eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه برنده‌ی عشق از #میم‌دال 🌱 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 در اتاقم بی در زدن باز شد و یونس در آستانه ی در ایستاد. بی انکه نگاهش کنم، بی دلیل داشتم گره بقچه ی لباس هایم را باز می کردم _سلام بر فرشته خانم. با دلخوری که می خواستم مشهود باشد گفتم : _علیک سلام..... قدمی به داخل برداشت. _قهری با من؟ دیگر جوابش را ندادم. چند دست لباس برداشتم و باز گره بقچه را بستم. یونس جلوتر آمد و کنار همان بقچه دو زانو نشست. _جایی می ری؟ تازه نگاهم به لباس هایم افتاد. آنهمه لباس را برای کجا برداشته بودم؟ چون جوابی نداشتم با اخم نگاهش کردم. _شما این وقت صبح اومدید اینجا اینو ازم بپرسی؟ لبخند روی لبش را کمی مهار کرد و با اخمی مقابله به مثل کرد با من. _اومدم از خانمم سر بزنم... اشکالش چیه؟ منم با دلخوری نگاهش کردم. _خانومتون ازتون دلخوره.... تشریف ببرید لطفا. اینبار لبخندش آشکار شد. _چرا؟! با تعجب، علامت سوال نگاهم را معرض دید نگاهش گذاشتم که خودش خجالت کشید و سرش را پایین انداخت و گفت : _بابت لحن تند حرفای دیشبم..... متاسفم. و بعد دست در جیب شلوارش کرد و چیزی بیرون کشید. یک جسم روزنامه پیچ شده روی دستش بود. _برای شما..... _این چیه؟ _این به تلافی حرفای تند دیشبم.... بابت معذرت خواهی. با کنجکاوی جسم کوچک را از روی دستش برداشتم و کاغذ روزنامه ی دورش را باز کردم. باز یک شانه ی سر! بی اختیار لبخند زدم که گفت : _موهاتو هنوزم نشونم ندادی ولی..... برات شونه ی سر خریدم. خندیدم و شانه ی سر را از کنار همان روسری روی سرم، مقابل چشمانش به روی موهایم زدم. خندید. _انگار قرار نیست موهاتو نشونم بدی نه؟! و من با پررویی گفتم: _نخیر.... باشه بعد از خطبه ی عقد رسمی. 🥀 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀@be_sharteasheghi🥀 〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀
〰〰〰〰〰〰💖 〰〰〰〰〰☁️ 〰〰〰〰💖 〰〰〰☁️ 〰〰💖 〰☁️ ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.💞.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ شبنم می‌گه: -خانم شما ماشینتون ضبط نداره؟ _چرا که داره! یکی از بهتریناشو! ضبط و روشن می‌کنم و آهنگ شادی پخش می‌کنم: -خب حالا جوگیر نشی گاز بدی به کشتنمون بدی! با خنده می‌گم: _تو که بادمجون بمی! مثل همیشه اون هم موقع خنده‌های من می‌خنده، به قول خودش از اون دسته آدماییم که وقتی می‌خندم حتی به چیزی که خنده نداره، بقیه از خنده‌ی من خندشون می‌گیره. جلوی کافی شاپی نگه می‌دارم، همون کافی شاپ دنجی که ایلیا بار اول آوردمون. همه پیاده می‌شیم و به داخل کافی شاپ می‌ریم. یه میز و صندلی چهارنفره انتخاب می‌کنیم. _خب حالا هرچی دوست دارین انتخاب کنین که مهمون منین! به مناسبت خریدن ماشینم... شبنم جیغ خفیفی می‌کشه و منو رو از روی میز می‌قاپه. گارسون که می‌آد همه سفارشامون و می‌دیم، نوبت شبنم که می‌شه می‌گه: -یه قهوه، یه بستنی میوه‌ای پنج اسکوپه، یه شیرموز بستنی، یه کیک خیس، یه چیزکیک، یه کاپ کیک نسکافه‌ای، یه دونه‌م پیتزا! و نوشابه یخی هم فراموش نشه. بیچاره گارسون هاج و واج مونده بود، به ناچار همه رو یادداشت کرد و رفت. ما هم مثل گارسونه زل زده بودیم به شبنم. -مهمون تو بودیم دیگه!؟ _شک نکن! ولی مگه تو چقدر جا داری که همه اونا رو بخوری؟ جدی بودی؟ -پس چی؟ همش یه شبه بابا! _همین یه شب یه شب خودت و نابود می‌کنی دیگه! ⛔️کپی حرام و پیگرد قانونی دارد. -.-.-.-.-.-.-.-.-.💖.-.-.-.-.-.-.-.-.- https://eitaa.com/be_sharteasheghi ☁️💖☁️💖☁️💖☁️