💢من مانده بودم و وسعت نگاه آن خانم!
🔹ماه مبارک سال ۹۶، دوستان پیشنهاد دادند به خانوادهٔ شهدای نهضت اسلامی نیجریه کمک کنیم. سه سالی میشد که در روز قدس و سپس آخرین روز ماه صفر و در سالگرد کشتار زاریا در اربعین سال بعدش، مسلمانان مظلوم نیجریه بهطور مکرر هدف حملات خونبار ارتش این کشور قرار میگرفتند و حدود هزار شهید و بیش از هفتصد اسیر و صدها مجروح به جای گذاشته بود. یافتن رابط امین برای نیجریه، آن هم از بین شیعیان آنجا کار سختی نبود. ما در ایران طلاب اهل نیجریه زیاد داریم و در مجموع ارتباطمان با آنها نسبتاً زیاد است. در ابتدا پیگیر خانوادههای بسیار محروم شمال نیجریه هم بودیم که مدام با بوکوحرام (گروه تروریستی بوکوحرام یکی از گروههای سلفیه جهادی است که اقدامات نظامی فراوانی علیه دولتها و ملتهای مسلمان و غیرمسلمان بهخصوص در شمال و شمالغرب آفریفا انجام دادهاند.) درگیری داشتند و بسیار تحت فشار بودند. البته اکثرشان هم اهل تسنن هستند. متاسفانه توفیق پیدا نکردیم و فراخوانمان مختص خانوادههای شهدای زاریا شد که تازه در کشتار راهپیمایی، عزیزانشان را از دست داده بودند. مردم هم برای کمک به این خانوادهها استقبال خوبی کردند. طی مدت پنجروزهای که گذاشته بودیم، هر روز فراخوان را به یکی از شهدای کشتار تقدیم میکردیم و اسم و عکسشان را میگذاشتیم. این ایده باعث شد که همراهی بیشتری را ببینیم و اتفاقاً بارها مخاطبانمان سوالهایی پرسیدند دربارهٔ شهدا که نشان میداد چقدر ذهنشان درگیر این مسئله شده و یک فضای ذهنی از پیش تعیین شدهای برایشان شکسته است. بعضی میپرسیدند: مثلاً شهید عمر محمد شیعه نبود؟ این سوالها راهی بود تا گفتوگو کنیم و وحدت را بهتر برایشان جا بیندازیم که اصلاً اسم نشاندهندهٔ مذهب در آن فرهنگ نیست و ما هم دنبال شناسایی و تفکیک شهدای اهل تسنن و تشیع از هم نیستیم. و این همانی بود که ما میخواستیم و به برکت خون شهدا اتفاق بیفتد و افتاد. الحمدلله خرید و توزیع این بستهها هم به خوبی پیش رفت و با گزارشهای تصویری که به دستمان رسیده بود، در کانال بازتاب دادیم.
🔹ما در فراخوان سوم و چهارم دو طرح متفاوت را پیگیری کردیم: یکی بستهٔ رمضانیهٔ سوریها یا به قول خودمان توزیع بستهٔ ارزاقی که در ایران هم در ایام ماه مبارک مرسوم است؛ دیگری فراخوان کمک به خانوادههای شهدای زاریا در نیجریه. به لطف خدا و با همکاری مردم، از هر دو طرح سربلند بیرون آمدیم و آن مقداری که نیاز بود، به مقصد رسید. اتفاقا همان روزها یک دختر خانمی به من پیام پر از محبت و تشکری فرستاد و نوشته بود که: «من همیشه دوست داشتم به نیازمندی آفریقایی کمک کنم. اما هیچوقت راهی برای این کار پیدا نمیکردم و برایم یک آرزوی دور از دسترس شده بود. فراخوان نیجریهٔ شما رو که دیدم، انگار همهٔ آرزوهام به ثمر نشسته! نمیدونید با چه خوشحالی مشارکت کردم! خدا خیرتون بده!» من مانده بودم و وسعت نگاه این خانم جوان که همیشه ذهنش درگیر کمک به آفریقا بوده است. یا همان روزها یک آقایی با ظاهر بسیار شیک به من پیام داد: «دمتون گرم! ما مدتی بود دنبال راهی بودیم برای کمک به مردم محروم آفریقا و به بنبست خورده بودیم. اما با فراخوان سانغاری (فراخوان قبلی درباره کمک به پسربچهای به نام سانغاری بود. سانغاری اهل ساحل عاج بود و از بیماری هیدروسفالی رنج میبرد) دلمون گرم شد که میتونیم کمکی بکنیم و البته با از دست دادن اون بچه باز هم داشت امیدمون ناامید میشد که با این فراخوان جدید فهمیدیم میتوانیم روی شما حساب باز کنیم و کمک به آفریقاییها رو در برنامهمون گنجوندیم.» و چقدر برایمان شیرین بود. و از این دست بازخوردها که میگرفتیم، به راهی قدم در آن گذاشته بودیم، مطمئنتر میشدیم.
🟢متن بالا برشیست از کتاب «تبسم کلارا»؛ روایت فاطمه خطیب از خیریه بینالمللی انفاق
📚کتاب: تبسم کلارا
✍نویسنده: نرگس سادات مظلومی
🔘ناشر: سوره مهر
🖇 کتاب «تبسم کلارا» را میتوانید از سایت سوره مهر به آدرس https://sooremehr.ir/book/54461/تبسم_کلارا/ تهیه کنید 🌱
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#امت_واحده
#زاریا
#نیجریه
#خیریه
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz