eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
98 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
29 فایل
⚘️
مشاهده در ایتا
دانلود
•|💙🦋|• ⸾❁❭ میگقت: حتی‌اگہ‌یـه‌درصداحتمـال‌بِـدی‌ڪہ یـه‌نفر یه‌روزی‌برگـرده‌وتوبہ‌کنـه .. حـق‌نداری‌راجبش‌قضاوت‌ڪنۍ!🗣^^ قضاوت‌فقط‌ڪار‌خداست☝️🏼! فلذا‌حواسمـون‌باشہッ -
•|✌️🏿🕶|• ✍🏻| شهیدي داشتیم ڪه‌ می‌ڱفت؛ 🗣 باانگشتان‌دستــ هآتون🖐🏻ذڪر بگید؛ ڪه پَس فــردا، توقیامتــ تَڪ‌تڪ انگشتاتون شھادتـــ میدن..!😇 تسبیح و صلواتـــــ شمار📿که نمیان شھادتـــــ بدن/: 🖤⃟🔗¦↫ 🖤⃟🔗¦↫
🕊•° . . مـےگفـت:🗣 اگر میگویـید الگویتان حضرت زهرا"س" است باید ڪاری ڪنید ایشان از شما راضے باشند و حجاب شما فاطمے باشد :)💚🌿
گاهی‌که‌چادرم.. خاکی‌میشود‌ازطعنه‌های... مردم‌شهر به‌یاد‌چفیه‌هایی‌می‌افتم... که‌خونی‌شدند برای چادرم
✨ 🌿حسن طهرانی مقدم می گفت📣 کاری که انجام میدین ، حتی صبر نکنید کسی بگه خسته نباشید ! از همون دَرِ پشتی بیرون برو چون اگه تشکر کنه ، تو دیگه اجرت رو گرفتی و چیزی برای اون دنیات نمی مونه ....🍁
میگفت: امروز کسی نیومد پیشم مشکلشو حل کنم! نکنه دیگه خدا منو لایق نمیدونه به بنده‌هاش خدمت کنم :) ❤️🕊
دراز‌ڪشیدھ‌بودیم باڪلۍ‌ذوق‌وشوق‌بھش‌گفتم‌: اوج‌آرزوم‌اینہ‌ڪہ‌پولدار‌باشم، یہ‌خونہ‌تو‌بھترین‌نقطہ‌اصفھان سفر‌هاۍ‌خارج‌،گشت‌وگذار‌و . . . ازش‌پرسیدم‌: خب‌محسن‌تو‌آرزوت‌چیہ؟ نہ‌گذاشت‌و‌نہ‌برداشت گفت‌:شھادت🙇🏿‍♂💔!‌ 🕊⃟🌿↝
🌺🍃شهدا همیشه آنلاین هستند ڪافیه دلت رو بروزرسانے ڪنی اون موقع مےبینے ڪه در تڪ تڪ لحظات در ڪنارت بودند. هستند وخواهند بود...😇 ♥ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ❣❣
🍃 •°مے گفت: ✨چادࢪ یادگاࢪ حضࢪت زهࢪا(س) است •°ایمان یک زن وقتے کامݪ مے شود ✨که حجاب ࢪا ڪامݪ ࢪعایت ڪند...
{🥀🖤} جنازه پسرشونُ که آوردند چیزی جزء دو سه کیلو استخون نبود پدر سرشو بالا گرفت و گفت :حاج خانم غصه نخوری ها !!! دقیقا وزن همون روزیه که خدا بهمون هدیه دادِش ... ‌ ‌‌
🌷🕊🌹🥀🌹🕊🌷 دستم را گرفت، از خوابگاه برد بیرون. روبه‌روی خوابگاه زنجان خانه‌هایی بود که معلوم بود از قدیم مانده؛ از زمان آلونک‌نشین‌ها. همیشه چشمم به این خانه‌ها می‌افتاد، اما هیچ‌وقت فکر نکرده بودم به آدم‌هایی که توی این آلونک‌ها زندگی می‌کنند. اوضاع‌شان خیلی خراب بود. رفتیم جلوتر. از یکی از خانه‌ها خانمی آمد بیرون، سه تا بچه‌ قد و نیم قد هم پشت سرش. مصطفی تا چشمش به بچه‌ها افتاد، قربان صدقه‌شان رفت. خانه درواقع، یک اتاق خرابه‌ نمناک بود. در نداشت؛ پرده جلویش آویزان بود. از تیر چراغ‌برق سیم کشیده بودند و یک چراغ جلوی در روشن کرده بودند. مصطفی گفت: «ببین اینا چطوری دارن زندگی میکنن. ما ازشون غافلیم.» چند وقتی بود بهشان سر می‌زد. برنج و روغن می‌خرید و برایشان می‌برد. وقتی هم که خودش نمی‌توانست کمک کند، چندتا از بچه‌ها را می‌برد که آن‌ها کمک کنند . 🌹 🕊 🕊🕊🥀
ترکشی به پهلویش اصابت کرد وقتی بر زمین افتاد از ما خواست که بلندش کنیم روی پاهایش که ایستاد.. رو به سمت کربلا دستش را روی سینه نهاد و آخرین کلمات را بر زبان جاری کرد گفت: السلام علیڪ یا اباعبدالله.. موقع خاکسپاری با اینکه ۶روز از شهادتش گذشته بود ولی دستش هنوز به نشانه ادب بر سینه‌اش قرار داشت.. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ┄┅═✧❁📚🔶📚❁✧═┅┄