eitaa logo
سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
573 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
450 ویدیو
11 فایل
الناز رحمت نژاد ✍️خبرنگار حوزه مقاومت/ مربی تربیتی و مدرس عضوفعال باشگاه ادبی بانوی فرهنگ طلبه مملکت و شاگردی در حال‌ آموختن عظیم‌ترین آرزویی که در سینه‌ام جا خوش کرده؛ پیروزی مقاومت فلسطین است...✌️ 🆔 @Elnaz_rahmatnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
واکنشِ خواهرم نسبت به انتقادِ من به خاطرِ شلخته بودنِ اتاقش: آبجی، سعی کن تمیزی در نگاهت باشه نه در اتاقی که به آن مینگری😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاییز، دخترکی است نازک دل... آه! چه زود، برگ‌هایش پژمرده می‌شود!
فایده سرما خوردگی اینه که میمونی تو خونه یه سری چیزارو مرور میکنی و یادت میفته که: اگر چه تلخ، اگر چه شیرین اما به یاد موندنی ان، خاطراتی که جز کامل وجودت رو شکل میدن و شخصیتت رو میسازن، که شاید ادم تو سیاه ترین روزهاش وقتی میبینتشون خستگی از شونه هاش میریزه زمین و هی با خودش تکرار میکنه: آخی این، آخی این یکی!
سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
فایده سرما خوردگی اینه که میمونی تو خونه یه سری چیزارو مرور میکنی و یادت میفته که: اگر چه تلخ، اگر چ
دلم هوا کرد قرآن را از سوره ی مریم ات شروع کنم و با همین صدای سرماخورده ی گرفته، با همین دلِ گرفته، بلند بلند بخوانمش. آن قدر، که وا شود این دل ... راستش به هوای آن جاهایی که میگویی "هُوَ عَلَیَّ هَیِّن" دلم هوا کرد از مریم آغاز کنم ...  به هوای آن که خاطره ی تمام نتوانستن هایم را، تمام نکردن هایم را، تمامِ نشدن هایم را، تمامِ کم آوردن هایم را بریزم تویِ دلِ همین آیه و امیدم را گره بزنم به کلمه به کلمه اش تا ببینی هر قدر که از خودم ناامیدم به لطف تو امیدوارم ... ! 🍃
متاسفانه انقدر کتابخون ها کم شدن که آدم کسی رو پیدا نمیکنه بهش کتاب هدیه بده. کتاب رو به هرکسی میشه هدیه داد که بذاره سالها تو‌ کتابخونه‌ش بمونه و خاک بخوره. ولی اونی که بخوندش و بعد نظرش و احساسش رو در مورد کتاب بگه و تو بفهمی که خونده و دوست داشته، اینجور آدمها کم شدن! و من عاشق کسایی هستم که میشه بهشون کتاب هدیه داد 😇
شَب گَردی هایِ آخَرِ شَب یه چیزِ دیگه ست و اونکِ همیشه پایه شَب گَردی هایِ مَنِ باباست، امشب به بهانه شَب گَردی زدیم بیرون، تو مسیرِ برگَشت بودیم که یه پرایدی با سرعتِ خیلی بالا زد سَمتِ راننده و مِثلِ جِت رفت! آینه بَغَلِ ماشین شکست و افتاد زمین، چند تا از ماشینام که این صحنه رو دیدن ایستادَن، داشتیم می گفتیم خداروشکر که به خودمون چیزی نشد صدایِ آژیر پلیس به گوشِمون رسید، اتفاقا ماشینِ پُلیسَم داشت مِثلِ جِت می یومد، نزدیک که شُد دیدیم ماموری اسلحه به دست از پنجره ماشینِ پُلیس اومَده بیرون و در حالِ تعقیب اون پرایدِ، امّا خُب به خاطرِ آینه شکسته ما و ماشین هایی که تو اون محدوده توقف کرده بودن ترافیک بود، با وجود اینکه در حالِ تعقیب و ظاهرا دستگیری بودن سرعتش کم کرد تا به ماشینی و کَسی نخوره، راهُ که بَراش باز کردن، باز مِثلِ جِت رَفت نمی دونَم چرا در حالِ تعقیب اون پِراید بودن، اغتشاشگر بود یا دزد یا هرچی، امّا می دونم چیزیِ که پُلیسِ داشت، پرایدِ نداشت!
انتشار یادداشت " کتاب؛ زبانی از هنر، برای بیان یاد و پیام شهیدان" نوشته الناز رحمت نژاد در قفسه کتاب، روزنامه جام جم تهران
یه چیزایی رو بخواین و جوری آرزو کنید که خدا با شنیدنِ آرزوهایِ دلتون ذوق کنه😍
کسی که به خود اعتماد دارد ارزشی برای قائل نیست.
دلم می خواد برگردم به اون روزهایی که پاییز بود پنجشنبه بود از مدرسه برمی گشتم مادرجون اومده بود خونه مون اول از همه کفش هاشو قایم می کردم که نره بعد هم بساط تکلیف نوشتن رو پهن می کردم کنارش میوه پوست می گرفت برام و کلّي قربون صدقه ي دستخط خرچنگ قورباغه‌م مي رفت… آخرشب هم مثلا کفش هاشو پیدا نمی کرد و خوابیدنی مهمون ما بود… و منی که پادشاه عالم بودم و تا صبح در آغوش امنش آروم می گرفتم… ﮼آه‌که‌چقدر‌عمرِ‌دلخوشی‌خواب‌ها‌کم‌است‌…
روایت داریم اعضایِ کانال که جاهایِ خوب یادمون کنن جاشون وَسطِ بِهِشتِ ... 🥰 منبع روایت: مرسی که اینقدر مِهرَبونید 💜