#خاطره_نامزدی:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
یبار تو نامزدی اومدم عشقولانه بازی درارم یه هدیه و کلی گل رز پر پر شده ریختم تو داشبورد ماشین محکم بستمش گیر کرده بود باز نشد هرکار کردم گفتم شاید من بلد نیستم
بعدش من رفتم خونه
بش پیام دادم داشبورد رو نگا کن این فک کرده چون دستگیره گیر کرده منظورم اینه نگا کن گیر کرده ببر درستش کن تا بردن ب تعمیرگاه و درست کردنش برگ گلا خشک شده بود و من باهاش قهر کرده بودم ک چرا بابت هدیه ام تشکر نکرده و اون از دنیا بی خبر 😁
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
- هر کس صدایم زد جز تو پاسخ ''هان'' بود
اصلا تلفظ کردن ''جان'' با تو میچسبد'♥️'
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووووون:
محبوب من
عشق شما براے قـلبم بهارے دوباره بود☁️🌿
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووووون:
تو سریال خاتون یه دیالوگی بود که میگفت:
"هر وقت از هر جا وا مونده شدی من هستم"
تموم حرفه دلمو بهت تو همین یه جمله میزنم.قبلا هم گفتم؛ حالا هم میگم، اگه خوشی داری واسه خودت ولی اگه غم و غصه داشتی بیا نصف نصف.
#دیالوگ 📽✨
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_نامزدی:
🌿🌿🌿🌿🌿
من یه سوتی دادم مال دوران نامزدی ک شوهرم چند وق یه بار میگ و من اینقدر چیزی بهش میگم😂😡
اون موقع ت خون مادرم بودم زنگم زد و گفت..
میخام برم موهامو کوتاه کنم 🤕
من روی موهاش خیلی حساسم چون خیلی موهاشو دوس دارم ✨
بعدم با عصبانیت اومدم بگم 😡ت برو موهاتو کوتاه کن من تو رو بلاک میکنم هم دیگ بات حرف نمیزنم.. 😡😂
یهو گفتم ت برو موهاتو بلاک کن من دیگ با ت کوتاه نمیکنم 🤕
وای یهو زد زیر خنده منم ک فهمیدم سوتی دادم دیگ ساکت شدم 😂😢
بعد چند وقت یه بار بم میگم برم موهامو بلاک کنم 😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_نامزدی:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
سلام✨🦎
اقا من نامزدم پسر عمومه و فقد دوماهه نامزد کردیم ...
قبل نامزدی بهش علاقه داشتم قبلا از کارام بهت گفتم مهربانو مثلا اینکه واسه جلب توجهش ی روز تو خونه سر ظهر عینک دودی زده بودم😂
تازه من ی چال لپ کوچولوعم دارم وقتی میومد سعی میکردم یه جا بشیم که چال لپم طرف اون باشه لبخند کج به طرف چال لپم میزدم😂
یبار کلی مهمون دعوت کرده بودیم ی سال قبل نامزدی
نامزدمم بود اقا ما خونمون وسطش یه ستون داره
من دیدم جلو دید پسر عمومو یکی دیه گرفته من نمیتونم چال لپمو در جهت دیدش قرار بدم
رفتم تکیه دادم به ستون وسط خونه نشسم😂هیشکیم نگفت چته فقط خندیدن بهم اخر بابام گفت دخترم میری چایی بیاری البته ببخش از بالا استيج اوردمت پایینا😂
تازه قبل نامزدی نامزدمم فک کرده بود تیک دارم هعی میگفت من حتی تیکتم برام مهم نیست😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
- هر کس صدایم زد جز تو پاسخ ''هان'' بود
اصلا تلفظ کردن ''جان'' با تو میچسبد'♥️'
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_نامزدی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
دوره نامزدی یکی ازاقوام مون
این بنده خدا حق نداشت شب پیش نامزدش بره 😂
یه شب میاد خونه داداشم که دیواربه دیوارخونه نامزدش بود میگه من امشب بایدبرم پیش نامزدم 😢
خلاصه منتظر که همه بخوابن ازدیواربپره اونور دیوار همه جاتاریک این ازدیواربپر روبه روی سگ نگهبان 🤣🤣🤣🤣
اینقدرپارس میکنه تاهمه بیدارمیکنه هرچه میکنه سگ ساکت نمیشه پدرنامزدش مدام میگه کیه بیابیرون تانگفتم تیک پارت کن بیابیرون این😡
شروع میکنه صدای گربه دراوردن 🤦♀😂😂😂که نامزدش میاد باباش میبره توخونه تا آقا نامزدفرارکن😂😂
ازدیوارپرید اینور شروع به فحش دادن کرد ما ازخنده پخش زمین شده بودیم 🤣
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووون:
به شکل تازه ای دوستت دارم..
به شکل صبح بارانو بوی گل🌼♥️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_عقد:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
من تو دوران عقد هستم😍😍
خودم دانشجوی مهندسی👷♀ هستم و شوهرم طلبه هستن و خیلی هم غیرتی هستن
استادای ما تو دانشگاه معمولا دخترا رو با سرکار خانم فلانی صدا میزنن و خیلی رسمی صحبت میکنن😎🤓
یه سری که شوهرم خونمون بود، من کلاس مجازی داشتم و صدای استاد که از قضا آقا هم بود👨🏻🏫 از لپ تاپ پخش می شد و حال نداشتم هندزفری بزارم👩💻
یه دفعه دیدم استاد گفت تا اخر امروز وقت دارید تمرین امروز رو با اکسل حل کنید و منم چون همسرم خونمون بود و دلم نمیخواست کل روز رو به حل تمرین بگذرونم، به پیشنهاد همسرم تو چت باکس کلاس نوشتم اگه امکانش هست کمی مهلت تمرین رو بیشتر کنید استاد🙏🏻☹️
یه دفعه استادمون بلنننننند اسم کوچیک منو صدا زد و گفت فاطمه جاااااان عزیزممممم😍 این تمرین خیلی راحته که، وقتی نمیبره ازت😍😊😉😃
حالا قیافه من😱😱🙈
حالا همه استادا همیشه خیلی رسمی و سنگین حرف میزننا😭 این یه دونه نمیدونم چرا همچین کرد😣😣😣😣
منم بلافاصله به شوهرم نگاه کردم که قیافش اینجوری بود😐😶
گفتم الان یه چیزی میگه😭😱😢
تنها چیزی که گفت این بود که استادتون سنش زیاده دیگه؟🤔🙄🤨
منم گفتم اره نگران نباش مثلا ۴۰ سالشه😊☺️
بعدش بدون اینکه چیز دیگه ای بگه خوابید😐😐😐
خیلییی غیر منتظره بود عکس العملش🤔
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
نامہهای شهید تهرانی مقدم
بہ همسر . . .♥️💍
#شهید_تهرانے_مقدم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_عقد:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
خاطره از دوران عقدم ک مال خیلی وقت پیش هس میخام براتون تعریف کنم امیدوارم ک خوشتون بیاد من وخواهرم اون زمان کلاس گل سازی میرفتیم شوهرم ب آدامس شیک اونم با طعم موزی خیلی علاقه داشت یک روز نشستم با خواهرم ومامانم یک نقشه شیطانی برای شوهرم کشیدیم😁😊
من یک کم خمیر گل سازی ک رنگش هم زرد بود برداشتم عین آدامس واقعی توی کاغذ خود آدامس گزاشتم چن تا آدامس دیگه داشتم پیش خودم نگه داشتم عصر همون روز شوهرم اومد دنبالم ک باهم بریم بیرون وقتی آماده شدم که بریم بهم گفت عزیزم آدامس نداری منم ک منتظر یک جرقه از طرف شوهرم بودم گفتم چرا دارم خوبشم دارم😁😁
بعدش بسته آدامس رو از توی کیفم درآوردم یکی ب مامانم دادم یکی ب خواهرم دادم یکیشو خودم خوردم آخری که علامت گذاشته بودم به شوهرم دادم این تا آدامس رو توی دهنش گذاشت ما خودمون رو کلی کنترل کردیم که نخندیم دیدم شوشو جان دهنش رو ب این طرف اون طرف کج وکوله میکنه یا با دستش جلوی دهنشو گرفته یک دفه ب من گفت این چی بود که بهم دادی برای چی توی دهنم واشد چی بدمزه هس مادیگه داشتیم فرشارو گاز میزدیم دوستان منم ریلکس گفتم آدامس دیگه با طعم خمیر گل سازی سریع شوهرم بلند شد رفت دسشویی تا دهنشو بشوره 😁😄دیگه از اون زمان تا خاطرش جمع نباشه از من چیزی نمیگیره اول بهم میگه خودت بخور بعد بده من بخورم 😉😊
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿