#دلبروووووون:
توۍ زبان ڪوردی یہ واژھ هست به اسم 《ڪاژھ》.
《ڪاژھ 》یعنے پناهگاھ؛✨🖇
اصطلاحا جایی یا کسے کہ آدم کنارش احساس آرامش و امنیٺ میکنہ.
کسے که وقتے بہ هر دلیلی حالٺ بدھ میری پیشش؛ حرف میزنی :)♥️!
اگہ یه همچین آدمی تو زندگیتون
هست کاژھ صداش بزنید.
#زبانعشق
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_نامزدی:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
یبار داداشمم عقد بود منم نامزد بودم
به بدبختی مامانمو راضی کردم که یه بار برم خونه نامزدم
گفت باشه به باباتم میگم
گفتم بذارید من برم خونه شوهرم اینا مادرشوهرمم گفت بذار بیاد میاد پیش خودمون اصن چند روزم بمونه چ اشکالی داره
خلااااصه ما رفتیمو ساعت 12 در زدن داداشم دم در هال میگفت صداش بزنین بیاد 😐😂
ماهم از اتاق اومدیم بیرون ، داداشم بردم خونه کل راه حرف نزد باهام 😂
وای حالا یادم میاد خجالتی میمیرم😂😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووووون:
- 🤍 -خورشید را بگو
که نتابد ز پشت ابر
چون صبح من
به خندهات آغاز میشود˘˘✨🌤
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_نامزدی:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
چندروز پیش مامانم داشت با یکی از دوستاش ویدیوکال میکرد، منم یکم با این دوستش رو دربایستی داشتم و ی کناری نشسته بودم ک تو کادر نباشم؛ یهو دوستش برگشت گفت ب زهرا هم بگو بیاد بهش تبریک بگم، از وقتی نامزد کرده ندیدمش...
خلاصه منم خیلی متین و خرامان خرامان رفتم جلو سلام علیک و احوالپرسی و این صحبتا،
بعد خانومه گفت عکس شوهرتو دیدم زهرا جان ماشالله خیلی خوشگله بهم میاید فلان...
منم از تعریفش خجالتزده و هول شده بودم و نه گذاشتم، نه برداشتم یهو گفتم قربون شما قابلتونو نداره😐😂
من🤭
مامانم😆
دوست مامانم😂
نامزدم😐
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_نامزدی:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
اوایل نامزدی ی شب براشام خونه مادر شوهر بودیم دیدم ی زودپز ده لیتری رواجاق گازشون بودچون خواهر شوهر وبرادر شوهرها همه بودن
موقع سفره انداختی شد من منتظر کله پاچه شدم گفتم زود پز حتما کله پاچه توشه😋😍
سرسفره پیش شوهر جان نشستم یواشکی بهش گفتم من خیلی کله پاچه دوست دارم که ی دفعه دختر خواهرش گف دایی اینو بزار جلو زندایی اینم برا خودت 😐جای همه خالی سیب زمینی ابپز رو خوردم😐😢
من هنوز در حالت شوک بودم که شوهرم گف برا چی گفتی کله پاچه دوس داری🤔 گفتم همین جوری😒
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
خورشید من تو باشی . .
حالم همیشه عالیست♥️'🌝!
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
#رسم_زندگی
"واسه ازدواج دنبال بهترین نباشید
دنبال یه آدم معمولی باشید که سعی میکنه واستون بهترین باشه🌱!"
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری:
🌿🌿🌿🌿🌿
ما شب خاستگاری اخرای صحبتامون بود که شوهرم گف میشه الان نظرتونو بدونم گفتم نه باید فک کنم بعد به خانوادم میگم بهتون بگن
شوهرمم گف اگه میشه الان بگین که کلا از من خوشتون اومده تا بعدا که بخاید بگید نظر اصلیتونو.منم گفتم پنجا پنجا هستین.بعدی که نامزدی شدیم همش مسخرم میکرد میگف پنجا پنجا😒😁حتی یادمه ی بار ی شیرینی برداشتم گفتم نصف کنم بخوریم گف ینی پنجا پنجا؟!! :-)
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
نیمهشب شد
دلمن بی تب و تاب است هنوز :)
یاد آن شب که دلش را به دلم داد
بخیر . .🌿✨
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_نامزدی:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
زمان نامزدی من آدم فوووووووووق العاده خجالتی بودممممم و تو عمرم با هیچ پسری حرف نزده بودم حتی پسرای فامیل😐
بعد خلاصه شب نامزدی خواهر شوهرم اومد شمارمو گرفت و گفت میخوام برای داداشم...بعدم شماره رضا رو داد ب من....خلاصه مهمونا رفتن و چندساعت گذشت...یهو ی پیام اومد از رضا و نوشته بود سلام بیداری؟منم خیلی هول کردم و گفتم باکلاس جواب بدم و اینا نوشتم سلام نـــه😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
بیچاره چیزی نگفت ولی خودم اونقدر خندیدم ک وقت بود ب شهادت برسم😐😢😂😂
وای وای وای رفته بودم خونه دوستم و رضا گفته بود میاد دنبالم گفته بود هروقت کارت تموم ی زنگ بزن...ما همیشه بهم پیام میدادیم و اولین بار بود میخواستم بهش بزنگم کارم ک تموم دو ساعت دوستم دلداریم داد تا بتونم زنگ بزنم بهش و شونصدساعت تو فاز غم بودم و خجالت میکشیدم زنگ بزنم...خلاصه زنگیدم ولی مردم تا خرف زدم...منگلی بودما😐😑
اولین بار ک دستمو گرفت سکته رو زدم و حس میکردم خیلی پروعه و باید ازهم جدا شیم😐😐😐😐😐😐😐😐😐 مشکلاتموووووو برا مامانم گفتم و حدود ی هفته شده بودم سوژش و بهم میخندید😕😢
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
. 🤍 .「بیابشینجلوموندلبرانهبنگر
ازاوننگاهاکهانگاریخروسقندی
قورتدادیتهدلتشیرینمیشهانرژی
میگیریخونمیدوعهزیرپوستت
ازاوننگاهاکهانگارییکیباپررودلت
راهمیرههمچینیقیلیویلیمیره
ازاوننگاهاکهباعثمیشهلپامون
سرخبشهعیناناررسیدهلبخندمیشینه
رولبامونارهبیابنگر(:
میگمنکنهوسطنگاهکردنتصدا
تالاپتلوپقلبمونبهگوشتبرسه
رسوابشیم؟
حالاهرچیشنیدیبروموننیاریا!
بذارفکرکنیمنمیدونیماچقدر
عاشقانههامونوباختیمبهچشمات
خلاصهقندتوبزنتوچایو
بیدرنگبحثوبازکن،چخبر؟♥️☕️」
#عشاقبخوانند
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
من مجرد که بودم تو ۱۸ سالگی یه خواستگار سمج داشتم،،،نامزدی دختر عموم بود وچون خونه ی عموم کوچیک بود سفره ی عقد رو خونه ی ماپهن کردن،،اقوام داماد اومدن 😊
بعد منو دوستم پیش هم بودیم داخل اتاق عروس یهو دیدم یه پسر روبروی ما جلوی در ایستاده و داره نگاهمون میکنه،،،برای اینکه مطمعن بشم از اتاق اومدم بیرون دیدم داره منو نگاه میکنه،،،منم انگار آب جوش ریخته باشن روی سرم😡😡😡(آخ که چقدر بدم از مردهای چشم چرون میاد)
خلاصه دیدم یه دختر هم سن خودم اومد پیشش و اون پسر من رو با انگشت بهش نشون داد،دیگه این دختره با مامانش چپ و راست میرفتن دور من میچرخیدن 😄دختره هی میگفت میخوام برا داداشم زن خوشگل بگیرم🤬
بعد فردا شبش که عروسی بود ، من از گوشه ی حیاط که مردها بودن رد شدم دیدم یه آقای سبیل گنده گفت این دختر فلانیه؟منم چرخیدم بعد بهم سلام کرد😩😫
دیگه اونها رفتن خونشون
بعد چند روز زنگ زدن خونمون که بیان خواستگاری
خداروشکر مامانم گفت دخترم نشون کرده فامیلشه(بعدا قضیه ی اون نشون رو هم میگم😆😆)
بعد متاهلی یه بار دیدمش و به شوهرم نشونش دادم اونم هی مسخرم میکنه میگه الان باید زن این آقا میبودی😁😁😊
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿