#خاطره_عقد:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
با مادرشوهر وجاریم نشسته بودیم حرف میزدیم
یهوبحث جاری شد،مادرشوهرمنم جاری نداره
منم اوایل عقدم بود گیج بودم حواسم نبود خودم جاری دارم
نه گذاشتم نه برداشتم جلوی جاریم به مادرشوهرم گفتم مامان خیلی خوبه جاری نداری راحتیا بروخداروشکر کن🤣🤣🤣🤣
بعدچندثانیه فهمیدم چی گفتم یه سکوتی حکم فرماشد وهیچکی هیچی نمیگفت
ولی من هی سعی داشتم گندی که زدمو جمع کنم میگفتم نه جاریای قدیم خوب نبودن وفلان اونام الکی سرتکون میدادن بیچاره ها
کلی به خودم فحش دادم بعدش😅😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
یک سوره بخوان، مهریهام کن غزلترا🌸
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_عروسی:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
روز عقدم وقتی داشتیم از وسط جمعیت رد میشدیم بابام روسرم پول میریخت😁
یهو دیدم شوهرم کنارم هی داره تکون میخوره-مثل اینکه تعادل نداره-
حالا دورمون شلوووغ،
بزور از وسط جمعیت رد میشدیم که یهو یکی از مهمونا از وسط پاهای شوهرم به زور خودشو کشید بیرون😂😂
با موهای پریشون
نگو بنده خدا داشته پول جمع میکرده😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_عقد:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
مادرشوهرم اخلاق خاصی داره یکیش اینه که اگر از لباس یا وسیله کسی خوشش بیاد حتما میخره حتی یکروز از عمرش باقی باشه میگرده تا پیدا کنه😁
اوایل که ازدواج کرده بودم،خیلی حرصم میگرفت روسری که برای عقدم خریدم خریده بود😢
تازه میذاشت هروقت سرم میکردم میپوشید
یهبار بهش گفتم لااقل یه رنگ دیگه بگیر طرف گم کرد فکر بد نکنه، ولی این مورد را گوش داد
الان یه جوری شده برای عیداصلا لباس عیدی پیشش نمیپوشم 😔
خیلی رومخه، موهاش کوتاهه یه بار اومد خونمون موهامو با کش بسته بودم رفتم خونشون دیدم کش مو خریده 😂
با اون سنش(۶۰)دم اسبی بسته بود😂😂😂
همیشه میگفت عطر وادکلن کسی بزنه سر درد میگیرم، منم ادکلن ملایم گرفته بودم اومد خونمون زده بودم، دفعه بعدی با بوی ادکلن اومد😅
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_عقد:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
روزای اول عقدم بود ی شب مادرشوهرم ۳۰تا مهمون داشت منم اومد خودمو آرایش کردم و خلاصه خیلی تیپ زدم شوهرم همون شب با موتور دوستش اومد دنبالم 😒
وقتی وارد خونه شدم احساس میکردم خیلی خوشگلم دیدم همه یجوری نگاهم میکنن شوهرمم وقتی دیدم گفت برو خودتو تو آیینه نگاه کن وقتی دیدم میخواستم از خجالت آب بشم کل آرایشم پخش شده بود زیر چشمام کلا سیاه شده بود 😐😐
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
.+سلامٌ على لون البنِّ في عينيك
_سلام بر قهوه چشمانت..!👀☕️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_عقد:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
خاطره ای یادم اومد براتون تعریف کنم
یادمه دو ماه از عقدم گذشته بود که عید نوروز اومد و سیزده بدر به خاطر اینکه همسرم روز چهاردهم باید صبح زود سرکار میرفت ، نمیشد که بیاد شهرستان پیش من😐
از نبود همسرم دلم گرفته بود و اونروز بهم زهر بود و احساس تنهایی میکردم😔
خلاصه با خانواده رفتیم در و دشت و دم دمای غروب برگشتیم. من تا رسیدیم به بهانه خواب رفتم زیر پتو و با شوهرم چت میکردم و اشک میریختم.😢
چه خلی بودم اون زمان😂😂🤪 حیف از اشکام😂😂
اخرای چت که دیگه قربون صدقه هامون رو رفته بودیم و دوباره دل همو دست اورده بودیم ، داشتیم با چیزای بانمک همو صدا میزدیم. اون میگف بستنی🍦 و من میگفتم پولک کنجدی🧇 و .... همینجووور تا یه لحظه که خواستم براش بنویسم امپراطور منی👑 که یه دفه داداش کوچیکم ک اون زمان کنکوری بود ، اومد کنار رختخواب و شوخی شوخی یه لگد بهم زد و جای یه وسیله ای رو پرسید.
منم هول شدم و سرمو از زیر پتو دراوردمو و نمیدونم چرا کلمه امپراطور از دهنم پرید بیرون!! 😳چه ربطی داشت خدا میدونه!🙄🤔 هیچچچی دیگه داداشمم که منتظر سوژه پقی زد زیر خنده و گف داشتی ب شوهرت میگفتی امپراطور هااا؟!😂😂
اومدم جمعش کنم چون اون زمان سریال کره ای امپراطور بادها نشون میداد تلویزیون ، گفتم نخیر داشتیم در مورد این سریاله حرف میزدیم.🎎
البته اون ب مسخره بازی ادامه داد...🙃🤣
رسوا شدیم رفت
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
🤍🔖حضرت محمد(ص):
"بهترین ازدواجها آناست که آسانتر انجامگیرد"
#عشق_آسمانی
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_عقد:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
مادرشوهرم اخلاق خاصی داره یکیش اینه که اگر از لباس یا وسیله کسی خوشش بیاد حتما میخره حتی یکروز از عمرش باقی باشه میگرده تا پیدا کنه😁
اوایل که ازدواج کرده بودم،خیلی حرصم میگرفت روسری که برای عقدم خریدم خریده بود😢
تازه میذاشت هروقت سرم میکردم میپوشید
یهبار بهش گفتم لااقل یه رنگ دیگه بگیر طرف گم کرد فکر بد نکنه، ولی این مورد را گوش داد
الان یه جوری شده برای عیداصلا لباس عیدی پیشش نمیپوشم 😔
خیلی رومخه، موهاش کوتاهه یه بار اومد خونمون موهامو با کش بسته بودم رفتم خونشون دیدم کش مو خریده 😂
با اون سنش(۶۰)دم اسبی بسته بود😂😂😂
همیشه میگفت عطر وادکلن کسی بزنه سر درد میگیرم، منم ادکلن ملایم گرفته بودم اومد خونمون زده بودم، دفعه بعدی با بوی ادکلن اومد😅
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
نزار قبانی خطاب به مرگ همسرش این شعر رو سروده؛ همسرش تو انفجار بیروت کشته میشه
و نزار میگه ؛
بالقیس جان . .
رفته بودی انار بگیری ؛
دانه هایت را برایم آوردند .
آنها بیروت را ول کردند . .
غزالی را از پای درآوردند . . )!♥️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_عقد:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
کلا از نشون کردن تا روز عقدم چهار روز فاصله بود..یه روز با همسرم رفتیم خرید بعد که با همسرم خواستیم خریدا رو برداریم دستش به دستم خورد خیلی عصبی شدم فک کردم عمدا کرده ما که محرم نبودیم😏🥴 روز بعد که رفتیم بیرون گفتن بیا بریم خونه قدیمی مون رو نشونت بدم😜
رفتیم غروب بود همش کوچه پس کوچه های باریک و تاریک...واقعا ترسیده بودم 🥴 بعدا گفتن میخواستم تو اون کوچه ها بوست کنم ولی از رفتار روز قبلت ترسیدم من عمدا دستم به دستت نخورده بود اونطور قیافه گرفتی😒😒😒
قبل عقد پدرم کاری نداشت با هم بیرون بریم ولی روز بعد عقد گفت که حق بیرون رفتن ندارید 😢 گفتم شما که قبل محرمیت کاری نداشتید؟؟گفت دوتاتون مومن هستید میدونستم حواستون هست ولی الان دیگه محرمید کار دستم میدید🙈 خدایی نمیدونم در مورد ما چی فک کرده بودن🥴
البته همون وقتا چندتا از دور و بریا تو عقد باردار شده بودن پدرم چشمش ترسیده بود ...خوب ما هم بیکار ننشستیم قبلا هم توافقی دوتامون گفته بودیم عروسی نمیخوایم ..دو روز بعد عقد رفتیم یه سفر دو روزه و بعد اومدیم خونه پدر شوهرم..نه چک زدن نه چونه عروسو بردن تو خونه 😉😉😉 یعنی کلا سر و ته نشون کردن تا عروسیمون هشت روز بود😁😁
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
. 🤍 ."سأحبك حتي يتوقف قلبي عن النبض"
دوستت خواهم داشت
تا زماني که قلبم از تپیدن بایستد!💙
#عربیات
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿