eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.8هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 و اینبار همه چیز تمام شد. فردای همان روز، خاله طیبه، انگشتر فهیمه را به خانه ی خاله اقدس برد. فهیمه هم برای آنکه با خاله اقدس رو به رو نشود، مدتی، سردرد و خستگی کار و کارگاه را بهانه کرد و در همه ی مهمانی های خانه ی ما و خانه ی خاله اقدس شرکت نکرد. دلم خیلی به حال فهیمه و یوسف سوخت اما سرنوشت جور دیگری برای ما نوشته شده بود گویی. بعد از بهم خوردن نامزدی فهیمه و یوسف، خاله اقدس بارها به خاله طیبه گفته بود که می خواد مراسم ازدواج من و یونس را بگیرد اما این بار من مخالفت کردم. _نه خاله... نمیشه. _چرا نمیشه؟! _تازه نامزدی یوسف و فهیمه بهم خورده.... نمیشه تو این اوضاع ما جشن عروسی بگیریم.... تازه من امسال قصد کردم اگه بشه درسمو بخونم و برم دانشگاه.... _تو می خوای بری دانشگاه؟!.... تو حوصله ی درس خوندن نداری فرشته. _اصلا حوصله ی درس خوندنم نداشته باشم می خوام مثل فهیمه برم سرکار.... _کار؟!... کدوم کار آخه؟!... فرشته!... تو هم داری بهونه میاری که این عروسی سر نگیره؟ _نه خاله... باور کن نه.... ولی آخه الانم وقت عروسی گرفتن نیست.... نمی خوام دل فهیمه رو بشکنم.... تازه یه کم هم مار دارم.... جهیزیه ام کمه... خونه ی خاله اقدس آماده نیست... اصلا خود یونس.... یونس اصلا اونقدر سرش شلوغه که الان چند وقتیه دیدن منم نمیاد. خاله چپ چپ نگاهم کرد. _خب حالا می گی که چکار کنم؟ _صبر کنیم... بذاریم اوضاع خوب بشه.... چند ماهی بگذره... اصلا مدت نامزدی ما دو ساله است هنوز وقت هست خب. _اقدس بنده ی خدا بعد از بهم خوردن نامزدی فهیمه و یوسف میترسه تو هم انگشترت رو پس بدی واسه همین میگه زودتر مراسم بگیرید.... ولی باشه... من بهش میگم چی گفتی.... ببینیم خدا چی می خواد.... اصلا شاید خود یونس هم الان آمادگی نداشته باشه. 🥀 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀@be_sharteasheghi🥀 〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀