4.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
🥀از امام صادق پرسید :« زیاد به یاد حسین بن علی علیه السلام هستم، در این حالت چه بگویم؟ فرمود:سه بار بگو: «صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ»، همانا سلام از دور و نزدیک به حسین بن علی علیه السلام می رسد.»
یادآوری #چله_زیارت_عاشورا تا #اربعین🥀
#اللهمعجللولیکالفرج
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
1.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
💌خدا یک تار، یک تور و یک تیر دارد.
✔️ با تار، تیر و تور خودش، آدمها را جذب می کند، مجذوب خودش می کند.
🪴تار خدا ، قرآن است.
و تور خدا ماه رمضان ومحرم و #اربعین و شب قدر و عرفه و......
💚و بعضی ها را با تیر خودش گرفتار خودش میکند.
🎯 مصیبت ها مثل تیر عمل میکنند
💥 شبهای عید قالی ها را روی دیوار آویزان میکردند و با چماق این فرشها را میزدند
🤔 آیا فرشها را چون دوست نداشتند میزدند؟
💕اتفاقاً چون دوست داشتند و گرانبها بوده اند میزدند اگر نمی خواستند که به یک دوره گرد می دادند یا دور می انداختند .
✨می زنند تا گردوغبار از فرش جدا شود و فرش تمیز و سبک شود .
حکمت بسیاری از سختی های زندگی هم ،به همین خاطر است.
پدر و مادر چون فرزندشان را دوست دارند به مدرسه می فرستند و چه بسا فرزند از سختی و مشکلات مدرسه گلایه ها و شِکوه ها کند.
اما در نهایت خود اوست که از این تحصیل بهره می برد.
🦋يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ
🌺🌿ﺧﺪﺍ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ.
سوره نور 🌿
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خواستم بگم؛
اگه درگیر خریدِ دینار، کفش، روسری، کوله پشتی و لباس هستی
تو واقعاً خوشبختی...😍
#اربعین
#امام_حسین
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#پیادهروی_اربعین
#اربعین
#قسمت_اول
دوسال پیش توفیق نصیبم شد تا به همراه همسر و پسرم و خانواده ای از نزدیکان راهی کربلا شویم. لب مرز مهران که رسیدیم همسر و پسرم کوله هاشون رو روی دوششان انداختند. من ساکی داشتم که اگر ویلچر همسفرمان نبود نمیدانم چطور حملش میکردم.
در میان بارها، کیسه ی بزرگ سفیدی هم بود که حجم زیادی داشت ولی وزن چندانی نداشت که توجهم را جلب کرد. وقتی پرس و جو کردم متوجه شدم تعدادی ماشین اسباب بازی حدودا متوسط بودند برای هدیه به بچه های عراقی
از مرز عبور کردیم و با یک ون عراقی راهی نجف شدیم. در راه به همسفرمان گفتم چرا گلسر یا عروسک پارچه ای یا هدیه ای دخترونه نگرفتید که کوچکتر باشد؟ پاسخ داد چون اغلب زائرها وسایل دخترونه میآورند چون حجم کمتری دارد و سبکتر هست، ما تصمیم گرفتیم متفاوت باشیم و برای پسر ها هدیه بیاوریم.
گفتم خب چرا از این ماشین های کوچک نگرفتید حالا چه لزومی داشت اینقدر بزرگ باشند؟ گفت خواستیم به نحو احسنت عمل کرده باشیم.
قانع شدم دیگر هیچ نگفتم البته یادم رفت بگویم همسفر ما خودشان سه کودک شش ساله و چهار ساله و هشت ماهه داشتند.
در بین راه همسرم چون با عربی آشنایی داشت با راننده صحبت میکرد و متوجه شدیم راننده دو همسر و هفت فرزند دارد
از میهمان نوازی عراقی ها در مسیر دیگر نمیگویم که شاید بسیار شنیده باشید هرچند که شنیدن کی بود مانند دیدن
ما شب به نجف رسیدیم. موقع خداحافظی همسرم پرسید پسر چهار پنج ساله داری گفت بله و همسرم یکی از ماشین اسباب بازی رو با اجازه ی همسفرمان به راننده داد. البته ایشان نمیپذیرفت تا اینکه همسرم گفت این هدیه است از طرف سیدنا قایدنا الحسینی الخامنه ای حفظه الله که ایشون گرفت بوسید و روی چشم خود گذاشت و خوشحال شد.
چون خسته بودیم بعد از نماز و مختصری شام به یک منزل عراقی رفتیم و خوابیدیم. صبح قبل از اینکه راهی مشایه شویم یکجا نشستیم تا چای عراقی بخوریم که همسفرمان یکی از ماشینها رو به جوان عراقی که چای میریخت داد، چون متوجه شد یک پسر کوچک دارد.
دوباره به راه افتادیم در مسیر چند جا پسر بچه های عراقی بودند ولی وقتی به همسفرمان گفتم ماشینها رو بده تا زودتر تمام شود گفت نه چون اغلب زائرها بخاطر اینکه بارشون سبک بشه همین ابتدای مسیر هدایا رو میدهند ما نیت کردیم تا کربلا برسونیم.
خلاصه حدود ساعت ده یازده به یک موکب عراقی رفتیم تا استراحت کنیم حدود ساعت پنج بعد از ظهر که بچه ها رو بیدار کردیم تا راه بیوفتیم دیگر موکب خالی از زائر شده بود و خدام عراقی مشغول تمیز کردن موکب بودند. در موکب چند کودک عراقی با هم بازی میکردند. موقع حرکت همسفر ۴ ماشین رو آورد تا به خادم موکب بدهد. ابتدا خادم قبول نمیکرد، تا اینکه گفتیم این ماشینها هدیه ای از طرف امام سید علی خامنه ای هست که خوشحال شد و دعا میکرد و آنها رو به بچه ها داد که بچه ها خیلی خوشحال شدند.
شب باز در منزلی عراقی وارد شدیم که چون اکثر موکبها پر بودند ناچار شدیم جلوی درب حیاط بخوابیم. صبح هم با بالا آمدن آفتاب همه بیدار شدند و رفتند ما هم آماده ی حرکت شدیم که همسفرمون رفتند و دو تا ماشین دیگر به صاحب خانه داد یک زائر عراقی که متوجه کیسه ی ماشین ها شد جلو آمد و گفت یک پسر دارد و یک ماشین خواست که بهش دادیم.
برای اینکه در روز اربعین به کربلا برسیم از عمود ۲۱۸ ماشین گرفتیم و تا عمود ۱۰۸۰ رو با ماشین طی کردیم چون ماشینها جلوتر نمیتوانستند بروند و بقیة مسیر رو میبایست پیاده میرفتیم، پس انرژی رو گذاشتیم برای پایان راه
ماشینها به کربلا رسیدند. در مسیر چند ماشین دیگر هم دادیم به پسربچه های عراقی که در موکبها مشغول پذیرایی و کمک بودند. پسربچه ها اینقدر ذوق زده شده بود که نمیتوانستن خوشحالی شون رو پنهان کنن.
ماشینها هدیه شد و فقط ماند ۲تا، خب تو مسیر چند جا میخواستیم این ۲ تا رو هم بدیم ولی مسائلی پیش میآمد که منصرف میشدیم، انگار که طلسم شده بودند.
نهایتا گفتیم این دو تا هم در موکب بعدی که استراحت کردیم میدهیم. نزدیک ظهر بود و خسته و بیحال به دنبال یک جا برای استراحت وارد موکبها میشدیم ولی هرچه به پایان راه نزدیکتر میشدیم موکبها شلوغ تر بودند و جا برای استراحت به سختی پیدا میشد.
بالاخره موکبی پیدا کردیم و من به همراه دو کودک همسفرمان وارد موکب شدیم و نگاهی انداختم و یک جای خالی پیدا کردم و پرسیدم آیا اینجا برای کسی هست؟ یک خانم عرب زبان متوجه ما شد و بلند شد و پرسید چند نفر هستید من هم با اشاره ی انگشتان دست و به زبان فارسی گفتم به اندازه دو نفر هم باشد کافیه
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#پیادهروی_اربعین
#اربعین
#قسمت_دوم
اون خانم به دو تا دختر جوان کنارش به عربی گفت بلند شید یاالله یاالله. من ناراحت شدم و به ایشون گفتم لا لا بلندشون نکن من نمیخواهم کسی اذیت بشه همون جای خالی آنطرف موکب کافیمان هست که یک خانم دیگر که لباس عربی تنش بود ولی فارسی حرف میزد گفت ناراحت نشو ایشون خادم اینجا هستند و این دو دخترهای خودشان هستند. اون خادم به من کمک کرد تا به محل خالی بروم.
همسفر ما وارد موکب شد با دختر هشت ماهه اش و بطرف ما آمد و بچه را به من داد و رفت تا ساکها را بیاورد.
خادم عراقی مجددا پیش ما آمد و به عربی چیزهایی گفت که نفهمیدم اون خانم مترجم رو صدا کرد و گفت لباس بچه خیس هست و جلوی کولر هستید مریض میشود اگر لباس ندارد برایش لباس نو بیاوریم گفت به ما لباس هم داده اند برای بچه های زائرین که تشکر کردم و گفتم مادرش رفته ساکش رو بیاره.
همسفرمون که آمد لباس بچه رو عوض کرد من برایش داستان پیش آمده رو گفتم و اون خادم رو که کنار ما نشسته بود و دو کودک در دوطرفش نشسته بودند رو نشانش دادم.
همسفرمون گفت این دو تا بچه های خودش هستند گفتم نمیدانم ولی اینطور به نظر میرسد چون بچه ها سرشون رو روی پای مادر گذاشته بودند
همسفر مون بلند شد و رفت و دو تا ماشین باقی مانده را هم آورد و لای روسری به من داد و گفت این دو تا را هم یواشکی به این بچه ها بده چون موکب به شدت شلوغ بود و بچه زیاد و ما دیگر ماشین نداشتیم.
کیسه ی اسباب بازی ها را جلوی خادم عراقی گذاشتم و گفتم این هدیه برای شماست. اول قبول نمیکرد. با اصرار گفتم هدیه از طرف امام خامنه ای برای بچه های شماست.
خادم عراقی با تعجب پرسید بچه های من گفتم بله همین دو بچه ای که کنار شما هستند. مجدد با دستهایش به دو تا بچه ها اشاره کرد و پرسید اینها گفتم بله
بچه ها که هم سن و سال بنظر میرسیدند متوجه صحبت ما شده بودند بلند شدند و صاف نشستند یکی دختر بود و دیگری پسر، مادرشون کیسه رو گرفت و به آرامی لای اون رو باز کرد و انگار که اتفاقی افتاده باشد برای لحظاتی خشکش زد و به آرامی گفت سیاره.
دو کودک هیچان زده کیسه رو باز کردند و با خوشحالی میگفتند سیاره سیاره و هرکدام ماشینی را به بغل گرفت و خیلی سریع به چشم برهم زدنی جعبه ماشین رو باز کردند و به خوشحالی پرداختند.
برای لحظاتی اطراف ما سکوت شد خادمه عراقی به عربی و با گریه چیزهایی میگفت که ما نمیفهمیدم و من فقط تکرار میکردم هدیه از طرف امام سید علی خامنه ای هست. تا اینکه اون خانم مترجم رو صدا کردند آمد و صحبتهای خادم عراقی رو برایمان ترجمه کرد حالا ما خشکمان زده بود و شوکه شده بودیم.
داستان این بود که بچه ها از مدتها قبل به مادر اصرار میکردند که برایمان ماشین بخر مادر برای اینکه بچه ها را ساکت کند به آنها میگوید اگر ماشین میخواهید، باید اربعین بیایید برویم موکب خادمی زوار امام حسین را بکنیم تا آقا به شما ماشین بدهد و بچه ها پذیرفته بودند. مادر به خیال خودش گفته بود چند روز بچه ها پیش هم هستند و از ماشین یادشان میرود.
با توجه به اینکه فردا اربعین بود روز قبل میخواستند به شهر خودشان برگردند ولی بچه ها در عین ناباوری مادر میگویند که ما که هنوز ماشینی نگرفتیم پس به خانه نمیآییم.
خانم مترجم میگفت دیروز هرچه کرد این مادر این دوتا بچه گریه کردند و راضی به برگشت نشدند. به مادر بچه ها گفتیم چون سر دخترت هم شکسته و خون آمده شاید به صلاح نیست امشب بروی بمان تا فردا، فردا برو و حالا هم این دو تا ماشین در دستان این دو کودک پایان ماجرا بود.
حالا من چشمهایم پر از اشک شده بود به مترجم گفتم اینها نزدیک ۲۰ ماشین بوده که ما در مسیر هدیه دادیم این دو تا هم از دیشب هرچه کردیم مشکلی پیش آمد و نشد که هدیه بدهیم و برایمان هم عجیب شده بود ولی حالا فهمیدیم این دو تا روزی و سهم این دو کودک بودند هدیه ای از طرف امام حسین علیه السلام.
آنجا بود که احساس کردم من آمدنم به پا و خواست خودم نبود و ما ماموریتی داشتیم که باید انجام میدادیم چون اگر ما نبودیم با توجه به مشکلاتی که برای همسفرمان پیش آمد کرده بود شاید همان روز اول از همان عمودهای نخست برمیگشتند و این ماشینها اصلا به کربلا نمیرسیدند. تازه فهمیدم هرکدام از ما مانند قطعه ای از یک پازل بودیم، همه و همه میبایست رخ میداد تا ما در زمان مشخص در اون مکان مشخص قرار میگرفتیم.
حتی ما در موکبهای قبلی موقع خروج ماشینها را میدادیم ولی اینجا بدو ورود ماشینها را دادیم و چون خسته بودیم زود خوابمان برد وقتی بیدار شدیم دیگر اون خانم و فرزندانش رو ندیدیم شاید رفته بودند تا زودتر به منزل برسند.
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
.
⚠️مراقب باشیم...
ایام اربعین به دلیل حضور گسترده زائران ایرانی در عراق، فرصتی برای فعالیتهای اطلاعاتی توسط سرویسهای خارجی تلقی میشود. با توجه به حجم بالای زائران ایرانی در مراسم اربعین (برآورد ۴ میلیون نفر در سال ۱۴۰۴) این رویداد میتواند هدف بالقوهای برای فعالیتهای اطلاعاتی و جاسوسی باشد.
به خصوص این مورد دو رو زائران ایرانی رعایت کنند.
❌1.وای فای موجود
خوراک ایرانی ها حتی
در برخی از موارد 🤷
شرطی جهت سکناگزیدن
به هر مودمی متصل نشوید
درصورت نیاز از اطلاعات
گوشی خود مطمئن باشید.
❌2.نمیدانم اطلاعی ندارم!!!!
حضرت امام خمینی ره را فراموش نکنید.
#اربعین
#پیاده_روی_اربعین
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#آیت_الله_حق_شناس
✅ مشغول صاحبخانه باش...
آقای اخوان: سال ۱۳۷۸ بود که خداوند توفیق زیارت کربلا را روزیام نمود. پیش از سفر، خدمت آیت الله حقشناس رسیدم تا ضمن خداحافظی، از توصیهی ایشان بهرهمند شوم.
ایشان فرمود: آن جا حواست خیلی به محضر حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام باشد. مراقب باش به چیز دیگری مشغول نباشی! سپس این بیت را خواند:
✨چون تو را در خانهی جانان مهمانت کنند
✨گول نعمت را مخور مشغول صاحبخانه باش
📚 بندهی خدای کریم
#اربعین
#امام_حسین
#سبک_زندگی_اسلامی
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075