🕊🍃🍃🍃🌹🍃🍃🍃🕊
هر دو گزینه !
آنان که عشق را پیدا می کنند ؛ حالشان "خوب" می شود و آنان که موفقیت را پیدا می کنند ؛ روزگارشان ...
اما هیچ کدام خوشبخت نمی شوند !خوشبختی سهم کسانی ست که موفقیت و عشق را توأمان داشته باشند ...
نرگس صرافیان طوفان
💗💗آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@Sayehwahite
💗💗لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1811742879C4a214231f7
💗🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🕊🍃🍃🍃🌹🍃🍃🍃🕊
📌این رابطهها بیمارت میکنه:
رابطهای که در اون همواره تحقیر و نقد میشی!
اون یک آدم بینقصه و تو برای اینکه لیاقت داشتنش رو داشته باشی باید تغییرات و اقدامات زیادی انجام بدی
رابطهای که به صورت مکرر خطقرمزها و حد و مرزهات نادیده گرفته میشه و پس از اعتراضاتت به عصبی بودن، خودخواهی و کم ظرفیتی متهم
میشی
رابطهای که در اون هیچوقت اولویت نیستی و همیشه آدمها و امور مهمتری وجود داره
رابطهای که در اون درک نمیشی اما همیشه باید طرف مقابلو درک کنی
رابطه ای که در اون همیشه تشنهای.. تشنه دیده شدن، عدالت، آرامش، توجه، محبت..
رابطهای که در اون همیشه در شرایط استرس زا هستی!
همیشه باید حواست جمع باشه بهش برنخوره، جنجال نشه و اوضاع از کنترل خارج نشه!
رابطهای که در اون همه تلاشها از طرف تو هست؛
تلاش برای بهبود، تغییر یا نگهداری
و رابطهای که در اون همیشه تو طرف ناآگاه و مقصر ماجرایی.. همواره این تویی که نمیفهمی اشتباه کردی و باید جبران کنی💔
💗💗آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@Sayehwahite
💗💗لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1811742879C4a214231f7
💗🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🕊🍃🍃🍃🌹🍃🍃🍃🕊
#عشوه_گری
جونم برات بگه خواهر ☺️👇
یه خانم دلبر👱🏻♀
به محض اینکه بچهها میرن مدرسه🎒 برای همسری تیپش عوض میشه💃🏻
و
لباسهای خاص میپوشه👗
ممکنه حتی چند دقیقه وقت باشه⏰🤷♀
اما... 😁👇
نمیدونی چقدر به چشم مَردت میای🤩
و تو دلش فرو میری 💘
آره اینجوریاس خواهر... 😉
💗💗آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@Sayehwahite
💗💗لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1811742879C4a214231f7
💗🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🕊🍃🍃🍃🌹🍃🍃🍃🕊
سلام گلی جان ممنون بابت کانال خوبتون کلی مطالب مفید یاد میگیرم
راستش من مشکلم اینه که یه پسر ۳ ساله دارم که وسواس شدید گرفته...
هرررچیزی که میخوره با آستین لباسش دهنشو پاک میکنه انقد که لباش کلا زخم میشه میگه لبام میسوزه هرشب پماد
میزنم یکم بهتر میشه .آستین لباساش هم که دیگه نگم کلا کثیف تا شب بیشتر از ۷ ۸ تا لباس عوض میکنم براش هم
خودش عذاب میکشه هم من زیادم گیر نمیدم بهش که وسواسش بدتر نشه
میخاستم این موضوع رو بزارین تو کانال از تجربیات دوستان استفاده کنم ذکری دعایی دکتری واقعا خسته شدم
💗💗آیدی من برای دریافت پیام هاتون
👇
@Sayehwahite
💗💗لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون
👇
https://eitaa.com/joinchat/1811742879C4a214231f7
💗🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#تجربه_من ۱۰۸۸
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#قسمت_اول
متولد سال ۶۰ هستم و یک برادر کوچکتر از خودم دارم. پدرم به علت کارشان به شهرستان منتقل شدند، مادرم در غربت بر اثر یک شوک عصبی به وسواس شدیدی مبتلا شدند تا حدی که با گریه به من می گفتند: مدرسه نرو ،پیشم بمان تا بتوانم ظرفها را بشویم❗️یک بار یادم نمی رود که شستن یک تشت لباس از شب تا صبح طول کشید‼️ من در آن زمان هفت،هشت ساله بودم.🥺
مادربزرگ و پدر بزرگم بعد از خدای مهربان بزرگترین دلخوشی ما بودند و خیلی از نظر روحی و مالی به ما کمک می کردند، وقتی پیش ما می آمدند، دنیا برایمان رنگ و بوی قشنگی می گرفت. خداوند رحمتشان کند و در سرای جاوید برایشان بی نهایت جبران کند.🤲
خلاصه ما به خاطر مریضی مادرم به شهر خودمان برگشتیم اما با انتقال پدرم موافقت نشد، پدرم عصر پنجشنبه پیش ما می آمدند و بعدازظهرجمعه یا سحرگاه شنبه برمی گشتند، تا به موقع سر کار حاضر شوند.
از نظر مالی دو خرجه شده بودیم و زندگی به سختی می گذشت ولی خوشبختانه مادرم، با ایمان و قانع بودند و با همه ی مشکلاتی که داشتیم، لطف و عنایت خدای بزرگ همیشه شامل حالمان می شد.🥰👌
زمانی که دبیرستان بودم، دایی ام یکی از دوستانش را برای خواستگاری معرفی کرد، فاصله سنی ما حدودا ۱۴ سال بود اما دایی ام آن قدر اصرار و تعریف و تمجید کرد و سرانجام، این ازدواج سر گرفت.
در اتاق عقد مردهای فامیل و برادر شوهر هایم می خواستند برای کادو دادن بیایند. من تا متوجه شدم، گفتم برایم یک چادر آوردند و خودم را پوشاندم حتی چادر را کامل روی صورتم کشیدم، همان شب همسایه مان خواب می بیند که حضرت زهرا سلام الله علیها در اتاق عقد ما نماز می خوانند.🌸🌿✨😍
به خاطر مراسم ازدواج و خرید و ماه عسل و شاید سهل انگاری خودم رتبه ی کنکورم خوب نشد و در شهر دوری قبول شدم و امکان ادامه تحصیل نداشتم.
پدرم دیسک کمر عمل کردند و چند ماه مرخصی بدون حقوق گرفتند و بعد هم به علت از کار افتادگی با حداقل حقوق ، زودتر از موعد بازنشسته شدند. مشکلات مالی برای تهیه جهیزیه چند برابر شده بود. البته همسرم در این زمینه خیلی همراهی و کمک کردند.
بالاخره سال ۸۰ به منزل خودمان رفتیم و بعد از چند ماه، باردار شدم، در ماه سوم بارداری بعد از سونوگرافی دکتر تجویز کورتاژ داد، انگار دنیا روی سرم خراب شد ظاهراً جنین کامل تشکیل نشده بود.
بعد از سقط، روحیه ام خراب شد، دخالتها و حسادت هایی هم از طرف اطرافیان در زندگی ما می شد که برایم عذاب آور بود، از طرفی خیلی احساس پوچی می کردم چون همیشه شاگرد ممتاز بودم اما ادامه تحصیل نداده بودم و اکثر همکلاسی هایم دانشگاه می رفتند.
متأسفانه در آن سالها همسرم زیاد من را درک نمی کرد و خودم هم که حساس شده بودم، سر موضوعات بی اهمیت و گاهی مهم جر و بحث بی فایده و قهرهای طولانی مدت راه می انداختم.😵💫 اگر لطف و عنایت خدا و اهل بیت علیهم السلام نبود زندگی ما از هم می پاشید.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۰۸۸
#فرزندآوری
#بارداری_خداخواسته
#سختیهای_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#قسمت_دوم
در نهایت سال ۸۲ دخترم به دنیا آمد، بعد از یک بارداری پر استرس و استراحت مطلق، یک بچه ی بسیار، بد خواب و بد خوراک و بازیگوش، انرژی و وقت زیادی از من می گرفت، همیشه کمبود خواب داشتم و استرس اینکه بچه، بلایی سر خودش بیاورد و اگر یک لحظه غفلت می کردم ..🥴
عاشق بالارفتن از درخت و آتش بازی و کارهای خطرناک بود اما با تمام دردسرهایی که داشت دختر دوست داشتنی و زیبایی بود و همه دوستش داشتند.
اگر کمک ها و محبت های مادرم نبود بزرگ کردن این بچه واقعا برایم طاقت فرسا بود. همسرم بیشتر مواقع، صبح زود سرکار می رفت، ساعت دو می آمد بعد از نهار و استراحت، دوباره می رفت بیرون و من با دخترم تنها بودم.
دخالتها و حسادت ها و آزار برخی اطرافیان همچنان به قوت خود پا برجا بود و همچنان از نظر فکری آرامش نداشتم.😬 😓
سعی کردم خودم را از نظر روحی و معنوی تقویت کنم. تصمیم گرفتم بیشتر با قرآن مأنوس شوم و این أنس و تدبر در قرآن برکات بسیار ویژه ای برایم به همراه داشت، حضور خداوند را در کنارم حس می کردم و آرام تر شده بودم.💫
زمانی که دخترم یک سال و چهار ماهه بود و هنوز شیر می خورد متوجه شدم دوباره باردار هستم، واقعا اصلا انتظار نداشتم و نمی خواستم که به این زودی بچه دار شوم، همسرم هم با اینکه بچه دوست بود ولی می گفت همین یکی بسه !! شدیداً با سقط مخالفت کردم و می دانستم کشتن یک جنین بی پناه گناه و ظلم بزرگی است. و البته حمایت های مادرم و مادرشوهرم خیلی مفید و باعث قوت قلبم بود. (خدا حفظشان کند)🌹
بر خلاف بارداری دختر اولم این بار در دوران بارداری؛ استراحت و یا مشکلی نداشتم و دختر دومم در سال ۸۴ به دنیا آمد. برخلاف خواهرش بسیار ساکت و آرام بود و پا قدمش برای ما خیر و برکات بسیاری به همراه داشت، بسیار خوش روزی بود و همسرم هم خیلی دوستش داشت و دارد.
دختر دومم که پیش دبستانی رفت، تصمیم گرفتم ادامه تحصیل بدهم. دانشگاه پیام نور با رتبه ی یک رقمی در شهر خودمان رشته ی الهیات قبول شدم. ترم اول ثبت نام کردم، اما همسرم مایل به ادامه تحصیل من نبود، مستقیم نمی گفت که درس نخوان چون در زمان ازدواج با ادامه تحصیل من موافقت کرده بود اما کاملا متوجه بودم که راضی نیست.
در دوراهی عجیبی قرار داشتم. با توجه به شناختی که از همسرم داشتم، باید بین زندگی ام و بچه ها و ادامه تحصیل، یکی را انتخاب می کردم.😔 خیلی دوران سختی بود ،عاشق تحصیل بودم و در یک قدمی آن قرار داشتم.
در نهایت تصمیم گرفتم با خدا معامله کنم ( ..تجارةً لَن تَبور)، من از علاقه ی خودم گذشتم و از خدا خواستم که خودش درهای هدایت و نور و معرفت را به رویم باز کند و به من آرامش و سعادت ارزانی کند. عجیب معامله ی پر سودی کردم و اگر هزاران بار به آن دوران برگردم باز هم همین گزینه را انتخاب خواهم کرد. خوشبختانه برادرم با وجود مشکلاتی که داشت تا مقطع دکترا به تحصیلش ادامه داد👌
در سال ۹۳، خدا خواسته پسرم هم مانند دخترا با عمل سزارین به دنیا آمد، اکنون همسرم به من و بچه ها محبت و توجه خیلی زیادی دارد.🥰
گاهی با خودم حسرت می خورم که چرا بچه های بیشتری نیاوردم و کاش به حرف بقیه توجه نمی کردم و یک یا دوتا بچه ی دیگر هم داشتم.
دخترهایم در دانشگاه تحصیل می کنند و پسرم چهارم دبستان است.
متاسفانه افرادی که در زندگی ما دخالت می کردند، زندگی خودشان خراب شد و ناباورانه از هم جدا شدند😱 که داستان مفصلی دارد.
✅ هر چند مانند بسیاری از مادران دغدغه هایی در مورد فرزندانم دارم و نگران ایمان و آینده شان هستم اما دلم روشن به ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است و هیچگاه از دعا بر درگاه الهی ناامید نیستم.
اکنون کشتی زندگی ام با عبور از دریایی پر تلاطم در ساحل امن و زیبایی لنگر انداخته و از ثمره ی شیرین سالها صبوری راضی هستم و از خدای مهربانم بی نهایت سپاسگزارم.❤️
اللهم اجعل عواقب أمورنا خیرا🤲
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
پاسخ_اعضا
💞آب برنج را روی پوست سر ریخته و برای 20 دقیقه بماند.بعد آن را با یک شامپوی ملایم و نرم کننده شستشو بدهید. شما بدون اینکه محصولات گرانقیمت بخرید موهای درخشان و براقی خواهید داشت.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام عزیزی که گفتیدپسرسه سالتون وسواس دارن
عزیزم این وسواس نیست درواقع نوعی تیک عصبی هست که تبدیل به عادت شده که بامراجعه به روان شناس درست میشودناراحت نباشید
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#عشق
🍃🍂 بی شک مجذوبت شوند 🍃🍂
🖊 " آیه الکرسے" را بخوان و بین
دو《 یَشْفَعُ عِنْدهُ》محبت شخص مورد
نظر را قصد ڪن ، شکی نیست ک
محبت ایجاد خواهد شد
📚 تحفة الرضویه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام خسته نباشین میخواستم پیام من و بزارین گروه ❤من تتو ابروهامو دوبار ریمو کردم
بعضی جاهاش خیلی کم رفته تو اگه دقت کنی معلومه بعضی جاهاشم یکم برآمده شده که زیاد معلوم نیس ولی وقتی کرم میزنم مشخص میشه پوستم یکم حالت شیشه ای شده
تتو ابروهام هنوز نرفته میخواستم از دوستان بپرسم که برا پاک کردن تتو ابرو ریمو خوبه یا لیزر
و برای جای ریمو که ابروهام اینجوری شده ترفندی دارن
میخواستم بپرسم اگه بازم برم ریمو و یه ترمیم کننده قوی بخرم اون قبلی ها درس میشن یا بدتر اینم بگم که از آخرین ریمو نزدیک دو ماهه میگذره
ممنون میشم راهنماییم کنین ❤
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
به جرم عروس آخر بودن...
سلام گلی جون ممنون بابت کانال خوبت😍منم میخام دردو دل کنم تا شاید سبک بشم از بس تو خودم ریختم تو سن بیست و هشت سالگی مثل چهل ساله ها شدم من چهارده ساله ازدواج کردم سه تا بچه دارم عروس آخر هستم به خاطر همین با مادر شوهر پدر شوهرم زندگی میکنم ده تا بچه دارن همش از شهرستان میان مهمونی ماکه تو روستا هستیم مثل واسه تعطیلات میان بیست روز میمونن منم باید همش بشورو بساب بپز یه روز نشد یه خرید یه مهمونی یه روز تنها به گردش برم شوهرم میگه عروس آخری وظیفته😞 باسن کم اومدم بچگی نکردم گفتم اشکال ندارد ازدواج کردم البته به زور اونم شد این همه عروسان دختراشون مستقل گردش خرید میرن منم حسرتشون رو میخورم حتی یه پول تو جیبی هم ندارم یه لباس خوب واسه بچه هام بخرم بچه های من از بچه های اونا فهمیده تر زحمتکشترن ولی حسرت خیلی چیزا رو میخورم به نظر شما چیکار کنم بسوزم بسازم 🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿