندهند؛ چون نه در مسجد و حسینیه و حرمها حاضر میشوند و نه خود را مخاطب صدا و سیمای رسمی حکومت دینی قرار میدهند و نه تعلیمات دینی مدارس به آنها تبلیغ میشود. 👈با ظهور عصر رسانه و ارتباطات نیز بیشترین لطمه های دینی را همین قشر متحمّل شده اند. اینها که بخش قابل توجّه و تأثیرگذاری از جامعه ی ایرانی را در زمان ما تشکیل میدهند متأسّفانه هیچگاه مواجهه تأثیرگذاری با مبلّغین دینی پیدا نکرده و مجراهای ساختار تبلیغ دینی نسبت به آنها در زمان ما دچار نوعی انسداد شده است. مبلّغین هیچگاه این طیف را پیدا نمیکنند تا بتوانند با آنها صحبت کنند. 👈متأسّفانه باید اذعان کرد که دستگاه تبلیغی شیعه برای جامعه ی ایرانی علی رغم همه ی امکانات بی نظیرش مانند ایّام عزاداری سیّد و سالار شهیدان، کهنه و کم‌کارآمد است. عمدتا در سطح مناسبات زندگی روستایی ایرانیان در ابتدای قرن پیش باقی مانده و هنوز به شکل مطلوبی نتوانسته راهکارهای مناسب و کارآمدی برای ورود به مناسبات زندگی انسان مدرن شهر نشین و انسان متولّد شده در فضای دیجیتال پیدا کند. 👈بنده که خود چند بار موفّق به تبلیغ در محیط روستایی بودم باید بگویم حتّی دیگر در چنان جمعهای روستایی نیز نمیتوان مخاطب خود را به سادگی به پای منبر کشاند! ممکن است برخی با تکیه بر برخی قابلیّتها و هنرهای فردی بتوانند جمعی را پیرامون خود جذب کنند ولی اینها دیگر استثناء است. ⬇⬇
🔹البته مهمترین عامل در این زمینه تحوّل دفعی جامعه ی ایرانی به شکل برون زا و با نیروی دولتها و حکومتها و پرتاب شدن از زندگی سنّتی به مدرن است. ولی دیگر به جای آنکه مقصّر و عامل این کاستی را دنبال کنیم و همه ی تقصیر را به گردن آن بیاندازیم باید به فکر چاره باشیم. حتّی نمیتوان منکر دشواری های نبرد بین جنود عقل و جهل در دنیای نوین هم شد. 👈شاید یکی از بزرگترین چاره اندیشی ها در مسیر دفاع از دین و تبلیغ آن تشکیل حکومت دینی توسّط معمار کبیر انقلاب اسلامی بود. معلوم نیست با تحولات جهانی و تغییرات دفعی در جامعه ی ایرانی و آن راهی که توسّط پهلوی شروع شده بود امروز وضعیّت دینی جامعه ی ایرانی به چه سطحی کشیده شده بود. ✋اگر نظریّه ی ولایت فقیه استنباط نمی‌شد و فرهنگ شیعی با تکیه بر مفهوم عاشورا حالت فعالیّت و تهاجمی خود را پیدا نمیکرد وضعیت امروز به مراتب بدتر بود. اگر فرهنگ جهاد و شهادت، روحی دینی در بین ما نمی‌دمید وضعیت ما به مراتب بدتر بود. 🔹امروزه برای تبلیغ دینی باید مطالعات عمیقی در مناسبات نوین زندگی شهری و انسان امروزین داشت. سهم حاکمیّت و قانون گذاری و برنامه ها و ساختارهای آموزشی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی را در عرصه ی تبلیغ مفاهیم دینی به جامعه ی ایرانی روشن نمود. سهم علوم انسانی نوین و تعالیم ایرانیان را در مشکلات دینی آنها بررسی مجدد کرد. در تأیید قوانین صرفا به اهرم عدم مخالفت قطعیه فقهای محترم شورای نگهبان اکتفا نکرد! فقه را پیشرفت داد. 👈حوزه های ما باید دست به جرّاحی بزرگی در علوم حوزوی بزنند. باید باور کنند که حوزه ی امروزی تنها یکی از حوزه های مفروض و متعهّدی است که از باب نصح لله و للرسول پیرامون قرآن و سنّت شکل گرفته است. فرصت تحوّل و شکل گیری سفره های دیگری را پیرامون معارف دینی بدهند. سبک و محتوای تبلیغی را بهینه کنند. دستشان به جای صرفا فقه و اصول از قرآن و حدیث و تاریخ و موعظه پر باشد. مشکل در اینجا این بود که به جای تربیت عالم ربانی به دنبال تربیت مجتهد افتادیم. 👈طلاب قطعا باید با علوم نوین آشنا شوند تا زبان و فکر مخاطب خود را بفهمند و بشناسند. انسان مخاطب خود را بشناسند. مجاری ارتباط خود را با آنها باز کنند. یکی از مهمترین ظرفیّتهای تبلیغی طلّاب باید مدارس و دانشگاه ها باشد. بهترین فرصت ارتباط گیری مؤثّر با همه ی اقشار ایرانی مواجهه ی مستقیم با آنها در این ظرفیّتهای آموزشی نوین است. 👈نباید به کتابهای تعلیمات اسلامی که نه به شکل تبلیغی بلکه به شکل استخوان درگلو و تستی فراگرفته میشود دلخوش کرد. ساختارهای تبلیغ را نباید منحصر در منبر کرد. باید به فکر طرح های ابتکاری مانند طرح ولایت و مانند آن بود، و البته از طرف دیگر فرهنگ مسجد را دوباره زنده کرده و در مهندسی فرهنگی جامعه، محوریت مسجد را بازطراحی نمود. 👈فعلا غرضم بیان راهکارهای بهبود ساختارهای تبلیغی نیست. این امر نیازمند اندیشه ی بسیار است. غرضم صرفا طرح مسأله بود. باید روی اینها عمیقا اندیشید. به این دلخوش نبود که به شهر یا روستایی رفته و در مسجد یا هیئت یا اداره ای چند کلمه ای سخن گفت. باید به فکر ایجاد ساختاری برای توزیع و تبلیغ مویرگی مفاهیم دینی به همه ی اقشار جامعه ی ایرانی بود. 👈نباید گمان کرد صرفا خدمت به مردم با کارهای عمرانی و آبادانی های دنیایی و رفاه آنها به تقویت و تبلیغ مفاهیم دینی کمک میکند! نخیر! باید جهاد تبلیغ داشت. باید نهضت عمران دینی داشت. آن هم با نوعی از طرّاحی که حداقل انسداد را در مواجهه با اقشار مختلف ایرانی داشته باشد. وقتی چنین تبلیغی رخ ندهد نمیتوان انتظار داشت در بزنگاه های انتخاب در فرهنگ دموکراسی، مردم به انتخابهای متناسب با اهداف دینی و جامعه ی ایمانی احترام بگذارند.
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۳) «مغالطه ای به نام (چماق نوع ایده آل)» «نقدی بر درکمان از حقیقت امر سیاسی در آقایان پزشکیان، قالیباف و جلیلی» 🔹انسان برای آنکه پیچیدگی مواجهه ی خود با پیرامونش را کاسته و بتواند به اشیاء پیرامونش معنا داده و معنای آنها را درک کند از پنجره ی مفاهیم برای نگریستن به بیرون استفاده میکند. ولی در امور سیاسی و جریانات اجتماعی واقعیّت خارجی پیچیده‌تر و متکثّرتر و تشکیکی‌تر از آن است که بتوان آن را در قالب مفاهیم رایج، ساده سازی کرده و درک کرد. اینجا دیگر با مقولات ماهوی مواجه نیستیم و باید حقیقت را در دل پیچیدگی هایش درک کنیم. در اینجا باید سعی در تکثیر مفاهیم و ترکیب آنها و همینطور تجربه‌ی مستقیم‌تر حقائق داشته باشیم تا از واقعیّت امر خارجی درک بهتری پیدا کنیم. ✋وقتی در یک خانواده‌ی ۵ نفری می‌بینیم که هر کدام در امور سیاسی نوع مواجهه و درجه ی خاصی از حساسیت و فعالیت دارند و نمیتوان حقیقت میزان درک و کنش سیاسی آنها را در قالب دو مفهوم اصلاح طلب و اصول گرا درک کرد، چگونه انتظار داشته باشیم در یک ملّت تکیه‌ی صرف بر این دو مفهوم بتواند ما را به واقعیّت متکثر و سیال امر سیاسی رهنمون کند؟! ⛔آیا چنین عینکهای ضعیف و پنجره های کدر و ترمینولوژی های ناکارآمدی آنقدر قدرت دارند که اینگونه قُضاتی بی رحم برای ارزش گذاری روی جریانها و اشخاص واقعی باشند؟! 🔹باید همواره متوجّه این نکته باشیم که این مفاهیم صرفا مفاهیمی هستند که خودمان با توجه به برخی ملاکها برای درک تمایزها به شکل کلّی ساخته ایم. اینها قابلیّت پیشرفت دارند. اینها برای آنکه به چشم بیایند و متمایز شوند حاصل نوعی فعالیت ذهنی در تجرید و لیسیده و خالص‌سازی ماهیّت مفهومی با نوعی افراط و غلو هستند. دنبال مصادیق تامشان نباشیم. به قول ماکس وبر این عناوین چیزی جز تیپ آرمانی و نوع ایده آل (ideal type) نیستند. 👈اینها خودشان در خارج وجود ندارند. لذا اوّلا نباید در میزان کارآیی این مفاهیم مبالغه کرد و ثانیا نباید به دنبال صدق صفر و صدی این عناوین بر مصادیق خارجی بود. نباید در صفات افراط و غلو کرد! نباید به دنبال نوع ایده آل در خارج باشیم. در هر انسانی رگه هایی از آنچه در این مفاهیم میدانیم وجود دارد. 👈نباید دچار مغالطه ی به نام «چماق نوع ایده آل» شد. باید امر خارجی را دقیقتر مورد مطالعه قرار داد. فریب این مفاهیم کلّی و ضعیف را در توصیف امر خارجی نخوریم. اگر هم از این مفاهیم استفاده میکنیم به شکل ترکیبی و با منطق نمره دادن وارد شویم. صفر و صدی مبالغه نکنیم. اینها از تبعات ذهن زدگی در عرصه ی سیاست و ابتلا به مغالطه ی چماق نوع آرمانی است. ✋نباید با چماق نوع ایده آل بر سر افراد کوبید! هر کدام خوبی هایی دارند و احیانا ضعفهایی. به راحتی با ساده سازی های ناشی از مقایسه ی مفاهیم ماهوی با مفاهیم انسانی دچار مغالطه ی چماق تیپ آرمانی نشویم. 👈با چماقهای مفهومی مانند اصولگرایی و جبهه ی انقلاب بودن دیگران را بیرون از حیطه ی اصول و انقلاب تعریف نکنیم. به سادگی با برچسبی مانند پدرخواندگی و چنار و... چوب حراج به ثروتها و سرمایه های اصول گرایی نزنیم. اینها چیزی جز دوری از واقعیّت و ایجاد اختلاف و تشتت و سلب قدرت اجماع نیست. ✋مگر میشود افراد را به خاطر یک یا چند اشتباه خود یا اطرافیان از اصولگرایی ساقط کرد و دیگری را بر مسند رب النوع و حالت ایده آل اصولگرایی نشاند! یا چطور میشود یکی را به سادگی با تهمت تحجّر و خشکی کنار زد و آن یکی را به بهانه ی دیگر بر مسند نشاند! 👈نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟! نقدها را باید متعادل و ملایم و منصفانه کرد! به دنبال نمونه ی لیسیده و مفهوم آرمانی از اصلاح طلبی و اصولگرایی و انقلابی و کارآمد و برنامه دار و مانند آن نباشیم. 🔹حقیقت آن است که نه آقای پزشکیان کاملا و دقیقا آن شخصی بود که بسیاری به خاطر آن به او رأی دادند یا ندادند و نه آقای قالیباف و جلیلی آنگونه بودند که بر اساس آن به آنها رأی داده شد یا نشد. بر اثر افراط در کاربست این مفاهیم ضعیف نکند دچار تنازع شویم و به نوعی فشل شده و آن ریح اقتدار ایمانیمان را از دست بدهیم. بدانیم وحدت بالاترین مصلحت ملزمه را در جامعه ی ایمانی دارد. قال الصادق علیه السلام: 📖«مَا أَنْتُمْ وَ الْبَرَاءَةَ يَبْرَأُ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ؟! إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ بَعْضُهُمْ أَفْضَلُ مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُهُمْ أَكْثَرُ صَلَاةً مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُهُمْ أَنْفَذُ بَصِيرَةً مِنْ بَعْضٍ وَ هِيَ الدَّرَجَات‏»
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۴) «شغلهای آسمانی» «مَنْ عَمِلَ‏ لِلَّهِ‏ كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّه‏» 🔹برخی گمان میکنند برای کسب نور و تقرّب به خداوند متعال تنها باید از راه خلوت و ذکر و عبادت و علم اندوزی پیش رفت! ولی میتوان گفت انسان هر شغلی که دارد میتواند آن را نردبانی برای ذکر و عبادت و حضور و ترقی و عروج قرار دهد. هر کاری راهی برای خدایی شدن و آسمانی شدن و تقرّب الی اللّه است. چه معلّمی یا صنعت یا کشاورزی یا ریاست یا خانه داری و... . 🔸از هر شغلی میتوان به خدا رسید. در اینها اسمی از اسماء الهی جلوه کرده است. انسان میتواند مظهر آن شود. اینها طرقی به سوی سرچشمه ی نور اند. اگر کسی این حقیقت را نفهمد و از شغلش نردبانی برای سلوک الی الله نسازد خسارت بزرگی به خود زده! 🔹ولی چگونه شغلمان را آسمانی کنیم؟! با آن عبادت کنیم؟! اینطور که در آن شغل به جای خودخواهی نیّت خلیفة اللهی کند! به فکر سود و معامله گری و ثروت نباشد. به فکر خدمت باشد. خدمت به خدا و بندگان خدا. با شغلش کار خدایی کند و حین اشتغال به شغلش مشغول خدا باشد. اینطور میشود وسیله ی جاری شدن معروف و خیرات در عالم. میشود دست خدا. 🔸این شغلها صرفا برای رفع نیازمندی های ما و جامعه نیست. برای ریاء و جاه طلبی و ثروت اندوزی نیست! کار کردن برای این و آن نیست! برای خدایی شدن است؛ برای خلیفة الله شدن است. خودش راه تقرب است. اینکه انسان از شغلش کسب نور کند و خودش را در آن خلیفه الله قرار دهد توفیق بزرگی است. 📖«مَنْ عَمِلَ لِغَيْرِ اللَّهِ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى مَا عَمِلَ لَهُ وَ مَنْ عَمِلَ‏ لِلَّهِ‏ مُخْلِصاً تَوَلَّى اللَّهُ أَجْرَه‏»
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۵) مولا جان «ما را به سخت جانی خود این گمان نبود ...» 💘«السَّلَامُ عَلَى الرَّضِيعِ‏ الصَّغِير‏»💘 🔹شبها برای آنکه من هم نامم در میان روضه خوانهای مولایمان ثبت شود مجلسی که میروم دقایقی عرض ارادت میکنم. امشب شب علی اصغر است! ای اهل کوفه رحمی، این طفل جان ندارد خواهد که آب گوید، امّا زبان ندارد شمشیر اوست آهش، فریاد او تلظّی جانش به لب رسیده تاب بیان ندارد ای حرمله مکش تیر، یک سر فکن کمان را یک برگ گل که تاب، تیر و کمان ندارد 💔خدایا! اینها واقعا رخ داده؟! حسین جان! واقعا قلب مهربانت اینگونه مصیبت دیده از دنیا رفت؟! آقا جان! یعنی این همه جراحت بر قلب نازنینت وارد کردند؟! چطور مقتلت را میخوانم و اما باز زنده میمانم! «ما را به سخت‌جانی خود این گمان نبود ...»😭 💔حسین جان میخواستی بروی خب میرفتی؟! دیگر وداعت با علی اصغر برای چه بود؟! مولا جان! ای کشته ی اشکها! به گمانم دیگر میخواستی باب رحمتت را برای دلهای سنگی مانند من هم بگشایی! ✋رفقا مهم نیست نامش چه بود! علی بود! عبد الله بود! عبید الله بود! آنقدر عمر نکرد که روشن شود! مهم هم نیست شش ماهش بود! سه سالش بود! هر چه بود طفل بود! 💔ولی خدا کند آنچه یعقوبی نقل کرده نباشد! میگوید اصحاب حضرت همگی شهید شده بودند و حسین تنها روی اسب مانده بود. در همان زمان بود که فرزند رباب به دنیا آمد! او را نزد بابایش آوردند که در گوشش اذان بگوید که ...! 📖«إنه لواقف على فرسه إذ أتي بمولود قد ولد له في تلك الساعة، فأذن في أذنه، و جعل يحنكه، إذ أتاه سهم، فوقع في حلق الصبي، فذبحه، فنزع الحسين السهم من حلقه، و جعل يلطخه بدمه ...»😭
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۱۶) «نخستین شیره ...» «ورع آزادگی» 🔹بعد از روضه سفره ی حلیم پهن شد. روی حلیم شیره انگور میریختند. یک بطری شیره دادند با خودم ببرم. با شوخی و محبت گفتند حاج آقا از اون شیره ها هم داریم! منظورشان شیره ی ... بود. برادری که کنارم نشسته بود گفت حاج آقا نمیخاد!: «اوّل اونا دنبالت می افتن و بعد از دوبار دیگه شما باید دنبالشون بیافتی!» 🔹از کلام این برادرمان دو تا حکمت را بهتر درک کردم: 1⃣یکی اینکه گناه بزرگ برخی چیزها در آغاز آن است. اصلا نباید لب زد! و الّا بعدش دیگر انسان کالممتنع بالاختیار میشود. معتادش میشود. بهتر فهمیدم چرا در قرآن کریم خود خمر، رجس نامیده شده. یعنی اصلا دورش را خط قرمز بکشید. اصلا لب نزنید! چه کم یا زیادش! چه مستی بیاورد یا نه! کلاً ممنوع! بسیاری که معتاد شدند به خاطر همین بود که گمان میکردند حالا با چند پُک چیزی نمیشود! باید به اینها میگفتیم اتّفاقا بزرگترین گناه و خطا همان چند پُک اوّل است. 2⃣دیگر اینکه گناه بزرگ برخی چیزها این است که آن آزادی را از انسان میگیرد. آدم را اسیر میکند. آزادی و آزادگی آنقدر مهم است که آدم باید نسبت به آن غیرت و ورع داشته باشد. حتّی نزدیک چیزهایی که ممکن است آن را به خطر بیاندازند هم نشود. تعلّقات و تمتّعات و رفاه و شهوات هم اگر مراقب نباشیم انسان را اسیر میکند. 💖جانم به فدای آن پیامبر آزادگان که وقتی دید همسرش پرده ای منقّش و رنگارنگ آویزان کرده فرمود: «يَا فُلَانَةُ غَيِّبِيهِ‏ عَنِّي‏» برای چه؟! برای اینکه آزاد آزاد باشد: «فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ»