eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
624 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
: 🌿🌿🌿🌿🌿 یکی از فامیلامون تازه ازدواج کرده دیروز قبض آب و استوری کرده نوشه : اولین قبض آب مشترکمون:)) خدايا😑😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 یه کار جسورانه براتون بگم که الانم یادم میفته پشمام فر میخوره 😁 یه سال بود ازدواج کرده بودم که خواهر شوهرم نامزد کرد بعد یه شب قرارشد مادر شوهرم فامیلای داماد جدید رو دعوت کنه😔 برا شام وچگونگی مهمانی داشتن برنامه ریزی می کردن مادر شوهرم گفت من برا ۸۰ نفر نمیتونم برنج درست کنم من فقط خواستم یه چیزی گفته باشم گفتم کاری نداره ۸۰۰ نفر که نیستن ۸۰ نفرن دیگه مادر شوهرم گفت پس درست کردن برنج برا شما😳😱 آقا بند دلم برید گفتم باشه به این خیال که حالا باهم درست میکنیم دیگه 😬 آقا چشمتون روز بد نبینه موقع درست کردن برنج هیچ کس تو آشپزخانه پا نذاشت نامردا هر کسی خودش رو بایه کار مشغول کرد😞 ولی خدا رو شکر ، خدا هوامو داره خیلی عالی شد👌👌 ولی باز این اشتباه روکردم موقع زایمان خواهر شوهرم برا درست کردن کاچی😋😋 اونم خوب شد همه تعریف کردن از خوشمزگیش ولی واقعا لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 یکی از اقواممون در شُرُف ازدواج بود، ماهم با کلی ذوق و کنجکاوی داشتیم سوال پیچش میکردیم ک خب کیه چجوریه چیکارس چندسالشه و فلان😍😁 این بنده خداهم گف والا پسر بدی نیس، خوبه فقط ی کم زیادی چاقه و شکم داره... گذشت تا روز عقد رسید و ما بالاخره شادومادو دیدیم ولی در کمال تعجب دیدیم این بابا ک اصن شیکم نداره😳نکنه تو این چندوقت رژیم سخت گرفته😄 ب عروس گفتیم شوهرت ک خوبه، یکم توپره ولی شکم نداره ک... با ی نگاه تهی گفت آره ولی تا زمانی ک گِنِشو درنیاورده باشه😳🙊😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿 بچها من اوایل ازدواجم رفتم مکه با خانواده خودم چون بابام اسم نوشته بود تو مجردی دیگه شوهرم نتوست بیاد خلاصه براش از اونجا یه دشدشه ساتن سفید سوغاتی آوردم بعد باز کردم دیدیم خیلی اصطکاک داره به تن میچسبه سرکار بود با نرم کننده شستم انداختم تو چوب رختی اویزون کردم به دوش حموم تا خشک شه شب خوابیدیم یهو با جیغ ممتد شوهرم از خواب پریدم بنده خدا سکته زد پاشده بود بره دسشویی در حموم باز بود لباس سفید بلند براق تو هوا معلق فک کرده بود روحههه 🤣🤣🤣😋 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 یکی از اقواممون در شُرُف ازدواج بود، ماهم با کلی ذوق و کنجکاوی داشتیم سوال پیچش میکردیم ک خب کیه چجوریه چیکارس چندسالشه و فلان😍😁 این بنده خداهم گف والا پسر بدی نیس، خوبه فقط ی کم زیادی چاقه و شکم داره... گذشت تا روز عقد رسید و ما بالاخره شادومادو دیدیم ولی در کمال تعجب دیدیم این بابا ک اصن شیکم نداره😳نکنه تو این چندوقت رژیم سخت گرفته😄 ب عروس گفتیم شوهرت ک خوبه، یکم توپره ولی شکم نداره ک... با ی نگاه تهی گفت آره ولی تا زمانی ک گِنِشو درنیاورده باشه😳🙊😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 من از ازدواج دومم الان يه خاطره دارم اونم اينه كه چاي آوردم به داماد نرسيد     طفلي تا ديد سيني خالي شده هول شد گفت من نميخورما اصلا اهلش نيستم نيارين خواهشا منم گفتم باشه نشستم مامانم چش غره ميرفت ناجور كه پاشدم دوباره ريختم براش  الان ميريم بيرون زودتر از همه خوراكي هارو برميداره ميگه الان به من نميرسه 😁    😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿 سلام من ۱۸ سالگی ازدواج کردم و هنوز خام بودم و رفتارای بچگونه داشتم. یه دختر خواهرشوهر دارم همسن خودمه و اون چندسال بعد من ازدواج کرد. یه روز خونه جاریم ناهار دعوت بودیم و من زود رفته بودم،جاریم که میزبان باشه یجا کار داشت و نبود که همون موقع خواهرشوهر و به اتفاق دخترش اومدن. خواهرشوهرم با دخترش کنار هم وایستاده بودن و به من نگاه کرد گفت یه چایی برا خواهرشوهرت میاری؟😕..منم یمقدار زورم اومد که چرا به دخترش نمیگه براش چایی بیاره. اومدم خیلی مودبانه بهش برسونم ...خواستم بگم ماشالا دخترت مثل گل بسته کنارت وایستاده ...که یهو از دهنم در رفت گفتم پس دخترت چیکارست کنارت وایستاده🤭😬😬😬😬😬😬😬😬😬😬 یعنی هیچ جوره نشد جمعش کنم.خیلی خجالت کشیدم‌.الانم یادم میاد میخوام آب بشم🤭😞 درضمن چایی هم براش بردم که از دلش دربیارم😅 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سلام خانما🥰 تازه ازدواج کرده بودم‌ توی دفتر بیمه آزمایشی مشغول کار شده بودم‌ یه روز ک مشتری نداشتیم. داشتم واس خودم با کامپیوتر ور میرفتم  توی قسمت ورد نوشته بودم آی لاو یو  بعدم اسم شوهرم و نوشته بودم همین موقع یه مشتری اومد برا ماشینش میخاست کار بیمه انجام بده همه کاراشو انجام دادم وارد سیستم کردم بعد زدم روی پیرینت ک بیمه‌نامش پرینت بشه   همین موقع هم رئیسم اومد. از پرینتر آروم  آروم بیمه‌نامه داشت میومد بیرون که دیدم واااااااای خدا وسط بیمه نامه نوشته آی لاو یو و اسم شوهرم با فونت دررررررشت چاپ شده روی بیمه نامه‌ی مرده وااای فقط تصور کنید قیافه‌ی رئیسمو با قیافه‌ی مشتری‌رو 😐😐😐😐 هیچی نمیتونستم بگم هیچیییییی🤣🤣🤣🤣🤣 بعدم اومدم کنار رئیسم دوباره بیمه‌نامه صادر کرد و مشتری رفت. بعدشم محترمانه گف شما از فردا دیگ خونه بمونید فکر می‌کنم حوصلتون اینجا سر میره🤣🤣🤣🤣🤣 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿 مامانم تازه عروسی کرده بوده برای اولین بار میخواسته ماکارانی بپزه برای دونفر دوبسته ریخته😳🤦 بعدش مامان و بابام خواستن کسی نفهمه ریختن برای خر بابابزرگم 《بابای بابام》صبح دیدن خره مرده🥹 از اون موقع هروقت ماکارونی داریم بابام میگه یادته اولین دفعه میخواستی بکشی منو در رفتم😉😌😂  @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سلام من ۱۸ سالگی ازدواج کردم و هنوز خام بودم و رفتارای بچگونه داشتم. یه دختر خواهرشوهر دارم همسن خودمه و اون چندسال بعد من ازدواج کرد. یه روز خونه جاریم ناهار دعوت بودیم و من زود رفته بودم،جاریم که میزبان باشه یجا کار داشت و نبود که همون موقع خواهرشوهر و به اتفاق دخترش اومدن. خواهرشوهرم با دخترش کنار هم وایستاده بودن و به من نگاه کرد گفت یه چایی برا خواهرشوهرت میاری؟😕..منم یمقدار زورم اومد که چرا به دخترش نمیگه براش چایی بیاره. اومدم خیلی مودبانه بهش برسونم ...خواستم بگم ماشالا دخترت مثل گل بسته کنارت وایستاده ...که یهو از دهنم در رفت گفتم پس دخترت چیکارست کنارت وایستاده🤭😬😬😬😬😬😬😬😬😬😬 یعنی هیچ جوره نشد جمعش کنم.خیلی خجالت کشیدم‌.الانم یادم میاد میخوام آب بشم🤭😞 درضمن چایی هم براش بردم که از دلش دربیارم😅 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 اوایل ازدواج میخاستم جلو مادرهمسرم بگم من خیلی مؤمنم. بحث قرآن شد گفتم من سوره‌ی بقره رو حفظم. همونجا چشماش  اندازه ماهیتابه شد😳. همسرم گفت منظورش واقعه ست😂😂😂 من😉 مادرهمسرم😡😡😡 همسرم که همیشه سوتیای منو جمع میکنه😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿 یه سالی میشد ازدواج کرده بودم. زمستون بود میخواستم لباس بافت بخرم. خواهرم باردار بود. یه بافت طرح خفاشی خریده بود ولی مادر شوهرش گفته بود حق نداری اینو بپوشی و خلاصه خواهرم به این و اون رو زد ولی کسی ازش نخرید. به من گفت تو بخرش ولی من گفتم ازم گشاده. پوشیدم . خواهرم خیاطه گفت برات تنگش میکنم. تنگش کرد و من میپوشیدم میرفتم بیرون. یه بار باهاش رفتم داروخونه قرص اورژانسی بخرم. خانمه بهم نگاه کرد و گفت برای شما ضرر داره شما باردارید!!!!!!!😂 یه بارم سوار سرویس دانشگاه شدم جا نبود بشینم. یکی از همکلاسیام بلافاصله از جاش بلند شد که من بشینم. فکر کرد من باردارم با اون لباس...خخخخخخخخخ😂وقتی برای شوهرم تعریف کردم گفت دیگه حق نداری این لباسو بپوشی.😏ترم بعد که رفتم دانشگاه یکی از همکلاسیام پرسید شما ترم پیش باردار بودی زایمان کردی! خخخخخخخخخخخخ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿