eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.8هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان انلاین 📿 _او دستم را کشید و مرا سمت اتاق برد ... بوسه اش خواستنی تر از همیشه بود ... و لب هایم بیشتر از همیشه محتاج بوسه اش .... دستش که سمت تاج روی سرم رفت ... با همون اخم پر جذبه پرسید : _اینارو کجا نوشتی ؟ ...چرا من پیداش نمی کنم ! خندیدم و همه چی لو رفت . متعجب به من خیره شد که جواب دادم : _واقعا فکر کردی من خصوصی ترین حرف ها و کارها مون رو می نویسم ؟! اخماش باز شد و شونه هاش از اون ابهت افتاد و کلافه نگاهم کرد . تازه فهمید که دستش انداختم که بلندتر از قبل خندیدم . که برگه های توی دستش رو تو هوا تکون داد و گفت : _بخند .... اگه اینا رو بهت دادم . بعد همراه برگه ها از اتاق بیرون رفت . با اون شکم گنده که نمیذاشت تند بدوم ، با نهایت سرعتی که داشتم ، دویدم پشت سرش : _حسام ... تو رو خدا ... کلی زحمت کشیدم نوشتم ... نندازیشون دور . ایستاد و گفت : _باید بندازمشون دور تا شوهرت رو دست نندازی . -بده به من ... دستم رو سمتش دراز کردم که سرش رو برایم پایین گرفت و جلوی صورتم گفت : -تو یه بوسه ی مطلوب و پسندیده بهم بده تا من برگه هاتو بدم ... از صبح همه کار کردم ، ظرف ها رو شستم ، خونه رو جا رو زدم ، دستشویی رو شستم ... ناهار هم درست کردم .... بابا به خدا ، امروز روز استراحت من بوده انگار. است نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏 🌸🌼🌸🌼🌸 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝