eitaa logo
بذل الخاطر
1.5هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۲۵) «تربیت هاضمه جسمی و روحی کودکان» 🔹بانویی به خاطر مهر مادری مدّتها برای آنکه از مرارت و رنج هضم غذای بچّه اش بکاهد غذا را در خرد کن میریخت. به نظرتان نتیجه این مهربانی ناپخته چه شد؟! این معده ی بیچاره رنج و زحمت نکشیده دچار مشکلات شدید گوارشی شد. والدین عزیز! واقعیّت فریب مهربانی ما را نخورده و در برابر آن احساساتی نشده و مرّ احکامش را تخصیص نمیزند! 💡به ذهنم خطور کرد روح و روان انسان هم همینطور است. نباید فرزندان را نازپرورده بار آورد! نباید برایشان سنگ تمام گذاشت! نباید تمام مشکلات و مرارتها و رنجها و سختیها را له کرده و جوید و مانند هویج رنده شده تقدیمشان کرد! 🔸باید به آنها اجازه تجربه ی شکست و غم و مرارت و مظلومیّت داد. اجازه داد معده ی روح آنها با تجربه ی مشکلات قدرت هضمش بالاتر برود. باید اجازه داد در وقایع متنوع زندگی تاتی تاتی کرده و گاهی زمین بخورد تا راه رفتن را بیاموزد. 🔹به کودکانمان رحم کنیم! آنها را ضعیف النفس بار نیاوریم! اجازه بدهیم خودشان به طور مستقل مشکلات را تجربه و حل کنند و خودشان به تنهایی عواقب انتخابهایشان را ببینند. اینقدر دخالت نکنیم. تکالیفشان را انجام ندهیم! به خاطر عصبانیّتشان در برابر هر درخواستی کوتاه نیاییم! 🔸گاهی اگر به خاطر سهل انگاری بدون تغذیه یا تکلیف یا لباس گرم و ... به مدرسه رفتند برایشان نبریم! اگر گفتند حوصله شان سر رفته با آنها همدردی کنیم و بگویید: خب برنامت چیه؟! البته منظورم آن نیست که سختگیری کنیم! آن است که اجازه تجربه سختی های زندگی را بدهیم. یادشان بدهیم دنیا به آخر نمیرسد و یک بازیست و دوستشان داریم!
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۲۶) «اندر حکایت گردی دنیا و نزاع روشنفکران مدرن و پست مدرن» «مَنْ أَنَّبَ‏ مُؤْمِناً أَنَّبَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» 🔹بحثی بین روشنفکران معاصر را میشنیدم. یکی میگفت دیگر عصر حرفهای مدرن گذشته و در دنیای پست مدرنیم! عصری که ذهن انسانها در حال گذر روانی از فضای فرا روایتها و سهل پنداری در زمینه کشف حقیقت شده! 🔸تفکّر مدرن به مرور با غلبه فضای سوبژکتیویسم مدّعی شد برخلاف فکر دنیای قدیم و کلاسیک اساسا ما دسترسی به عالم نومنها نداریم! ما صرفا با فنومنها طرفیم و البته در این دسترسی کاملا دستمان باز است. 🔹ولی فضای پست مدرن میگوید حتّی اینجا هم دستتان باز نیست و در توهّمید! بسیاری از این ساختارها و نظریّات واقعیّتهای نهادی بوده که خودتان آن را اعتبار کرده بودید. حقیقت حتّی در عالم فنومنها پوشیده تر از آن است که خیال میکردید! علم و دانش خیلی بیش از آنکه گمان میکردید تابع اقتصاد، فرهنگ، قدرت، ثروت، پارادایم و... بوده است. ✋روشن است که چنین رویکردی به معنای به چالش کشیدن تفکّرات مدرن است. آن نظریّاتی جدیدی که قرنها آن را بر سر دنیای به اصطلاح سنّت میکوبیدند و آنها را قدیمی میدانستند حالا توسّط پست مدرنها دارد بر سر خودشان کوبیده میشود و متّهم به کهنگی میشوند! 🔸یکی از این مدرنها که متهم به قدیمی بودن افکارش شده بود گفت: اینکه دنیا جدید شده معنایش این نیست که وظیفه ما به لحاظ اپیستمولوژیک پست مدرن بودن شده یا در اخلاق باور وظیفه داریم پست مدرن شویم! من میتوانم در این دوران باشم و با دلیل بگویم تمام متفکّران پست مدرن حرفشان خطاست!😐 ای دنیا چقدر گردی😁
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۲۷) «فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ» 🍀ای مؤمنان! ای آنانی که در میان این انسانهای ظلوم جهول تنها شما بودید که حاملان آن امانت عظیم هستی شدید! ای آنانی که همّت آن قلّه ی سعادت و بهجت را کرده اید! ای آنانی که سودای نعیم ابدی در فردوس اعلی دارید! 🌵در ابتلائات این دنیای پست و فانی صبوری کنید! با گامهای استوار و دل امیدوار و مطمئن ذکر گویان و زمزمه کنان صعود کنید: «فَسُبْحانَ‏ الَّذِي‏ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون‏» 🌄آن نگاه های زیبایتان را تنها به آن قلّه نور بدوزید! از کم مهری ها و مظلومیّتها و تحقیرها و محرومیّتها نرنجید! مگر نمیبینید سحر دولتتان چه نزدیک است؟! و اینها بهای آن همّت والای نورانی تان است. 💖آن خسرو شیرین عاقبت به بالینتان خواهد آمد! جرعه جرعه قدح صبر را درکشید و سرخوش به تماشا بخرامید تا ببینید سرانجام آن نگار محبوب به چه آیینی دربرتان هویدا گردد. و قسم به آن راز هستی که عاقبت برای شما متّقیان است. 🌅والله به شما وعده ی باطل و خیالی خوش داده نشد! والله توهّم نبود! عاقبت با یقینی روشنتر از هر یقین رخ خواهد داد! میبینید سراب نبود! آبی گوارا بود! عاقبت با شرابی طهور مستتان خواهند کرد! 🍀ای مؤمنان! لحظه سفر از این دار ظلمت دور نیست! نزدیکتر از هر نزدیکی است که: «أُخِذُوا مِنْ‏ مَكانٍ‏ قَرِيب‏»! راستی دیده اید گاهی ذرّه ای حجابها رقیق میشود چگونه ذکر آن نور ازل و ابد قلبتان را وجِل و بی تاب میکند؟! و برای اهل اشارت همین نشانی از آن سعادتهای عظیمی که انتظار اهل تقوا را میکشد کافی است.
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۲۸) «اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِي مِنَ الْمُعَارِينَ وَ لَا تُخْرِجْنِي‏ مِنَ‏ التَّقْصِير» 🔹ذکری از امام موسای کاظم علیه السلام سفارش شده که زیاد آن را بگوییم! ذکری پخته و عمیق و روح افزا! حضرت فرمودند زیاد این را بگو که خدایا من را از آنهایی که ایمانشان مستودع و عاریه ای است قرار نده و کاری کن همیشه زبان حالم عجز و فقر و تقصیر باشد! 🔸آری به فرموده مولایمان اگر میخواهی ایمانت مستودع و عاریتی نباشد با ایمانت معامله نکن! نسبت به ایمانت طلبکار نباش! بدهکار باش! هر جا دچار طلبکاری شدی و أنانیّت آوردی در حاله معامله گری با ایمانت هستی! تا من و اویی هست انسان حتّی در کارهای نیک و ایمانش هم در حال طلبکاری و معامله با خداست! 🔹میخواهد با خدا با ایمانش داد و ستد کند! ولو با نیک شدن دنیا و آرامش و حالات خوش معنوی و مکاشفات و بهشت و... و این طلبکاری و معامله گری خطر است! همینکه به هر دلیلی گمان کند ثمن معامله اش مشکوک است یا دیر شد یا به هزینه اش نمی ارزید یا ... ممکن است ایمانش را رها کند! آری ما خودمان ایمانمان را مستودع و عاریتی قرار داده ایم! 🔸تا أنانیّت ما هست درجه ای از طلبکاری و معامله گری هست! با شمشیر تقصیر، عجز و فقر گردن این أنانیّتها را بزن و پلّه های تقرّب را یکی یکی بالا برو و ایمانت را ریشه دار تر کن تا به آن توحید و فنا و عبد کامل شدن و ایمان نهایی برسی و با وصول به عمق تقصیر و عجز و فقر کامل از معامله و طلبکاری رهیده و ایمانت را به قرار نهایی برسانی! ☑آری تمام مراحل سیر و سلوک در خروج از حالت معامله و طلبکاری با اعتراف دائمی به تقصیر و فقر است.
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۲۹) «رابطه پست مدرنیسم و مهدویّت» 🔹در نگاه ابتدایی گویا بشر خیلی بیشتر از قبل در حال سقوط است! رشد الحاد و بی بند و باری و... ولی عسی أن تکرهوا شیئا و هو خیرٌ لکم! یک روزنه ی نور در دل این ظلمتها دیده میشود! آدم وقتی شخصیت اینها را مطالعه میکند میبیند درد بیشتر اینها بیش از آنکه بی خدایی یا بی بند و باری یا دیگر ناهنجاریها باشد به میلی ساختارشکنانه برمیگردد! 🔸گویا یک زلزله ای در ادراک بشر در عصر پست مدرن در حال وقوع است و در آن در همه ی ساختارها و پندارهای پیشین در حال تشکیک است. شاید بشر به دوران بلوغش نزدیک شده! در روان شناسی رشد میگویند نوجوانان برای اینکه استقلال پیدا کنند به شکل غیر عادی در بازه ای از عمر روی به تمرّد و مخالفت می آورند! تا مسیر آینده شان را خودشان پیدا کنند! این برهه باید با او ساخت! 🔹مگر ندیدیم همینها چطور در دانشگاه ها برای مظلومین غزّه به میدان آمدند؟! آنچه هست این است که علیه گذشته در حال شوریدن اند! فعلا بیشتر در حال بت شکنی و سلب هستند تا اثبات آینده شان! فعلا گویا بشر در حال ورود به یک دوره تاریخی از آنومی اجتماعی است که میتواند منجر به یک خودکشی تاریخی و تولّد دوباره گردد. هر چند در این برهه هزینه های بسیاری بپردازد. 🔸هنوز این بشر در حال صیرورت است و قضاوت پایان مسیرش زود است. هر چه باشد این را میدانم که با آن نظامات سنگین و اختاپوسی افکار ملل و نحل گذشته نمیشد انسانها را از فضای تعصّب بیرون آورد! خدا را چه دیدی؟! شاید این روحیّه یکی از زمینه های لیظهره علی الدّین کلّه و یکی از مقدّمات ظهور باشد لیقضی الله أمرا کان مفعولا!
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۳۰) نمایی دیگر از سه مفهوم کانونی «تقوا، ایمان و کفر» 🔹قرآن کریم با پنجره های مفهومی و چشم اندازهای دیگری به روایت هستی و جریان شناسی حوادث آن میپردازد. در نگاه قرآن افقهای بدیع به روی بشر گشوده میشود و از انسان خواسته میشود از زاویه و عالم آنها به تجربه زندگی بپردازد! در رأس این پنجره ها میتوان به تقوا، ایمان و کفر اشاره نمود. 🔸سوره مبارکه نحل را تلاوت میکردم. دیدم ورای همه ی مباحثی که میتوان در باب این مفاهیم کانونی گفت گاهی خود آیات هم با آشنایی زدایی از مفاهیمش اشارات لطیفی در باب عمق و ابعاد آنها دارد. به عنوان نمونه در همین سوره مبارکه سه تعبیر چشمم را گرفت. 🔹یکی این تعبیر بود که: «أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَتَّقُون‏» در اینجا مفهوم تقوا طور دیگری مطرح شده! گویا هر انسانی با تقوا و متّقی است. منتها مسأله این است که تقوای خدا را دارد یا تقوای غیر خدا را! و باز مسأله این است که تقوای کدام را باید داشته باشد! یک بُعد دیگری از مفهوم تقوا برایمان باز میشود. 🔸یا مثلا به این آیه ی شریفه رسیدم که: «أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ» در اینجا نیز مفهوم ایمان طور دیگری مطرح شده! هر انسانی با ایمان و مؤمن است. منتها مسأله این است که به چه چیزی ایمان دارد. و جز به دو چیز نمیتوان ایمان داشت! یا به باطل و یا به حقّ! این خدانشناسان مؤمنین به باطل اند! 🔹و اینجای آیه هم لطیف است: «وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُون‏» اصلا مفهوم کافر نیز طور دیگری شده! کافر کسی است که بر سر سفره ی خدا نشسته و مدام از نعمتهای الهی بهره میبرد و بی چشم و رویی میکند! کافر در برابر شاکر است!
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۳۱) «دلیلی دیگر بر معاد» 🔹وقت نماز صبح بود. چند دقیقه ای برای احتیاط دخول وقت نماز منتظرم ماندم. کافی مرحوم کلینی را همینطور گشودم و این روایت آمد که: «لَا يَنْفَعُ اجْتِهَادٌ لَا وَرَعَ‏ فِيه‏» به یاد یکی از اساتید معنوی که به رحمت خدا رفته افتادم که میفرمود مشکل ما آن است که مراقبه نداریم! نمیدانم چرا ذهنم پیوندی میان ورع و مراقبه در آن معنایی که ایشان میگفت برقرار کرد! 🔸بعد از آن به یاد حکمتهای بسیاری افتادم که امثال ایشان در اثر سالها تحصیل و تفکّر و مجاهدت یافته بودند و به ذهنم آمد: «إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ الْفَقِيهُ ثُلِمَ‏ فِي‏ الْإِسْلَامِ‏ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْ‏ء» بعد به ذهنم آمد راستی حیف از این همه علم و حکمت نبود که در سینه ی خاکها رفت؟! 💡به دلم افتاد همین یکی از نشانه های معاد و زندگی واپسین برای انسان است! سرای طبیعت با این همه حکمت و اتّصال تدبیر و اتقان صنع بسی شریفتر از آن است که گمان کنی اینگونه میوه هایش را اسراف میکند! ابر و باد و مه و خورشید و فلک اینهمه بگردند تا در نهایت در قالب انسان با حکمت و فضیلت میوه دهند و سپس اینگونه تبدیل به خاک شود؟! 🔹قسم به شمس و قمر و برّ و بحر که این هستی شریفتر از آن است که چنین سوء ظنّی به آن برده شود. وقتش که شد دست آفرینش یکی یکی میوه هایش را میچیند و توفّی میکند! هیچ اسرافی در کار نیست. همه اش روی حساب و کتاب است. کاری به استدلال ذهن ندارم! خداوند در این دلها چیزی آفریده که گواهی دارد! به قول آن انسان معنوی در مثنوی معنوی: دل بیارامد به گفتار ثواب آنچنان که تشنه آرامد به آب
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۳۲) 📝«رزومه ات چیست؟!»📝 🎓یکی از عزیزان مدّتی پیش اصرار کرد برای تدریس فلان مادّه درسی برای سطح چهارم و تخصّصی در فلان مؤسّسه بیایید! مسؤولان آنجا علاقمند همکاری هستند! بنده هم گفتم نه وقتش را دارم و نه اولویّتم است. بعد از مدّتی باز این درخواست را مطرح کردند و باز از ما ناز و از آنها نیاز!😀 📂گفتند حالا لطفا رزومه تان را بیاورید!😶گفتم اصلا من رزومه ای هم ندارم!😕 اتّفاقا برای آن سطحی که میخواهید من مدرک آن سطح را هم ندارم! خلاصه تا این مطلب گفته شد گویا تیر خلاص زده شد! ایشان محترمانه خدا حافظی کرد و ماجرا تمام شد!😂 📋حالا من که نه درخواستی داده بودم و نه رغبتی داشتم! ولی انصافا اینکه اینگونه اسیر اعتبارات شویم هم خوب نیست! این مدرکها و رزومه ها آمده تا نشانی از حقیقت باشد نه آنکه حجابی بر حقیقت باشد. 💡به دلم افتاد آن دنیا هم از انسان رزومه میخواهند! وقتی از این عالم برویم اوّلین مواطنی که متوقّفمان کنند از ما رزومه و کارنامه میخواهند! نگهمان میدارند! 📜آنجا تمام وجودمان خود اظهاری میکند! شهادت میدهد! چه به سودمان یا زیانمان! صحیفه ی اعمالمان هم گشوده میشود! دیگر آقای پروفسور و دکتر و مهندس و حجّة الاسلام و ... کنار میرود! 😞میگویند اینها برای دنیا بود! رزومه آخرتت چیست؟! بگو ببینیم کیستی؟! تقی فرزند نقی اهل فلان شهر و فلان شغل و فلان مدرک و... این اعتبارات را کنار بگذار! بگو وزنت در دار حقیقت چقدر است؟! چقدر ایمان و تقوا آورده ای! و در آن روز هر کسی همان است که بوده نه آنکه میگفته یا فکر میکرده که بوده یا فکر میکردند که بوده!
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۳۳) «... حَتَّى مَنّ‏ عَلَيْنَا بِكُم‏» 🔹یکی از جاهایی که میتوان شخص یا جامعه ای را شناخت بررسی نوع تفریح و مسافرتش در زمان استراحت و تعطیلات است. آنجا که آدمی مقداری فراغت پیدا میکند و به آن چیزهایی که از آنها لذّت میبرد و آنها را دوست دارد جذب میشود. پناه میبرد. تفریح انسانها متناسب با افق وجودیشان است. و اینجاست که باطن درکها و میلهای انسانها و جوامع آشکار میشود. فلسفه هایشان هویدا میگردد. آمالشان رخ مینمایاند. دورخیز همتشان روشن میشود. 🙏و خدا را شکر که عامل فرح و شادی شیعیان و آنجا که هنگام استراحت میل به سویش دارند را زیارت خلفاء پروردگار و امینان درگاهش قرار داد. آن اولیاء و اصفیاء درگاهش! آن امناء و احبّائش! آن انصار و خلفائش! آنها که مکانهای معرفت و معدنهای حکمت الهی اند! آنها که مساکن ذکر خدایند! آنها که بندگان گرامی خداوندند! همانها که راهنمایان به سوی پروردگارند! 🔸راستی دیده اید وقتی قصد زیارت این انوار پاک را میکنیم از همان ابتدا ابتهاج و سرور قلبمان را میگیرد! در حین سفر چنینیم! وقتی در محضریم چنینیم! پس از آن هم وقتی برمیگردیم چنینیم! مسرور و راضی و شادمانیم! گویا به زیارت معدنی از وقار و آرامش و اطمینان رفته ایم! ✋این کجا و مسافرتهای دیگرمان کجا! دیگر از آن اضطراب سفرهای لذّت گرایانه و فشار التذاذ حدّاکثری از لذّات فانی زودگذر آن و افسردگی پنهان بعد از آن سفرها در اینجا خبری نیست! همه اش خیر و برکت و نور است. «سَتُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ مَا زَارَهَا مَكْرُوبٌ إِلَّا نَفَّسَ اللَّهُ كُرْبَتَهُ»
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۳۴) «جایی که سلطان خیمه زد ...» «موعظه ای از علامه محمّد تقی جعفری» 🔹بعد از نماز صبح به طرف ضریح مطهّر رضوی علیه السلام رفتم. ازدحام بود و به دیواری تکیه زده و نشستم! نمیدانم چرا به دلم افتاد شاید اینجا کسی دفن باشد! گفتم اینجایی که نشستم اگر کسی دفن است خدا رحتمش کند! ولی اگر کسی دفن باشد بنده خدا چه عمر پر فراز و نشیبی داشته و اکنون دیگر فراموش شده! دنیا چقدر پست و فانی است که کنار لابد چنین انسان بزرگی نشستم ولی نمیشناسمش. 🔸خلاصه برای این شخص فرضی مقداری ترحّم کردم. دیدم یکی آمد بالای سرم و شروع به فاتحه خواندن کرد. به همراهی که داشت گفت اینجا قبر مرحوم علامه محمّد تقی جعفری است. خلاصه دیگر معلوم شد این شخصی که اندکی مهمان درس موعظه و اخلاقش شدم کیست. 💭همینطور به فکر رفتم! گفتم خدایا مثل ایشان چه بسیار انسانهایی که هر کدام در امری و برای قشری شناخته شده و یادآور راه پاکی و قداست و خاطره ای از پروردگار هستی بوده اند. 💭هر کدام هر جایی و در هر قبرستانی بودند گاهی حتّی بقعه یا نشانی پیدا میکردند! ولی اینجا چقدر همه بی نشانند! به یاد این شعر سعدی شیرازی افتادم: «جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را ...» اینها همه نورند! ولی مثل نور یک چراغ یا حتّی یک ستاره و ماه که در برابر طلوع خورشید پنهان میشوند! 💡به ذهنم خطور کرد هر چند برای ما افتخاری است که در کنار این اولیاء الهی بیارامیم و در جوار چنین انواری از دیده ها پنهان شویم ولی شاید خوب بود برای آنکه عطر دلنشین معنویت و خاطره ی اولیاء الهی در جامعه پخش شود برخی بین مردم عادی وصیت کنند تا دفن شوند.
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۳۵) «موعظه رجبیه» 🔹در صحن حرم رضوی میرفتم! جوانی از دور صدا زد حاج آقا! رفتم پیشش و گفت در این روز باقیمانده از ماه رجب توصیه ای میخواستم. شما را دیدم یاد شهید سید حسن نصر الله افتادم.😐 عرض کردم آن چیزی که دنبالش هستید را در عالم کثرتها و کمیتها دنبالش نگردید. گمشده مان را سعی کنیم در عالم عمقها و کیفیتها طلب کنیم. بدانیم فرق ما با اولیاء الهی چندان در عرض اعمال نیست در عمق آن است. در معنای پنهان در آن است. در عالم نیت و همت است. آنها کارهای کوچکشان را هم با عشقی بزرگ انجام میدهند! 🔸یک چیزی را هم خدمت شما و خودم عرض میکنم. یک میانبر است. یک اکسیر و کیمیا است. من نمیدانم چه رشته و چه شغلی خواهی داشت. ولی یک چیز را عرض میکنم که اگر انجام دهیم الذین هم فی صلاتهم دائمون میشویم. اینکه برای مال و مقام درس نخوانیم و کار نکنیم. فقط برای خدا و عشق خدا و احسان به بندگان خدا فعالیت کنیم. میپرسی پس معیشت و جایگاه اجتماعی چه میشود؟! میگویم اینها باید نتیجه و فایده کارهایت باشد نه غرض و هدف از آن. بین اینها فرق است. 🚗گفتم ماشینم را پیش یک مکانیکی بردم. بنده خدا با سختی زیر ماشین دراز کشید و با زحمت کار میکرد. با محبتی زیاد میخواستم به او بگویم نکند این تلاشت را برای اندکی دستمزد انجام دهی! به عشق خدا و احسان به بنده خدا انجام بده! تا برایت ایمان و عمل صالح نوشته شود. ای کاش این تلاشها برایت نور و رشد وجودی شود. ذکر الله شود. اینطور که شوی کل زندگیت تقرب و نور و سلوک میشود. دیگر خستگی برایت معنا ندارد! اگر این را بفهمیم نقطه بزرگ تحول زندگی مان است.
باسمه تبارک و تعالی (۱۳۳۶) ⛅«و سلام بر تو ای خورشید پشت ابرها ...»⛅ 🔹ظهر صحن انقلاب رو به قبله و گنبد طلایی حضرت شمس الشموس نشسته بودم. یکی از جاهایی که صلوات فرستادن خیلی میچسبد همینجاست. یک تسبیح برداشتم و با حال شکر از نعمت ولایت و با شوق صلوات میفرستادم. از لذّتی که میبردم حالت سرخوشی و سرور دست میداد. ⛅ولی هوا سرد بود. یک دفعه دیدم هوا گرم شد. خیلی حسّ خوبی داشت. ولی دوباره سرد شد. دقّت کردم دیدم خورشید در کنار گنبد حرم گاهی از پشت ابرها هویدا میشود و همان لحظه اشعّه های گرما بخشش محیط را گرم میکند! ⛅ولی در لحظه ای بعد به محض اینکه ابری او را میپوشاند هوا سرد میشود! این نزدیک شدن لحظات سرد و گرم شدن هوا برایم خیلی جالب بود. اینطورش را تجربه نکرده بودم. ☀خورشید وقتی پشت ابر است هرچند گرمایش نیست ولی نورش همه جا هست. وقتی خورشید از غیبتش پشت ابرها ظهور کند هم با نورش ظلمتها را کنار میزند و هم با گرمایش به کالبد سرد موجودات نشاط و گرمی حیات میبخشد! 💭به یاد غیبت مولایمان حضرت بقیّة الله الاعظم عجّل الله تعالی فرجه الشریف افتادم. در روایاتی که مرحوم شیخ صدوق در اکمال الدّین نقل نموده، استفاده از ایشان در عصر غیبت به استفاده از خورشید پشت ابر تشبیه شده! ⛅هم در روایت جابر بن عبد الله انصاری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این تشبیه نقل شده و هم در روایت اعمش از امام صادق علیه السلام و از همه مهمتر در توقیع شریف و معروف اسحاق بن یعقوب: 📖«وَ أَمَّا وَجْهُ الِانْتِفَاعِ فِي غَيْبَتِي فَكَالانْتِفَاعِ بِالشَّمْسِ‏ إِذَا غَيَّبَتْهَا عَنِ الْأَبْصَارِ السَّحَابُ‏»