💢از کاشان تا لبنان با تار و پود قالی!
🔹محیط لبنان ۴۵۴ کیلومتر است یعنی شمال تا جنوب آن حداکثر میتواند ۲۲۷ کیلومتر باشد. موسی صدر در همین لبنان بندانگشتی در یک سال ۱۳۰هزار کیلومتر مسافرت میکند. یعنی بیش از سه برابر محیط کرهٔ زمین! خانهٔ تکتک شیعیان میرود و آمار میگیرد و دست نوازش بر سرشان میکشد. ارض الله را میپیماید و برای عیال الله پدری میکند. مؤسسه امام صدر، قطعهزمین مثلثی عظیمی در حاشیهٔ ساحل است. ما از نزدیکی رأسش وارد میشویم. ربابخانم خواهر کوچک امام صدر و متولد سال ۱۳۲۳ هستند. پس از ناپدیدشدن امام موسی صدر ایشان مسئولیت مؤسسات اجتماعی و خیریهٔ بهجامانده از برادر را بر عهده گرفتند.
🔹وقتی سیدموسی وارد لبنان شد، فقر خانوادههای شیعهٔ جنوب را مجبور میکرد برای بقا به حومههای متراکم بیروت مهاجرت کنند. آن هم برای چه کارهایی؟ برای پستترین شغلها و نوکری دیگر فرقهها. وقتی سیدموسی وارد لبنان شد، پسران شیعه خودفروختگان احزاب چپ بودند. کلاش تحویل میگرفتند و برای احزاب میجنگیدند. بهای جان یک مقاتل شیعه یک کیسه آرد بود. کیسهٔ آرد را میرساند به خانواده و خداحافظی میکرد. میرفت برای جنگهای خیابانی گاهوبیگاه و بیهدف در کوچهپسکوچههای بیروت با همهٔ حزبهای مخالف! حزبهایی که فقط خدا میدانست از کدام کشور منطقه به ازای بیلان کشتههایی که رد میکردند پول میگرفتند. وقتی سیدموسی وارد لبنان شد دختران شیعه تنفروشان بیروت بودند. وضع صور هم بهتر از این نبود. بیش از نیمی از مردم در خیابانها زندگی میکردند. شیعه پستترین فرقه بود. لبنان این شکلی نبود وقتی موسی آمد. رفت خانهٔ تکتک شیعیان و آمار گرفت. بعد مدینةالزهرا را تأسیس کرد. محل نگهداری ایتام. رفت از کاشان مربی و دار قالیبافی آورد برای دختران. بعد پلیتکنیک جنوب را تأسیس کرد تا شیعیان بتوانند روی پای خودشان بایستند. آن هم نه با نفت، نه با وجوهات، نه با موقوفات، با اشک، با عرق، با خون. سیدموسی رفت بالای تپه در زمین اهدایی خیران ایستاد و یک لیره گذاشت و گفت مردم، من بیش از این سرمایهای ندارم، خودتان کمک کنید این مدرسه را بسازیم. بعد هم چمران آمد. پلیتکنیک شد ملجأ تمام رمیدگیهایش از فرایندهای ظالمانهٔ جهان. و اینها همه قبل از تأسیس مجلس اعلا بود. اینطور نبود که سیدموسی شیرجه بزند در سیاست. تمدن سیدموسی از دارالایتام آغاز شد. اصلاً اسلام از «آزاد کردن انسان گرفتار» آغاز میشود.
🔹دارالایتام امام صدر مخصوص دختران است. البته پسرها در مقطع دبستان و بخش کمتوانان ذهنی پذیرفته میشوند. اما دختران تا زمان ورود به دانشگاه و ازدواج تحت پوشش مؤسسه باقی میمانند. راهنما توضیح میدهد امروز در همین مرکز ۱۳۰۰ نفر تحت پوشش هستند، ۱۳۰۰ نفر در کشور چهار میلیون نفری. اگر دارالایتام را از جامعه جدا کردیم و در فضایی ترحمگونه به یتیمان پرداختیم، به بخشی از پازل نظام نابرابر اجتماعی بدل شدهایم؛ طبعاً بخش نازل پازل. تمدن انسانی سیدموسی از دارالایتام آغاز میشود؛ اما به آن ختم نمیشود. برای آزاد کردن انسانهای ضعیف باید معادلات زورگویان را پس زد؛ و این بازوی قدرتمند میخواهد.
🔹هر روز صبح علیالطلوع ماشینی راه میافتد در جادههای جنوب و شیر تازهدوشیدهشدهٔ دام خانوادههای کمبضاعت را جمع میکند. در مؤسسه به صورت صنعتی شیرها را پاستوریزه میکنند و به نفع خانوادهها میفروشند. مصرف داخلی خود مؤسسه هم از همین شیرها است. امام صدر استاد تعریف فرایندهای چند بعدی و مهندسی فرهنگی است. فرایندی که در آن هم مصرف روزانهٔ شیر ایتام دیده میشود، هم نفع اقتصادی خانوادههای کمبضاعت، هم خودکفایی شیعیان جنوب و هم حضور گاو در مرتع طبیعی و در خدمت صاحبانش!
🔹راهنما میگوید مؤسسه بخش پزشکی هم دارد؛ اما این بخش بر خلاف سایر بخشها مستقر نیست. هر روز چندین ون با کادر پزشکی از مسیرهایی از پیش تعیینشده به روستاهای مختلف جنوب اعزام میشوند. در حملهٔ سال ۱۹۷۸ اسرائیل به لبنان امام صدر طبق معمول پزشکان بدونمرز فرانسوی را به کمک فرا میخواند. یکی از آن پزشکان بدون مرز برنارد کوشنر جوان بود که سالها بعد وزیر امور خارجهٔ فرانسه شد و شخصاً از امام صدر خاطره دارد. سیدموسی استاد تعریف فرایندهای چندبعدی و مهندسی فرهنگی است. فرایندی که در آن هم سلامت شیعیان جنوب دیده میشود و هم ایجاد تنفر از اسرائیل جانی در دل اروپائیان و هم کاشتن بذر محبت متقابل در دل جوامع مسلمان و مسیحی.
🟢پ.ن: متن بالا برشیست از کتاب «لبنان زدگی»؛ سفرنامه سیدحسین مرکبی به لبنان
📚کتاب: لبنان زدگی
✍نویسنده: سیدحسین مرکبی
🔘ناشر: آرما
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#کتاب_لبنان_زدگی
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢از امام رضا خواستم نور ایمان بر قلبم بتاباند
🔹در ژاپن، شنیده بودم که خانم و آقای بارما شیعهٔ هفتامامیاند و حالا آقا میگفت ما شیعهٔ دوازدهامامی هستیم و برای من اینها یک عدد بود. آقا اسامی دوازده امام را به انگلیسی روی کاغذ نوشت و گفت به زیارت امام هشتم میرویم. از امام اول حضرت علی علیهالسلام تا امام دوازدهم، امام مهدی، را با القابشان توصیف کرد و گفت: «بیشتر امامان ما به خاطر اقامهٔ عدل و صیانت از دین خدا به شهادت رسیدهاند.» اسامی دوازده امام را که آقا برشمرد، گفتم: «از میان امامان شیعه، اسم امام حسین را شنیدهام.» با تعجب پرسید: «کجا؟ کی؟» گفتم: «دبیرستان که بودم، داشتم فرهنگ لغتی (نام این فرهنگ لغت ژاپنی hyakka jiten است که در مقالهای با نام داستان غمانگیز کربلا karubara higeki on آمده است.) را که به زبان ژاپنی بود ورق میزدم که به اسم کربلا برخورد کردم. کربلا کلمهای نامأنوس بود که ذهنم را درگیر کرد؛ کربلا کجاست؟! توضیح جلوی کلمه را خواندم. دقیق یادم نیست ولی نوشته بود در سرزمین عراق جایی به نام کربلاست که نزدیک ۱۴۰۰ سال پیش در آنجا جنگ نابرابری اتفاق افتاده که طرف آن امام حسین و طرف مقابل لشکری با هزاران نفر بوده و ماجرای غمانگیز اتفاق میافتد و به کشته شدن امام حسین، خانواده و یاران او منجر میشود.»
🔹 اسم امام حسین را که آوردم و به استناد فرهنگ لغات ژاپنی از حادثهٔ کربلا این مختصر را گفتم، آقا بغض کرد و اشک توی چشمانش نشست؛ اگرچه فهم این موضوع که گریه بر حادثهای که ۱۴۰۰ سال از آن گذشته برایم گنگ و نامفهوم بود. وقتی دانستم امام رضا تنها امامی است که مدفن او در ایران است، به دیدنش مشتاقتر شدم. هیچ تصویری از آنچه آقا از آن با نام «حرم» یاد میکرد نداشتم. زیارتگاهی که من از کودکی تا بیستسالگی دیده بودم معبد شینتو بود با آن دروازهٔ چوبی رفیع که «توری» نام داشت و میگفتند که خدا از این دروازه عبور میکند. اما حرمی که آقا میگفت زیارتگاه یک امام بود که شناختن او مرا به شناختن خدا میرساند. بچهای در بغل و بچهای در شکم داشتم که خودم را در مقابل گنبدی طلایی دیدم. نزدیکتر که شدیم، آقا گفت: «برای ورود به حرم باید اول اجازه بگیریم.» پرسیدم: «از کی؟» گفت: «از آقا امام رضا.» کلمهٔ «آقا» تا آن روز معادل همسرم بود، اما با این جواب مفهوم و تازهای از «آقا» در ذهنم آمد: امام رضا.
🔹خودش دعایی را به عربی خواند (بعدها فهمیدم که آن را اذن دخول مینامند) و من گوش کردم و چیزی نفهمیدم و سلمان را، که مثل من از دیدن این همه کبوتر دور یک حوض بزرگ متعجب شده بود، بغل کرد تا من چادرم را راحتتر بگیرم. به جایی رسیدیم که مسیر ورود زنان از مردان جدا میشد. از بیرون جایی را که مرقد امام بود نشان داد و گفت: «برو داخل، دو رکعت نماز مثل نماز صبح بخوان و از امام حاجتی بخواه و زیارتش کن و بیرون بیا.» وارد حرم شدم. گوشهای دو رکعت نماز خواندم. مدتی بود که نیازی به تقلید حرکات نماز نداشتم و ذکرها را حفظ کرده بودم و با معنی آن تا حدی آشنا شده بودم. بعد از نماز، به حرم نزدیکتر شدم. بیشتر به قیافه و صورت آدمها نگاه میکردم تا محیط حرم. آدمهایی که گریان بودند و بیاعتنا به دوروبرشان یا نماز میخواندند یا دعا میکردند یا دست به گویهای گرد مشبک میکشیدند و به صورتشان میمالیدند و من با چشمانی پر از شگفتی میخواستم داخل آن مشبکها را ببینم. اما از فشار و ازدحام جمعیت به خاطر بچهام ترسیدم و جلوتر نرفتم. سر وقت به جایی که قرار داشتیم برگشتم.
🔹آقا گفته بود جسم امام در میان ما نیست، اما روح او بر هستی سیطره دارد. امام مثل چراغی است که در میان تاریکی زندگی ما روشن شده و پرتو نور او راه خدا را نشان میدهد. پس از امام حاجتی بخواه. من خدا، اسلام و امام را بهخاطر باور قلبی که به شوهرم داشتم پذیرفته بودم. کف دست راستم را مثل ایرانیها روی قلبم گذاشتم، زل زدم به ضریح و آهسته گفتم: «امام هشتم، سلام.» و از امام رضا خواستم که نور ایمان را بر قلبم بتاباند. وقتی از مشهد برگشتیم، حس خوبی داشتم؛ حسی مثل سبکی و پرواز یا حس تشنهای که در بیابانی برهوت به یک چشمهٔ زلال رسیده است.
🟢پ.ن: متن بالا برشیست از کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب»؛ خاطرات کونیکو یامامورا (سبا بابایی) یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران
📚 کتاب: مهاجر سرزمین آفتاب
✍نویسنده: حمید حسام
🔘 ناشر: سوره مهر
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#مهاجر_سرزمین_آفتاب
#سبا_بابایی
#امام_رضا
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢وا اسفا بر مهجوریت قرآن در جوامع اسلامی!
🔹سید جمالالدین اسدآبادی، علیرغم اهداف انجمن فراماسونری مصر، به یاری شیخ محمد عبده دست به تأسیس انجمن وطنی یا حزب الوطنی زد که بسیاری از جوانان و آزادیخواهان مسلمان مصر به عضویت آن درآمدند. اعضای اولیه این انجمن حدود چهل نفر بودند که پس از مدتی این عده به هشتاد نفر افزایش یافت. بدینسان کمکم علاقهمندان این انجمن فزونی یافت. یک روز در مجلس حزب الوطنی برای اعضای گروه، با هیجان و سوز تمام، این گونه سخن گفت: پدران و نیاکان ما مسلمانان که به بلندترین قلهٔ شکوه و عظمت اسلامی رسیدند، تنها و تنها به این علت بود که به حقیقت دین پی برده و به قرآن عمل کردند و عمل به قرآن، آنان را همچون بنیانی مرصوص، یکپارچه ساخت و آنان دست در دست هم نهادند و با هم برادروار زندگی کردند؛ اما همین که مسلمانان از راه یگانگی دور گشتند و وحدت خود را از دست دادند، لقمهای برای دهان استعمارگران شدند، چراکه: «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم»؛ خداوند حال و روز هیچ ملتی را تغییر نمیدهد مگر اینکه خود آنان حال و روز خود را تغییر دهند.
🔹افرادی که در این انجمن عضو میشدند، همه از جوانان زندهدل و متعهد و عاشق آزادی بودند و در نخستین جلسات، مذاکرات اولیهشان این بود که برای درمان دردها چه باید کرد؟ تصمیم و نظر همگی آنان این شد که باید دست به دامان قرآن زد و ریشه نفاق و تفرقه را که مولود استعمار و جهل مردم است قطع کرد. تعداد این جمعیت بعد از ده ماه بیست هزار نفر رسید. سید (رهبر جمعیت) در یکی از جلسات با حالتی حزنانگیز چنین گفت: بارالها! گفتهای: «وَالَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا» خدایا! این جمعیت در راه تو قدم گذاشتهاند، راهنماییشان کن و راه را بر ما بنمای... آنگاه بعد از سخنانی چند ادامه داد: وا اسفا! قرآن هم اکنون فقط برای تلاوت بر سر قبور در شبهای جمعه، مشغولیت روزهداران مسجد، کفارهٔ گناه، بازیچه مکتبخانهها، درمان چشمزخم، وسیله قسم دروغ، مایه گدایی، زینت قنداق، سینهبند عروس، بازوبند نانوا، گردنبند بچه و حمایل مسافران و.... سرمایه کتابفروشیها شده است. آه! وا اسفا! یک سوره والعصر که سه آیه بیش نیست، نهضت مسلمانان از صدر اسلام را به وجود آورد و موجب تشکیل اصحاب صفه شد، اما افسوس!... خدایا ما تو را فراموش کردیم، تو هم آیینه قلوب ما را از انعکاس و درک حقایق خود محروم نمودی. سپس سید جمال از منبر پایین آمد و در حالی که عدهٔ زیادی از اعضای جمعیت از گریه بیتاب شده بودند، راهی منزل خود گردید.
🔹وجود این انجمن و شدت نفوذ و تأثیر آن در طبقات مختلف جامعه و میزان انعکاس آن در افکار عمومی یک بار دیگر خطر وجودی سید را علنی ساخت. به طوری که «لردکرومر»، سفیر انگلیس در مصر، وحشت و نگرانی خود را این چنین به لندن گزارش داد: «...اگر این انجمن حزب الوطنی یک سال دیگر برقرار باشد و سلسلهجنبان امروزهٔ آسیای غربی و مرکزی و آفریقای شرقی و شمالی، شیخ جمالالدین همدانی، مرفهالبال و آسودهخاطر در مصر زیست کند، گذشته از اینکه تجارت و سیاست بریتانیا در قارهٔ آفریقا از بین میرود، که سهل است، ترس آن است که سیادت قاطبه اروپا، از هیمنهٔ این انجمن عجیب متزلزل شده و اثری از آن در صفحه عالم باقی نماند. انجمن حزب الوطنی مصر سختترین مانعی است که در مقابل پیشرفت ما تصور میشود؛ باید با کمال سرعت و عجله، برای تفرق آن دستور سریع و لازمالاجرا برسد!»
🔹سید جمالالدین با مبارزهای که بر ضد اهداف استعمار خارجی و استبداد داخلی، به قصد آزادی ملت مصر آغاز کرده بود، موجب گردید که به دستور انگلیسیها و مخالفتهای فراماسونها که حزب الوطنی را در مقابل خود میدیدند، حکم توقیف او صادر گردد. اموال سید جمال را ضبط کردند و او را همراه مأمورانی به کانال سوئز تبعید و سپس به ترک مصر وادار نمودند. سید جمالالدین مدت ده سال در مصر حضور داشت و با فعالیتهای اثربخش خود، توانست شاگردان و دستپروردگان زیادی بسازد که بعدها در نهضتی آزادیخواهانه منشأ اثر شدند و با انقلاب در کشور خود زمام امور را در دست گرفتند. سعد زغلول، یکی از رهبران مسلمان مصر، بعدها در مجلس عمومی مردم به مصریان گفت: من این نهضت را چنانکه سخنرانان امروز مجلس گفتند، از پیش خود نیافریدهام، بلکه این نهضت ادامه نهضتی است که سید جمالالدین و شاگردان و دستپروردگان مکتب او پایهگذار آن بودند.
🟢پ.ن: متن بالا برشیست از کتاب «فریادگر قرن»؛ گوشههایی از زندگی سید جمالالدین اسدآبادی پایهگذار نهضتهای اسلامی
📚کتاب: فریادگر قرن
✍نویسنده: رضا فرهادیان
🔘ناشر: مؤسسه فرهنگی_تربیتی توحید با همکاری مؤسسه بوستان کتاب
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#فریادگر_قرن
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢ما هر روز در غزه «کلمه» از دست میدهیم
🔹به خاطر دارید چند روز از شروع طوفانالاقصی گذشته است؟ اصلاً میدانید چندمین روز از مقاومت بیوقفه و خستگیناپذیر مردم سرزمین فلسطین است؟ دوماه بیشتر از شروع طوفانالاقصی نگذشته بود که پرستو عسگرنژاد در یک پست داخل اینستاگرامش خبر شهادت نویسندهای فلسطینی را داد؛ او شاعر و استاد دانشگاه هم بود. چند روز قبلش سرکلاس دانشگاه عکسهای هبه زقوت، نقاش فلسطینی را داخل پاور ارائه کلاسیام گنجانده بودم و در انتها گفتم غزه هر روز انسان از دست میدهد، انسانهایی که برای زندهماندن و زندگی تلاش کردهاند. کسانی که در سختی مقاومت هر روزه، خود را به جایی رساندند. عکس دوقلوهای نوزاد را چطور، آنها را به خاطر دارید؟ همانهایی که تنها چند روز پس از تولدشان شهید شدند. تصویر پدرشان را چی؟ میدانستید او از جوانهای موفق فلسطین و مهندس سرشناسی بودهاست؟ دکتر رفعتالعریر همان شاعر و نویسندهای که تنها پس از ۶۰ روز از شروع طوفانالاقصی شهید شد، در یکی از شعرهایش نوشته بود: «اگر من باید بمیرم، پس تو باید زنده بمانی تا داستانم را برای بقیه تعریف کنی. تا خرتوپرتهایم را بفروشی… و از لباسهایم، از بند کفنم، نخ بلند بادبادکی بسازی تا بچهای در غزه که بهشت در نگاهش خانه کرده در جستوجوی پدری که در چشمبههمزدنی شهید شده، چنان که فرصت نکرده با هیچکس، حتی با بدن خودش خداحافظی کند، این بادبادک را، بادبادکی را که تو از من ساختی، ببیند و شده برای لحظهای تصور کند فرشتهایست که عشق را به او بازگردانده. اگر من باید بمیرم، بگذار این مرگ امیدی بیافریند، بگذار این مرگ افسانهای باشد.» او دو ماه تمام با اشک برای مردم جهان نوشت «ما عدد نیستیم» و عسگرنژاد برای توصیف او از کلمه استفاده کرد. تنها سلاحی که رفعتالعریر داشت کلمهها بودند. او میخواست با کلماتش به جهان بفهماند از دستدادن یعنی چه!
🔹عسگرنژاد در آن پست نوشتهبود: «ما هر روز در غزه کلمه از دست میدهیم». کلمهها معنا دارند، هویت دارند، مستقل هستند و وجودشان شرط لازم است؛ انسان هم همینطور. ما هر روز در غزه «کلمه» از دست میدهیم، به معنای از دست دادن انسان است؛ نه مشتی عدد و رقم که حالا بعد از یکسال دیگر تعداد صفرهایش هم از اهمیت افتادهاست. تا همین لحظه بخواهم برایتان بگویم ۴۰ هزار و ۸۶۱ نفر را از دستدادهایم! من اینقدر شعر رفعتالعریر را خواندهام که حفظ شدهام، اما هنوز در همان ابتدای جمله، «تو باید بمانی تا داستانم را برای بقیه تعریف کنی» ماندهام، انگار نمیتوانم از کنارش عبور کنم؛ او ۶۰ روز با کلمات و خط به خط شعرهایش تلاش کرد به جهان بفهماند سلاح انسانها همیشه یکسان نیست، همه نمیتوانند تفنگ به دست بگیرند و با گلوله به میدان جنگ بروند. میدان جنگ هم هیچوقت به فضای جبهه محدود نمیشود؛ مهم سکوت نکردن و روایت است.
🔹هر زمان که اتفاقی طاقتفرسا در آن سرزمین میافتد بیشتر از قبل حس میکنم آدمهایی هستند که روایت کنند، آدمهایی که زبانها و سلاحهای خود را انتخاب کردهاند و قصد دارند صحنه روزگار و صفحه بازی را عوض کنند. هرکس با زبان خودش. اما حقیقت را بخواهید به گمان من اصلیترین هنر، ماندن و تداوم است. با هر اتفاق تعداد روایتکنندهها افزایش پیدا میکند اما سوال اینجاست که مگر بعد از آن اتفاق هولناک همهچیز متوقف میشود که پس از چند روز همه در بایکوت خبری میروند و اتفاقهای غزه میشود یادی در خاطرهها؟ دوری و نزدیکی، تفنگ و لباس رزم، زمانی که یک هنرمند فرسنگها دورتر از فلسطین از او سخن میگوید، یک طراح از او طراحی میکند و آهنگساز از او میسازد معنای خود را از دست میدهد؛ هر کس به سهم و بضاعت خودش! من هم تمام این چندصد کلمه را کنار هم چیدم و زحمت خواندنش را هم به شما دادم که بگویم درست است روزمره از همه قدرتهای جهان قویتر است و در کسری از ثانیه انسان را میبلعد اما نقطه تقابلش تلنگر است که هنرمندها میتوانند با زبان و سلاحشان هر روز و هر ثانیه با ماندگار کردن اثرشان، چارهاش کنند. کتاب «فلسطین زیبا» مصداق ماندگار کردن آثار است، کتابی که با صدها تصویر در سال ۱۸۸۱ توسط یک ناشر آمریکایی منتشر شده است و این اتفاق در حالی است که اسم منحوس و جعلی «اسرائیل» در سال ۱۹۴۸ ساخته شده است. این کتاب حالا خودش سندی تاریخی است. ماجرای ماندگار کردن و چاره روزمرگی هم همین است. اگر بتوانیم آثار را به کتاب تبدیل کنیم حتی میتوانیم برای روزگار خیلی دور هم آنها را حفظ کنیم و گواهی باشند بر سرگذشت امروز ما.
🟢پ.ن: متن بالا برشیست از یادداشت نازنینفاطمه سامنی درباره فراموشی مسئله فلسطین در ایبنا
🔗لینک مطلب در ایبنا:
ibna.ir/x6r7T
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#فلسطین_زیبا
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢شهادت بازیگر محبوب فلسطینی توسط رژیم صهیونیستی
🔹رشاد ابو سخیله، بازیگر ۲۳ ساله فلسطینی که در سریالهای "قبضة الأحرار" و "بوابة السماء" بهعنوان قهرمان شناخته میشد، در پی بمباران رژیم صهیونیستی به مدرسه الفاخوره در اردوگاه جبالیا غزه چند روز پیش به شهادت رسید.
🔹سریال "قبضة الاحرار" با نام سریال "عملیات اقتدار"، پیشتر از صداوسیمای ایران پخش شده بود. یحیی السنوار پس از نمایش این سریال، شخصا از عوامل فیلم و شهید رشاد ابو سخیله تقدیر کرد.
🔹سخنگوی وزارت امور خارجه ایران نیز با انتشار پیامی در صفحه شخصی خود در فضای مجازی به شهادت رشاد ابو سخیله واکنش داد. در بخشی از این پیام آمده است: خون او همراه خون بیش از چهل هزار شهید فلسطینی در نوار غزه، فریادگر مظلومیت ملت فلسطین، دیوصفتی اشغالگران صهیونیست و نفاق و دروغگویی مدعیان حقوق بشر است.
🟢پیوست: سکانس پایانی سریال قبضة الاحرار با بازی شهید رشاد ابو سخیله
#بدون_مرز
#غزه
#مقاومت
#ادبیات_بیداری
🌍 با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz