.
گفت عاشقی را چگونه یاد گرفته ای؟!
گفتم : از آن شهید گمنامی که
معشوق را حتی به قیمتِ
از دست دادن هویتش ، خریدار بود.
.
پ.ن :
یک وقت های دیگر
دل به هیچی بند نیست ...
همه چیز و همه شخص در مقابل چشمانت به یک شکل رژه می روند ، طوری شبیه آیه کل من علیها فان ...
چقدر خوبه که آدم ، دل بسته نباشد ...
کاش واقعا ، دل بسته نباشیم ...
کاش نَفس آدم ، قطعه ای بود در بدن ، تا جدایش کنیم و بیاندازیم در گوشه ی برای خود خاک بخورد ، نه اینکه در وجود مان ، روح مان را لِه کند ...
.
الهی
قدرت مبارزه با خودمان را
بده ..!
.
هدایت شده از گسترده معراج✔
#لاغری_سریع_تا_عید 😱 بـرای افراد:
پـــراشتها، تیروئیدی، کم تحرک،استپ وزن
بــدون👈 #دمنوش❌ #ورزش #رژیــم❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌
✅نسخه عجیب لاغری شکم➕پهلو➕ران
✅رفع افتادگی شکم و ترک ولک زایمان
بهتـــــــریــــن چـــربی ســوز دنیـــــــا💪
بـــــدون ورزش ❌ بــــــدون رژیــــم
🌈 تو هم به من بگو چی شد که چاق شدی، تا بهت بگم چطور#لاغـــــر کنی👇
http://eitaa.com/joinchat/4237623322C446661627d
🔴 مهلت باقیماندۀ : فقط ۲۰نفر🔴
هدایت شده از 💜تبلیغات همسران موفق💜
🔴نسـخه عجـیب حکیم طب سنتی ایران که همه اروپایی ها رامتعحب کرد😳😱
جهت دریافت نسخه اینجا را لمس کنید
❌بـــدون رژيــم/دمنوش/ورزش❌
🉐 روی وزن خود کلیک کن تا بهت بگم چطور با نسخه جدیدطب سنتی وزن ایده عال برسی‼️
💣 🔥 وزن ۵۰ تا ۷۰ 👈 مشاهده
💣🔥 وزن ۷۰تا ۹۰ 👈 مشاهده
💣 🔥 وزن ۹۰ تا ۱۵۰ 👈 مشاهده
✅ برنامه تخصصی لاغری تاعید👇
مشاوره👈آقایان(اینجا را لمس کنید)
مشاوره👈خانم ها(اینجارا لمس کنید)
⭕️صدها نتیجه عجیب با این روش ببین🔥☝️
حالم خوب نیست
چکار کنم ؟!
از خدا دور شدم
چکار کنم؟!
از زندگی نا امیدم
چکار کنم؟!
از خودم هم خسته شدم
چکار کنم؟!
و...
.
- گریه کنید !
قبل از اذان صبح !
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🔰خواب شهیدحاج همت که تعبیرشد
🔹حاج ابراهیم همت، محسن را خواست و به او گفت: محسن، تو به #شهادت میرسی، محسن كه كمی جا خورده بود گفت: چطور مگه حاجی حاج همت ادامه داد: من #خواب ديدم كه تو به شهادت ميرسی، شهادتت هم طوری است كه اول اسيرت میكنن و بعد از اينكه #آزار و شكنجهات دادن و تو خواستههای اونها رو برآورده نكردی، تو رو تيرباران میكنند و به شهادت میرسی
🔸سه روز بعد خواب #حاج_همت تعبير شد، در عمليات والفجر ۳ در مرداد ۶۲و در آزاد سازی #مهران، ماشين تويوتايی كه سرنشينان آن نورانی، برقی، پكوك و چند نفر ديگر از پاسداران لشگر ۲۷ بودند در منطقه #قلاجه به كمين منافقين خورد، پس از آن منافقين ناجوانمردانه سرنشينان تويوتا را به رگبار بستند همه سرنشينان جزء #يك_نفر جلوی چشم يكديگر در حاليكه زخمهای عميق گلوله برداشته بودند با تير خلاص، به #شهادت رسيدند
#شهید_محسن_نورانی
#شهید_محمدابراهیم_همت
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
💠کمک به کودک فال فروش
🍃ظهـــر شده بود. برای ناهار کنار یـــک رستوران ماشین رو نگــــه داشت.
رفت ناهـــار گرفت و آورد تو ماشین که با هم بخـوریم.
🍃چند دقیقه ای که گذشت یکی از این بچـه های فال فروش به ماشینمـــون نزدیک شد. 🏻
امیر شیشـه رو پایین آورد و از کودک پرسید: غـــذا خورده یا نه؟!
🍃وقتی جواب نه شنید، غذای خودش رو نصفــه رها کرد و دست بچه رو گرفت و برد تو رستوران....
وقتی برمیگشتن کودک میخندید و حسابی خوشحال بود...
📝راوی:همسر شهید
#شهید_امیر_سیاوشی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عشق_و_دیگر_هیچ
#عاشقانه_های_شهدا
#زندگی_به_سبک_شهدا
#یادت
باشه روایت عاشقانه ایست در دهه ی هفتاد🌷
.🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :7⃣6⃣
#فصل_هشتم
ته دلم می گفتم اگر روزه ام را بخورم، بچه ام بی دین و ایمان می شود.
وقتی حالم خیلی بد شد و دست و پایم به لرزه افتاد، خدیجه چادر سر کرد تا برود صمد را خبر کند. گفتم: «به صمد نگو. هول می کند. باشد می خورم؛ اما به یک شرط.»
خدیجه که کمی خیالش راحت شده بود، گفت: «چه شرطی؟!»
گفتم: «تو هم باید روزه ات را بخوری.»
خدیجه با دهان باز نگاهم می کرد. چشم هایش از تعجب گرد شده بود. گفت: «تو حالت خراب است، من چرا باید روزه ام را بخورم؟!»
گفتم: «من کاری ندارم، یا با هم روزه مان را می شکنیم، یا من هم چیزی نمی خورم.»
خدیجه اول این پا و آن پا کرد. داشتم بی هوش می شدم. خانه دور سرم می چرخید. تمام بدنم یخ کرده و به لرزه افتاده بود. خدیجه دوید. دو تا تخم مرغ شکست و با روغن حیوانی نیمرو درست کرد. نان و سبزی هم آورد. بوی نیمرو که به دماغم خورد، دست و پایم بی حس شد و دلم ضعف رفت. لقمه ای جلوی دهانم گرفت.
سرم را کشیدم عقب و گفتم: «نه... اول تو بخور.»
خدیجه کفری شده بود. جیغ زد سرم. گفت: «این چه بساطی است بابا. تو حامله ای، داری می میری، من روزه ام را بشکنم؟!»
ادامه دارد...✒️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عشق_و_دیگر_هیچ
#عاشقانه_های_شهدا
#زندگی_به_سبک_شهدا
#همسر_شهید_مدافع_حرم
#اسدالله_ابراهیمی
گوشی همسرم را گذاشتم در حالت سکوت که ...
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
اِلهی هَب لی قَلبًا یدنیهِ مِنک شَوقُهُ
خدايا دلی به من عنايت كن
كه اشتياقش او را به تو نزديك کند.
مناجات شعبانیه/
دیدید که خیلی از ماها ، در برابر مشکلات دیگران چه نسخه های خوش رنگ و لعابی می نویسیم تا کمکشان کنیم و...
در حالی که خود ، در به درِ نسخه ایم!
گاهی تمام آنچه که می دانی را باید ، یک نفر زیر گوش هایت زمزمه کند ، یک نفر همان ها را با تشر به تو بگوید ، که راه این هست و آن نیست !
بدون اینکه بدانیم ، در حالِ غرق شدنیم ...
نمونه اش :کجاست آن شوق و ذوق عبادتِ سال های پیش؟
کجاست شور و حالِ دویدن برای خدا؟!
امان ...
.
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
حالی شبیه به ،
کسی که کلی حرف برای گفتن دارد
اما توان بیانش را از دست داده !
...
#حافظه_مجازی
آنجا برایم قابل لمس شد که ...
کسی آمد ذیل یکی از پست هایم نوشت :
عالی چقدر خوب نوشتید .
.
و یک ساعت بعد در پست شخصی دیگر
همان متن را خواند و گفت :
به به عالی نوشتید .
می دانم که می دانید : فضای مجازی توهمِ بی انتهای دانایی است!
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
💜 احتمالا آوازه ١١ شاهکار آموزشی #استاد_پوراحمد را شنیده اید...
❤️ این کلاسها برای همه زن و شوهرها، پدر و مادرها، معلمین، اساتید حوزه و دانشگاه، مشاوران خانواده و... #بسیار_مفید_و_کاربردی خواهد بود...
📗 کلاس #سلامت_جنسی_فرزندان
📒 #هنر_زن_بودن در تعامل با شوهر
📘 #هنر_مرد_بودن در تعامل با همسر
📕 #تربیت_دینی_کودک(تولد تا۹سال)
📗 #تربیت_دینی_نوجوان(۱۰ تا۱۹سال)
📕 #طلاق_عاطفی_و_راه_رهایی
📒 #هنر_انتخاب_صحیح_همسر
📘 و ...
💓 دریافت فایل صوتی کلاسها👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
هدایت شده از 💛تبلیغات طعم سیب💛
❤️❤️❤️ قابل توجه بانوان محترمی که #دنبال_کسب_و_کار_خانگی هستند...
❤️❤️ #فروشگاه_بزرگ_همسران_خوب برای شما پیشنهاد خوبی دارد...
❤️ #کسب_درآمد_حلال_و_پاکیزه و البته آسان
💓💓💓 روی پیشنهاد ما فکر کنید و بعد از تصمیم گیری، شروع کنید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4103208991C5730366f78
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :7⃣6⃣
#فصل_هشتم
ته دلم می گفتم اگر روزه ام را بخورم، بچه ام بی دین و ایمان می شود.
وقتی حالم خیلی بد شد و دست و پایم به لرزه افتاد، خدیجه چادر سر کرد تا برود صمد را خبر کند. گفتم: «به صمد نگو. هول می کند. باشد می خورم؛ اما به یک شرط.»
خدیجه که کمی خیالش راحت شده بود، گفت: «چه شرطی؟!»
گفتم: «تو هم باید روزه ات را بخوری.»
خدیجه با دهان باز نگاهم می کرد. چشم هایش از تعجب گرد شده بود. گفت: «تو حالت خراب است، من چرا باید روزه ام را بخورم؟!»
گفتم: «من کاری ندارم، یا با هم روزه مان را می شکنیم، یا من هم چیزی نمی خورم.»
خدیجه اول این پا و آن پا کرد. داشتم بی هوش می شدم. خانه دور سرم می چرخید. تمام بدنم یخ کرده و به لرزه افتاده بود. خدیجه دوید. دو تا تخم مرغ شکست و با روغن حیوانی نیمرو درست کرد. نان و سبزی هم آورد. بوی نیمرو که به دماغم خورد، دست و پایم بی حس شد و دلم ضعف رفت. لقمه ای جلوی دهانم گرفت.
سرم را کشیدم عقب و گفتم: «نه... اول تو بخور.»
خدیجه کفری شده بود. جیغ زد سرم. گفت: «این چه بساطی است بابا. تو حامله ای، داری می میری، من روزه ام را بشکنم؟!»
ادامه دارد...✒️
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :8⃣6⃣
#فصل_هشتم
گریه ام گرفته بود. گفتم: «خدیجه! جان من، تو را به خدا بخور. به خاطر من.»
خدیجه یک دفعه لقمه را گذاشت توی دهانش و گفت: «خیالت راحت شد. حالا می خوری؟!»
دست و پایم می لرزید. با دیدن خدیجه شیر شدم. تکه ای نان برداشتم و انداختم روی نیمرو و لقمه اول را خوردم. بعد هم لقمه های بعدی.
وقتی حسابی سیر شدم و جان به دست و پایم آمد، به خدیجه نگاه کردم؛ او هم به من. لب هایمان از چربی نیمرو برق می زد.
گفتم: «الان اگر کسی ما را ببیند، می فهمد روزه مان را خورده ایم.»
اول خدیجه لب هایش را با دستک چادرش پاک کرد و بعد من. اما هر چه آن ها را می مالیدیم، سرخ تر و براق تر می شد. چاره ای نبود. کمی از گچ دیوار کندیم و آن را کشیدیم روی لب هایمان. بعد با چادر پاکش کردیم. فکر خوبی بود. هیچ کس نفهمید روزه مان را خوردیم.
🔸فصل نهم
آخر تابستان، ساخت خانه تمام شد. خانه کوچکی بود. یک اتاق و یک آشپزخانه داشت؛ همین. دستشویی هم گوشه حیاط بود. صمد یک انبار کوچک هم کنار دستشویی ساخته بود، برای هیزم و زغال کرسی و خرت و پرت های خانه.
ادامه دارد...✒️
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
⚘﷽⚘
🖇امـامخـامنهای :
آنچہ ڪہ مهـم است حفظ راه شهـداست؛ یعنے پاسـدارے از خـون شهـدا. این وظیفہ اول ماست.
در قـبال شهـدا همہ هم موظّفیم.
نہ این ڪہ بعضے وظیفہ دارند وبعضی نه....
#زینتشهرهایمانامشهداست
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹