eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
627 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۰۳۶ من در سن ۱۷ سالگی ازدواج کردم با جهیزیه ایی که کاملا ساده و بدون تجمل بود و فقط لوازم ضروری رو داشت. رفتیم سر زندگیمون توی یه خونه مستأجری ساده و کوچیک زندگیمون رو شروع کردیم. من خیلییییی بچه دوست داشتم، همسرم هم همینطور. بخاطر همین از همون اول زندگی اقدام به فرزندآوری کردیم و من همش میگفتم با اومدن یه فرشته توی زندگیمون خدا بهمون رحمت نازل می‌کنه شکر خدا دوماه بعد عروسی باردار شدم بماند که چقدر اطرافیان با زبونشون آزارمون دادن ولی من خوشحال بودم و شاکر خدا که بدون دارو و درمان مادر شدم تولد ۱۹سالگی خودم پسرم ۴۰روزه بود😍 زایمانم طبیعی و بسیار سخت بود، شکرخدا با بدنیا اومدن پسرم خونه ی بزرگتر و بهتری اجاره کردیم و زندگیمون کمی سامان گرفت. پسرم که یکسال و چهار ماهه بود اقدام کردیم برای بچه دوم و شکرخدا بازم بدون دردسر باردار شدم تا ماه هشتم بارداری هم پسرم رو شیر دادم و هیچ مشکلی هم نداشتم اما اینم بگم مغزیجات و لبنیات زیاد استفاده میکردم که بدنم خالی نکنه و توی سن ۲۱ سالگی خودم و دوسالگی پسرم، دخترم رو بغل کردم زایمان دومم فوق العاده راحت و سریع بود. حالا دیگه فشار اطرافیان زیاد شد که بذارین کمی زندگی تون خوب بشه از کجا میخواد بیارین خرج بدین و... اونقدر حرف و حدیث و تمسخر ها زیاد شد و مدام میگفتن قرص بخور دستگاه بذار یه کاری کنین ک هرساله هرساله شکمت نیاد بالا من کلا دوتا بچه داشتم ولی خب حرف و حدیثه دیگه😒 اونقدر خسته شدم که یک ماه بعد زایمان رفتم ای یودی گذاشتم که باردار نشم واقعا فشار بقیه برام سنگین بود. پسرم دوسالش بود که با فشار همون بقیه از پوشک گرفتمش و واقعا پسرم آمادگی شو نداشت، از طرفی ورود رقیب براش، از طرفی گرفتن از شیر از طرفی از پوشک از طرفی ختنه کردنش واقعااااااا خیلییییییی اذیت شد و واقعا خدا منه نادان و ناآگاه رو ببخشه خیلی بهش فشار وارد شد. اون روزا هرچی بقیه میگفتن برای بچه داری تو زندگیم پیاده میکردم و این بدترین نقطه ضعف برام بود. یه روز یه بنده خدایی باهام حرف زد و گفت نکن این کارو بچه ی تو با بچه های دیگران یا حتی خواهر برادرای خودشم یکسان نیست، قرار نیست اگه بچه کسی تو فلان ماه از پوشک گرفته شد برای توهم همون‌جوری بشه. و این حرف برای من یه جرقه شد و دیگه اهمیتی ندادم و با روش و منش خودم بچه هام رو بزرگ کردم. برای از شیر گرفتن و از پوشک گرفتن دخترم به حرف هیچچچچ کسی گوش ندادم و دقیقا زمان خودش که رسید دخترم خودش دیگه به شیر میلی نداشت حدودا دوسال و چند ماهگیش بود و زمان پوشکش هم خودش ۳ سال و دوماهگی اعلام آمادگی کرد و خیلییییی راحت گرفته شد همه میگفتن وای خسته نشدی از خرید پوشک دیگه بزرگهههه بسه، میگفتم پولش رو باباش میده دخترمم از مال باباش داره استفاده می‌کنه. یعنی محترمانه میگفتم کاری نداشته باشین اما مردم همیشه به همه چی کار دارن ب همه چییییییی، ما نباید گوش کنیم. نمونه گوش کردن به حرف مردم برای خودم ایودی بود که باید بگم تمام مدتی که ایودی داشتم، همش درگیر عفونت و دل درد بودم و حالا چندین ماهه که خارجش کردم و دچار تنبلی و کیست و سندرم تخمدان شدم رحمم کلی مشکل پیدا کرد که گفتنش باعث طولانی شدن متن و .... و هزاران دردسر بخاطر حرف مفت مردم... و حالا که دیگه برام خیلییییی وقته حرف مردم مهم نیست بازم آثار اون تبعیت ها توی زندگیم هست خواهشاً کاری به حرف اطرافیان نداشته باشین همین الان هم همه دارن میگن که دیگه بچه نیاری بسه هم دختر داری هم پسر اما اهمیتی برام نداره چون وزنش رو زمین قراره تحمل کنه و رزقش رو خدا بده، به آینده دختر و پسرم نگاه میکنم که دخترم خواهر میخواد و پسرم برادر و خدا بهم کمک کنه ان‌شاءالله ان‌شاءالله ان‌شاءالله به خواست خدا پیگیر درمان هستم که هرچندتا ک خدا بهم داد بچه بیارم 😍😁😍 ادامه👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۳۶ حالا دخترم سه سال و نیمه ست و پسرم پنج سال و خورده ایی، دعا کنین خدا برامون بخواد و بازم مادر بشم. اشتباه کردم که یک سال و خورده ایی دخترم اقدام نکردم. الان ارتباط بچه هام فوق‌العاده خوبه. کاش برای سومی هم اینقدر تعلل نمی‌کردم. بارداری شیربه شیر درسته سختی داره اولش، ولی یک سال که میگذره خیلییییی مادر راحت میشه همه اونایی که الان دارن به من خورده میگیرن ۲۰ سال دیگه ممکنه حتی سالی یکبار هم منو نبینن. پس زندگی مون رو به مبنای انتخابات دیگران نسازیم ما فقط یکبار به دنیا میایم، خودمون تصمیم بگیریم که می‌خوایم چیکار کنیم. خیلی کیف میده که توی لیست شیعه های حضرت علی علیه السلام چندین و چند اسم از نسل ما باشه 😍😍😍 در رابطه با تربیت فرزند هم باید بگم به نظر خود من تربیت فرزند وجود نداره، تربیت خود من هست که تربیت بچم رو میسازه. وقتی مادر جلوی بچه ولو دوساله باشه از بد خواهرشوهر جاری و یا هرکسی نگه، بچه غیبت رو یاد نمیگیره. وقتی مادر با صداقت باشه با همسرش بچه راستگو میشه. وقتی مادر به همسرش در غیاب و حضورش احترام بذاره بچه احترام به مادر و بقیه رو رو یاد میگیره و وقتی بچه ببینه مامانش تا اذان میشه می‌ره نماز میخونه و هرکاری باشه کنار میذاره، اهمیت نماز رو می‌فهمه و وقتی ببینه مامان نماز خوانش سرش داد وبیداد نمیکنه حرف لغو نمیزنه می‌فهمه مسلمونی قشنگه و تمام زندگی و رفتار طرف خدایی باشه خیلی زندگیش شیرینه در کل می‌خوام بگم برای تربیت بچه جوش نزنین در واقع باید برای تربیت خودمون تلاش کنیم خودمون که رفتارمون و کردارمون واقعا خوب باشه بچه مون هم خوب میشه. و اینم بگم من عاشق این تجربه گذاشتن های توی کانال شدم، چقدررررر برای رشد و زندگی خوبن. در پناه خدا موفق و موید باشین🙏☘ التماس دعا عزیزان "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۴۹ من متولد سال ۷۰ تو یکی از شهرستانها هستم و لیسانس دارم. یه برادر بزرگتر دارم و ۱۲سالگی مادرم رو در اثر تصادف از دست دادم. اطرافیانم میگن مهربون و خوش رو هستم، فکر کنم برای همین از نوجوانی خواستگار داشتم. پدرم همه رو بدون اینکه به من بگویند رد می کردند. تقریبا ۲۶سالم بود که از طریق واسطه با یکی از خواستگارام یک جلسه بیرون خونه آشنا شدیم، پیگیر بودن که برای خواستگاری رسمی تشریف بیارند ولی پدرم چون تهران بودند بشدت مخالفت کردند. پدرم همچنان دوست نداشتند که من ازشون دور بشم. خیلی خواستگار میومد و همه رد می‌شدند. دوباره ۲۸سالگی همون خواستگار تشریف آوردند ولی این بار به دوسه نفر محدود خبر دادم که برای تحقیق و راضی کردن پدرم خیلی کمک کردند. خلاصه خدا خواست و با همسرجان ازدواج کردیم. بعداز ازدواج همراه شون به تهران اومدم. ما از اول خیلی بچه دوست بودیم و اگه خدا بخواد میخواییم چندتا بچه داشته باشیم. چند ماه بعداز ازدواج باردار شدم و زندگی مون رنگ و بوی قشنگ تری گرفت. اما دکترها چه استرس ها و نگرانی های بدی به ما میدادند. اول گفتند خارج رحمی است، بعد سونو هماتوم نشان داد که با استراحت و شیاف پروژسترون الحمدلله رفع شد. بعد یه سونوی دیگه نشون داد که بخشی از مغز بچه تشکیل نشده و باید حتما اکوی قلب بشه. خیلی نگران بودیم و من همش گریه میکردم ولی تو سونوی بعدی همه چیز خوب و طبیعی بود. دکتر گفته بود که نمیشه طبیعی زایمان کنم ولی خداروشکر کمتر از ۶ساعت بستری شدم، به سختی ماما همراه گرفتم. بالاخره خدا کمک کرد و یه بچه باهوش و هوشیار با زایمان طبیعی دنیا اومد. همه متعجب بودن ولی من به خلقت خدا ایمان داشتم، از خدا و اولیاالله مدد گرفته بودم و میدونستم مادرم خوش زا بوده و احتمال اینکه به اون خدابیامرز رفته باشم زیاده. وزنم خیلی بالا رفته بود و اضافه وزن اذیتم میکرد، رژیم شیردهی گرفته بودم و باشگاه میرفتم. وقتی بچه یک سالش شد چندین کیلو کاهش وزن داشتم و باید خیلی بیشتر لاغر میشدم ولی خب خدای مهربون چیز دیگه ای برامون رقم زده بود. ما یه فرشته دیگه تو راه داشتیم‌. خیلی زود خداروشکر کردیم و خوشحال شدیم. همسرم ماشاالله خیلی همراهی میکرد تا کمتر اذیت بشم. دکتر گفت خارج رحمیه ولی چون این موضوع رو قبلا تجربه کرده بودم نپذیرفتم و صبرکردم بزرگتر شد تا سونو جنین رو نشون داد. از همون اول دل درد داشتم که با داروهای طب سنتی رفع شد. بازم هماتوم و این بار جفت پایین (مارژینال) هم اضافه شده بود. پیش ماما رفتم و ایشون با ماساژ مسئله جفت رو حل کردن و دردام هم کمتر شده بود. تا ماه ششم بارداری بچه هم شیر میدادم. حسابی حواسم به تغذیه ام بود که چاق تر نشم. یکی از آزمایشاتم دفع پروتئین رو نشون میداد که الحمدلله با دارو رفع شد. از هفته های ۲۶ بارداری جنین کم رشد میکرد و مایع آمونیوتیکم رو به کاهش بود. دیگه ترسیده بودم و هر چیزی میگفتن خوب میخوردم تا بچه وزن بگیره. طب سنتی و دکترای فوق تخصص زیادی رفتم ولی اون موقع علت مشخص نشد. یه ماه به تاریخ زایمان مونده بود که درد زایمان گرفتم و صبح زود راهی بیمارستان شدیم. با دارو درد زایمان از بین رفت ولی چند روزی بستری شدم، آمپول های بتا رو تزریق کردن. حرکت جنین خیلی کم شده بود و مایع آمونیوتیک هم کمتر. آمپول فشار گرفتم که زایمان کنم ولی قلب جنین افت کرد و مجبور به سزارین شدم. این بارداری هم مثل قبلی فراز و نشیب های زیادی داشت ولی الحمدلله ما دیگه صبورتر شده بودیم و استرس کمتری داشتیم. الان بچه هامون نور چشم مونن. با وجودشون زندگی مون قشنگ تر و گرم تر شده. بچه ها خیلی با هم انس دارن، حس های بچگونه هم دارن ولی اگه یکی خواب باشه اون یکی خیلی بی قراره و دوست داره بیدارش کنه تا باهم بازی کنند. بچه ها کارای بامزه ی زیادی می کنن و خیلی زود همه چیز رو یاد میگیرن. بابام به عشق دیدارشون میاد خونه مون. فعلا در تلاشم که حسابی لاغر بشم. جدیدا خانم دکتری گفتند که اگه آسپرین میخوردم، رشد جنین خوب میشد و مایع آمونیوتیکم کم نمیشد. دنبال یه دکتر زنان خوب برای ویبک در تهران هستم. ممنون میشم اگه دوستان می‌شناسند، معرفی کنند؟ دعا کنید خدا به همه اولاد سالم و صالح عنایت کنه تا ان‌شالله از یاران آقا امام زمان عجل الله باشند. یاعلی التماس دعا "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075