فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره جالب از شهید مهدی باکری
#حکایت
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
•🧡🍁•
هواےِ جهآن بےتو
خسخس میکند؛
تو را بہجانِ نفسهاےِ
بےکسآن ، زودتر برگرد.. :))
#جمعہهاےانتظار
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
💠رمـــــان #جــــانَمْـ_مےرَوَد
💠 قسمت #سی_وپنج
شهاب در حیاط قدم می زد و با تلفن صحبت می کرد
_بله حاج آقا ان شاء الله فردا صبح سبزیارو میارن خونمون اینجا خواهر زحمت پاڪ کردنشو میڪشن
_قربان شما یا علی
چشمانش را بست نفس عمیقی کشید ولی با شنیدن داد وبیدادی چشمانش را باز کرد به سمت در رفت...
با دیدن محمود همسایه اشان که قصد حمله به دوتا خانمو داشت زود به طرفش رفت
_اینجا چه خبره
همه به طرف صدا برگشتن شهاب با دیدن مهیا شوکه شد
_آق شهاب بیا به این دختره بگو جم کنه بساطشو بره دعوا زن و شوهریه دخالت نکنه
مهیا پوزخندی زد
_دعوا زنو شوهری جاش تو خونه است تو که داشتی وسط کوچه می زدیش بدبخت معتاد
محمود دوباره می خواست به طرفشون بیاید که شهاب وسطشان ایستاد
آروم باشید آقا محمود زن حرمت داره نمیشه که روش دست بلند کرد اونم وسط کوچه
محمود که خمار بود با لحن خماری گفت
_ما که کاری نکردیم آق شهاب این دختره است که عصبیم میکنه یکی نیست بهش بگه به تو چه جوجه
مهیا بهش توپید
_خفه شو بو گندت کشتمون اصلا سید این مگه حالیش میشه حرمت چی هست
شهاب با اخم نگاهی به مهیا انداخت
_خانم رضایی آروم باشید لطفا
مهیا اخمی کرد و رویش را به طرف عطیه که در حال گریه زاری بود چرخاند نگاهی به مردمی که اطرافشون جمع شده بودند انداخت مریم و مادرش وسط جمعیت بودند
شهاب داشت محمود را آروم می کرد ولی محمود یک دفعه ای عصبی شد و به طرف عطیه حمله کرد که مهیا جلوی عطیه ایستاد محمود که به اوج عصبانیتش رسیده بود مهیا را محکم روی زمین هل داد مهیا روی زمین افتاد و سرش به زمین برخورد کرد...
شهاب سریع محمود را کنار کشید و فریاد زد
_داری چیکار میکنی
مهیا با کمک مریم و مادر شهاب سر پا ایستاد پیشونیش زخم شده بود
_بدبخت معتاد تو جات اینجا نیست اصلا باید بری تو آشغالدونی زندگی ڪنی ڪثافت
شهاب صدایش را بالا برد
_مهیا خانم لطفا شما چیزی نگید...
💞🍃🍃🌷🍃🍃💞
🍃ادامہ دارد....
🌸••
لاتعشقنے بہ عینکْ
ربمآ تَجد اجمَل مِنے!
اعشقنے #بقلبڪ♥️
فالقُلوب لآتتشابِھ اَبدا..
-باچشمانت عاشقم نشو!
ممکن است زیباتر ازمن پیداکنے
+باقلبت عآشقم شو
چون قلب هآ
هیچ شباهتے ندارند..🥰
#عاشقونہ_طورے
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
29-Tafsir hamd.mp3_90609 (1).mp3
4.53M
✴️ #روشنای_راه
شماره ۲۹
🎧 تفسیر صوتی سوره مبارکه #حمد
🎙 آیت الله #جوادی_آملی(دامت برکاته)
🔺 روزم را با روشنای سخن خدای مهربانم، مبارک می کنم.
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
🖊 بعون الله و توفیقه
❇️ اداره کل امور تربیتی
📲 eitaa.com/jz_tasnim
#خود_سازی
💥💥پانزده قدم خودسازی براي ياري امام زمان عج الله تعالي فرجه الشريف:💥💥
🔻قدم اول: نماز اول وقت
🔸قدم دوم: احترام به پدرومادر
🔹قدم سوم: قرائت دعای عهد
🔻قدم چهارم: صبر در تمام امور
🔸قدم پنجم: وفای به عهد با امام زمان(عج)
🔹قدم ششم: قرائت روزانه قرآن همراه بامعنی
🔻قدم هفتم: جلوگیری از پرخوری و پرخوابی
🔸قدم هشتم: پرداخت روزانه صدقه
🔹قدم نهم: غیبت نکردن
🔻قدم دهم: فرو بردن خشم
🔸قدم یازدهم: ترک حسادت
🔹قدم دوازدهم: ترک دروغ
🔻قدم سیزدهم: کنترل چشم
🔸قدم چهاردهم: دائم الوضو بودن
🔹قدم پانزدهم: محاسبه نفس
بهترین نکات اخلاقی و عرفانی 👆
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
#story | #استوری
تنها دارایے زمین از
| جهاد مغنیہ | جسمش بود. .
و نہ روحِ فے الجهاد و
نفـس فے سبیـل اللّه. .🕊🌿
#جهادنا_فے_قلبے
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
#شهیدانہ☘
چند بار بہ آقا محمد گُفتم:
براے خودمون کـفن بخریم
و ببریم #حرم امامحُسین
براےِ طواف،
ولے ایشون هے طفره میرفت
بعد چند بار کہ اصرار کردم
ناراحت شد و گُفت:
"²ـدوتآ کفن میخواے ببرے
پیشِ بے کـفن؟!"💔
#شهیدمحمدبلباسے
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
🌸🍃
@eshghe_halal
💠رمـــــان #جــــانَمْـ_مےرَوَد
💠 قسمت #سی_وشش
محمود که نمی خواست کم بیاورد پوزخندی زد
ـــ من جام تو آشغالدونیه یا تو... بگم؟؟...
بگم مردم بفهمن اون شب با چندتا پسر می خواستی سوار ماشین بشی تا برید ددر ددور یکی جلوتونو گرفته زدید ناکارش کردید دختره ی خراب
شهاب که از شنیدن این حرفا عصبانی شده بود یقه محمود را گرفت و محکم به دیوار کوبوند
_ببند دهنتو ببند
رو به مریم گفت
_ببریدشون داخل
مریم و شهین خانم... مهیا و عطیه رو به داخل خانه شان بردند
با صدای آژیر پلیس مردم متفرق شدن بعد از اینکه چندتا سوال از شهاب پرسیدن محمود را همراه خود بردند
محمد آقا که تازه رسید بود شهاب برایش قضیه را تعریف کرد
شهاب یا الله گفت و وارد خانه شد
مریم در حال پانسمان کردن پیشانی مهیا بود شهین خانم هم برای عطیه آب قند درست کرده بود
با اومدن محمد آقا و شهاب، عطیه سراسیمه از جایش بلند شد
محمد آقاــ سلام دخترم خوبی
عطیه_خوبم شکر شرمندم حاج آقا دوباره شما و آقا شهابو انداختم تو زحمت
_نه دخترم این چه حرفیه
_مریم اروم تر خو. سلام حاج آقا منم خوبم
محمد آقا و شهین خان خندیدند
_سلام دخترم زدی خودتو داغون کردی که
مهیا محکم زد رو دست مریم
_ای بابا ارومتر
مریم باشه ای گفت و ریز خندید
_حاج آقا من که کاری نکردم همش تقصیر شوهر این عطیه است
رو به عطیه گفت
_عطیه قحطی شوهر بود با این ازدواج ڪردی
مریم چسب را روی زخم زد
_اینقدر حرف نزن بزار کارموتموم کنم
محمد آقا لبخندی زد
_مریم بابا ،مهیا رو اذیت نڪن
مریم اخم بامزه ای کرد
_داشتیم بابا
مهیا دستش را به علامت تشکر بالا اورد
_ایول حمایت
شهاب گوشه ای ایستاد و سرش را پایین انداخت و به حرف های مهیا اروم می خندید
مریم وسایل پانسمان را جمع ڪرد
_میگم مهیا یه زخم دیگه رو پیشونیته این برا چیه
مهیا دستی به زخمش کشید
_تو دانشگاه به یکی خوردم افتادم
مهیا بلند شد مانتوش را تکوند
_عطیه پاشو امشب بیا پیشم
_نه ممنون میرم خونمون
_تعارف نکن بیا دیگه
شهین خانم دست عطیه رو گرفت
_راست میگه مادر یا برو با مهیا یا بمون پیش ما
عطیه لبخندی زد
ــ چشم میرم پیش مهیا
همه تا دم در همراه عطیه و مهیا رفتند
عطیه_شب همگی بخیر خیلی ممنون بابت همه چیز
مهیا_شبتون بخیر حاج خانوم به ما که آب قند ندادید ولی دستت درد نکنه
شهین خانم با خنده گفت
_ای دختره بلا.فردا می خوایم سبزی پاک کنیم برا روز نهم محرم بیا بهت آب قندم میدم
_واقعا؟؟ میشه دوستمم بیارم
_آره چرا ڪه نه
_خب پس شب بخیر
مهیا به طرف در خانه رفت و بعد از گشتن تو کیفش کلید را پیدا کرو و در را باز کرد....
💞🍃🍃🌷🍃🍃💞
🍃ادامہ دارد...
🌸🍃
@eshghe_halal
•..لآ يستقيمُ العالَم
اِلا برأس مائلْ
علےٰ ڪْتف مِن نحُب..•💍
جهآن استُوار نمےماند!
مگر با سرے خمیده
بر روےِ شانہ کسـی کہ
دوستش داریم..😌♥️
#عاشقونہ_طورے
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
°•الشـامالشـام•° - @ashganehzinbevn.mp3
7.91M
🎧 #مداحے
چِشمام
چشمـامچہگریونہ🥺..
اَلشـام
الشـامدِلمخونـہ💔..
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
،،🍁،،
عزیزمن! چقدر سخت بود
این مسیرهاےِ قبل از دیدن #طُ
چقدر عمیق خواهدبود این جهان باتو
و چہ تاریکے عظیمےست بـی تو..
• •
دِݪدآر
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#همسردارے💍
اولش بہ زیبایے خانومت
نگاه میکـردی..
حالا بہ زیبایے روحش نگاه ڪن🤗
کہ بہ تو ده سال خدمت ڪرد
توروتحمل ڪرد!
#اسـتاد_پنآهیآن
|| ..🦋..
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
🧡🔗
.
.
خَبرت هست ڪہ از
خوبے خود بے خبـرے؟🤨🌸
بخـدا خوب تر از خـوب ترے! ^^
#عاشقونہ_طورے . . .
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
#یڪروایتعاشقانہ💍
کمکم اسارت محسنرا بهِ همہ
اطلاع دادیم
رفتم خانه، پیراهن محسن را روے
زمین پهن کردم سرم را روے آن
گذاشم و ضجہ زدم..
اما زمان زیادی نگذشت کہ
احساس کَردم محسن آمد کـنارم
دستش را روے قلبم گذاشت💔
و در گوشم گفت:
زهرا سختیش زیاده ولے
قشنگے هاش زیادتَره :))
#شهيد_حججے
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما راهی بجز اینکه یک شهید زنده در این عصر باشیم نداریم!
اینبار حاج احمد کاظمی میگوید..
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
💠رمـــــان #جــــانَمْـ_مےرَوَد
💠 قسمت #سی_وهفت
_بیا تو عزیزم
باهم وارد خانه شدند
_برو تو اتاقم الان میام
مهیا به آشپزخونه رفت تا می خواست در یخچال را باز کرد یادداشتی روی در پیدا کردن «مهیا مامان ما رفتیم خونه عمو احسان نذری دارن ممکنه دیر کنیم برات شام گذاشتم تو یخچال گرمش کن»
مهیا یخچالو باز کرد پارچ شربت را برداشت و درلیوانی لیوان ریخت لیوان را در سینی گذاشت و وارد اتاق شد
عطیه با شرمندگی به مهیا نگاه کرد
_شرمندم بخدا مهیا هم پیشونیتو داغون ڪردم هم الان مزاحمت شدم
مهیا لگدی به پاهای عطیه زد
_جم کن بابا این سناریوی کدوم فیلمه حفظش کردی بیا این شربتو بخور
_اصلا خوبت شد باید می زد سرتو میشکوند
مهیا خندید
_بفرما حالا شدی عطیه خانم خودمون
مهیا دست لباسی را کنار عطیه روی تخت گذاشت
_بگیر این لباسارو تنت کن از رو تخت هم بلند شو فڪ نکن بزارمت روی تختم بخوابی تا من برم برات رختخواب بیارم تو هم لباساتو عوض ڪن هم شربتو بخور
مهیا به اتاق جفتی رفت و رختخوابی از کمد درآورد به اتاق برگشت و کنار تخت خودش پهن کرد
_بلند شو از تختم می خوام بخوابم از صبح تا الان کلاس بودم
عطیه از روی تخت بلند شد.. هر دو سر جایشان دراز کشیدن
برای چند لحظه سکوت اتاق را فرا گرفت که با صدای مهیا شکست
_عطیه
_جانم
_دعوات با محمود سر چی بود
عطیه آه غمناکی ڪشید
_مواد و پولش تموم شده بود گیر داده بود برو از کسی پول بگیر برام بیار
لبخند تلخی روی لبانش نشست
_منم مثل همیشه شروع کردم دادو بیداد اونم شروع کرد به کتک زدنم مثل همیشه
_ای بابا
دوباره ساکت شدند که مهیا سر جایش نشست
_عطیه
_ای بابا بزار بخوابم
_فقط همین
_بگو
_شوهرت قضیه چاقو خوردن شهابو از کجا می دونست
_همه میدونن ولی اون شبی که شهاب چاقو خورد تو هم بالا سرش بودی محمود اونجا بود ولی چون تازه مواد کشیده بود قضیه رو چیز دیگه ای برداشت کرده بود
_اها بخواب دیگه
_اگه بزاری
مهیا نگاهش را به سقف اتاقش دوخت
چقدر امروز برایش عجیب بود اصلا فڪرش را نمی کرد امروزش اینطور رقم بخوره...
با صدای باز شدن در ورودی خانه زود از سرجایش بلند شد نگاهی به عطیه انداخت که غرق خواب بود از اتاق بیرون رفت
مهلا خانم که در حال آویزان کردن چادرش بود با دیدن مهیا با نگرانی به سمتش آمد
_وای مهیا چی شده چرا پیشونیت اینطوریه
احمد آقا با نگرانی به طرفشان آمد
_آروم مامان عطیه خوابیده
_عطیه؟؟
_بیاید بشینید براتون تعریف می کنم
روی مبل نشستند و مهیا همه ی قضیه را برایشان تعریف ڪرد
_وای دختر تو چرا مواظب خودت نیستی اون روز تو دانشگاه الانم تو کوچه پیشونیتو داغون کردی
_اشکال نداره نمیتونم که بایستم نگا کنم عطیه کتک بخوره
_کار درستی کردی بابا جان. خوب شد اوردیش پیشمون برو تنهاش نزار
مهیا لبخندی زد
_من برم بخوابم
به طرف اتاقش رفت
پتو را رو ی عطیه مرتب ڪرد و روی تخت دراز کشید...
💞🍃🍃🌷🍃🍃💞
🍃ادامہ دارد....
به نام خداوند مهربانی ها🌸🍃
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر☝️
#قسمت_اول ✨
وقتی کسی گناهی رو انجام می ده مثل یک زخمی می مونه
اگه شما یه آدم زخمی ببینید که نیاز به کمک داره چیکار میکنید؟🧐
خب معلومه هر کمکی از دست شما بربیاد انجام میدید🙂❣
حتی اگه خونریزی انقدر شدید باشه که طرف بیهوش شده باشه یا...🙁😰
یا یه مثال دیگه اینکه...
گناهکار مثل یه بیمار واگیر دار هست که اگه آزادش بذاریم تا هرجور خواست تو جامعه رفت و آمد کنه ، چندین نفر دیگه رو مبتلا میکنه🤕😔
نجات فرد خطاکار از گناه با #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر صورت میگیره
.
ما میتونیم با امر به معروف گناه واگیردار رو درمان کنیم💉💊(البته بیشتر مواقع در لحظه اثر نمی کنه ولی بالاخره اثرش رو می ذاره😉)
#حاج_حسین_یکتا🍃
حدیث قدسی میگه⇩
🦋مَن عَشَقَنی عَشَقتُه
|●هر ڪی عاشقم بشه عاشقش میشم
#عاشقششدیم؟
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان دلنشین رهبری درمورد شهدا را از دست ندهید 👌
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
30-Tafsir hamd.mp3_90608.mp3
5.48M
📄 #توصیه_پدرانه
🎙 حضرت آیت الله خامنه ای(مدظله العالی):
🔺 هر کدام از شماها یک #نسخه_قرآن در جیب بغل تان داشته باشید؛ اگر در جایی منتظر کاری می ایستید و فراغتی پیدا می کنید، یک دقیقه، دو دقیقه، پنج دقیقه، نیم ساعت، قرآن را باز کنید و به تلاوت آن مشغول شوید تا با این کتاب #انس پیدا کنید.
📚 ۱۳۷۰/۱۱/۳
◻️🔸◻️🔸◻️
✴️ #روشنای_راه
شماره ۳۰
🎧 تفسیر صوتی سوره مبارکه #حمد
🎙 آیت الله #جوادی_آملی(دامت برکاته)
🔺 روزم را با روشنای سخن خدای مهربانم، مبارک می کنم.
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
🖊 بعون الله و توفیقه
❇️ اداره کل امور تربیتی
📲 eitaa.com/jz_tasnim
به نام خداوند مهربانی ها🌸🍃
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر ☝️
#قسمت_دوم✨
در نکات قبلی متوجه شدیم که امر به معروف خشونت و ... نیست بلکه نوعی محبت و نجات دادن و مسئولیت پذیری است❤️
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر مچ گیری نیست بلکه دست گیری است🤝
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر سرزنش کردن نیست❌
بلکه با زبان خوش و ... صورت میگیرد 😊
و همان اسلامی که سرزنش کردن رو عمل زشتی می دونه😕
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر رو واجب می دونه👌✨
پس👇
این دو با هم فرق دارن☑️😉
امر به معروف قضاوت کردن نیست🌺
قضاوت کردن کار خوبی نیست❌
در #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر ما وقتی مطمئن باشیم که یک عمل گناه انجام میشه یا واجبی ترک شده تذکر میدهیم☑️ نه از روی حدس و گمان❌
.
مثلا اگر دختر خانمی به همراه آقایی در حال راه رفتن در کنار هم هستند و معلوم نیست که محرم هستند یا نامحرم نیازی به تذکر نیست😊💕
ولی به محض اینکه مطمئن شدیم باید تذکر دهیم ❗️
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
به نام خداوند مهربانی ها🌸🍃
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر ☝️
#قسمت_چهارم✨
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر سلب آزادی نیست❌🚫
البته بستگی داره ما به چی بگیم آزادی😉💞
اگه آزادی اینه که هرجور دلمون میخواد بگردیم و بپوشیم و عمل کنیم و ...
خب این آزادی نیست❌😏
اگه یک نفر بگه می خوام آزاد باشم یه چاقو برداره بزنه تو شکم مردم ، خب آزادی میخواد دیگه.
یا اینکه میگه من دلم میخواد یکی از اعضای خانواده شما رو بدزدم ، بذارید آزاد باشم😳😐
همچین چیزی ممکنه؟؟؟🧐
هرجایی یه قانونی داره...❣
اگر هرکسی بخواد آزاد باشه اونجا میشه ...
پس اینها آزادی نیست بلکه وقاحت است😣
پس #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر فقط آزادی های نامشروعی رو که به آزادی دیگران لطمه میزنه رو سلب میکنه😊👌✨
ولی آزادی های خوب و مفید رو ضمانت میکنه😉☑️
این پیام رو منتشر کنید...🌹
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝