یه همسایه دارم دوسال همسایه هستیم بچه اون با بچه من باهم میرن مدرسه اول سال قرارگذاشتیم یه هفته ماببریمشون مدرسه یه هفته اونا الان شوهراون دوماه که رفته سرکار دیگه بایدزودتراز خونه بره بیرون نمیتونه بچه ها رو ببره
شوهرم گف اشکالی نداره من صبح میبرمشون چون هواسرده نمیخوام دخترم پیاده بره مدرسه. اگه یه روز شوهرم نتونه ببرشون کاری چیزی داشته باشه خانم همسایه کلی غرمیزنه بچم گناه داشت سردش شد... 😐بگو نگرانی بچتی خودت باماشین ببرش الان که اونا بایدظهربرن بیارنشون اول پیام میده به شوهرت بگو بره بیارشون بعضی موقعها شوهرم ظهر میره دنبالشون ولی همیشه نمیتونه اونم کار داره گاهی کارش طول میکشه دیرتر میادخونه
یبارشوهراون خانم از ماپول قرض خواست شوهرم بهش دادشهرستان بودن قراربود وقتی برگشت النگو زنش بفروشه پول رو پس بده شوهرش خودش اینجوری گف شوهرم گف اشکالی نداره شدچن روز بعداومدن ولی دوماه بعدپول رو پس داد
یباردیگه از شوهرم قرض خواست ماهم گفتیم هم دیرپول رو میده هم میخواستیم ماشین عوض کنیم بهش ندادیم الان بهش برخورده شوهرش با ما سرسنگین شده😐
خانم همسایه چون خودش زیادسوادنداره بچش همیشه خونه ماست همه تکالیف مدرسه کاردستی همه من درست میکنم اگه دکتری جایی بره بچهاش ومیاره پیش من..
من و شوهرخیلی ناراحتیم از این موضوع من بچه کوچیک دارم سختمه اوایل بهتر بود یه تشکری میکرد الان شده وظیفه ما، اگه کاری که بگن بگم نمیتونیم یا چیزی بدش میاد بهش برمیخوره یه حرفایی میزنه آدم عذاب وجدان میگیره😂 پشیمون میشم قبول میکنم. تو رودروایسی موندیم
محبت زیادیش خوب نیس هرکاری براش انجام بدی میشه وظیفه. آدم رو از محبت کردن پشیمون میکنه
بااینکه سعی کردم درک کنم اونم بچه کوچیک داره کاری ازش نخوام انتظاری ازش نداشته باشم ولی واقعادیگه خسته شدیم شمابگیدچکارکنیم 😕
ممنون ازکانال عالیتون💞😍
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام خسته نباشید
میشه لطفا به من هم کمک کنید 🌷🌷
من 28 سالمه همسرم 30
هردو ازدواج مجددمون...
همسرم خیلی اذیتم میکنه یه خونه شریکی داشتن ک باپدر و برادرش ساخته بودن بماند ک برادرش چندین بار مارو بدهکار جلوه داد و پول گرفت درحالیک خودش انقد خرج نکرده بود چ ماخرج کردیم اسمشم گزاشت شراکت ساختمونو زدن ب اسم برادره.
من تو شرایط سخت ساختم تا 4 سال شد خونه نیمه اماده نشستم سوختنو ساختن... ی روز برادرش عزمه این کرد ک خونه رو بفروش ماشین بخره باهاش سرویس بره خونه رو بدون اینک ب من بگه ب حرف برادرش و پدرش خونه رو فروخت هر چقد گفتم نکن گوش نکرد گف هرچی خانوادم بگن اونه منو اصلا ادم حساب نکرد بمن گف همینک هست دوستنداری برو منم دست بچمو گرفتم اومدم خونه بابام. چند روز بعد پدر مادرش اومدن با لحن طلبکار ک خودمون میدونیم چیکار کنیم بتو مربوط نیس خونه رو فروخته با ماشین دوباره خونه میسازن تو مگ کار کردی پول اوردی برای ساختن خونه ک حالا مخالف فروش خونه ای خلاصه با لحن طلبکارانه اومده بودن حرفاشونو بزنن فقط پدرم واسطه گری کرد و منو فرستاد خونه خودم بخاطر دخترم ک 2 سالس برگشتم چند ماه گذشت هیچ پولی برادرش نداد بما گفته بودن 40 میلیون کار میکنه سه شریکی نصف نصف میکنن هیچی ما از اون پول ندیدیم حالا مهلت خونه ای ک برای خودمون بود و فروختن و مستاجرش شدیم داره تموم میشه و هیچ کاری نکرده بعد این قضیه دیگ نمیتونم زندگیمو ادامه بدم شدم عین مرده ها دائم هر روز دعوا داریم تو خونمون سر این قضیه خونه بمن میگ بتو مربوط نیس همینک هست میخای باش نمیخای هری هر کاری کنه میره پیش پدر مادرش و برادرش مشورت منو بچمو اصلا نمیبینه هیچ اولویتی براش نداریم اصلا وجودی نداریم براش دیگ از این زندگی خسته شدم هیچی خرج منو بچم نمیکنه ن لباسی ن چیزی اگ دکتر بریم با کلی منت و اخرشم دعوا ک پول خرج کرده دیگ بریدم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام وقت بخیر در جواب اون آقایی که با وجود همسر و بچه وارد رابطه با یک به اصطلاح فرشته شده😏
آقای محترم یه سوال دارم اون خانم اگه واقعا اون فرشته ای که تو ذهنت ساختی بود میومد با مرد متاهل وارد راب طه میشد ؟
رفتی صیغه ش کردی درست ولی صیغه دقیقا کلاه شرعی گذاشتنه وگرنه هیچ فرقی با زن ا نداره جفتشون یکیه منتهی یکی با کلاه شرعی 😐
حاظرم قسم بخورم یدونه از رفتارایی که با این فرشته جونت داری رو با زن خودت نداشتی و نداری ! چون زن بنده ی محبته وقتی بهش عشق بدی ۱۰۰ برابرش رو بهت پس میده هرچقدرم بد و مغرور باشه بازم با محبت کردن رام میشه . الانم تا دیر نشده و بیشتر از این تو منجلاب نرفتی و گندش در نیومده که آبروتم از دست بدی دست از سر این فرشته جون بردار و برو سر زندگی خودت و به جاش با زنت درست رفتار کن . اصلا تو به زنت یاد بده چجوری باهات رفتار کنه تو عین یه معلم بهش آموزش بده . هیچ فکر کردی اگه بچه هات بفهمن دیگه تو صورتت نگاه هم نمیکنن هرچقدرم مادرشون مغرور باشه به قول شما ! در ضمن اون خانم فرشته کارش لنگ شماست که براتون زبون میریزه صد در صد شما براشون ساپورت مالی و عاطفی داری وگرنه همونم مفتی بهت محبت نمیکنه😒
رک حرفامو زدم تا دردت بیاد و به خودت بیای که داری با زندگیت چیکار میکنی
دوست خودم بعد چندین سال زندگی به تازگی متوجه خیانت شوهرش شده و دارم به چشم میبینم چجوری زندگیشون داره از هم میپاشه.
خودتو بزار جای زنت اگه میفهمیدی خانمت چون شما رفتار بدی داری (پسر پیغمبر که نیستی حتما توام اخلاق بد داری ) بهت خیانت میکنه چیکار میکردی؟ خیانت چیز نابخشودنی هست امیدوارم خانمت متوجه نشه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام شب زمستونی همگیتون بخیر❄️⛄️❄️
برا دختر خانم 20 ساله که زیر چشمش گود افتاده و موهاش میریزه و مجبوره شوهرش رو تحمل کنه
عزیزم یه طرفه نمیشه قضاوت کرد ، بلانسبت بعضی از مردها سوء استفاده گر هستن و با آزار زن میخوان چیزی رو که میخوان بدست بیارن
یه سوال داشتم ،یعنی شما اگه زنگ نزنید به خانواده اونا پیگیر نمیشن که چرا دوماهه خبری از بچه مون نیست؟ جای تعجب داره 😳 برو باهاشون صحبت کن شاید فرجی شد
بعدش دخترم چه پولدار باشه و چه خسیس یا با قول شما پست ، مهریه حقته و دادگاه از حلقش درمیاره و برات می گیره شده یه قرون ،یه قرون هم باشه + نفقه ، اجرت المثل ،این از این
اگه مدارا می کنی و و احترامش و خانواده اش رو داری ولی زندگی رو بهت جهنم کرده وبقول معروف به هیچ صراتی مستقیم نیست و بچه ندارین ، خودت برو شکایت کن ، میتونی به جرم بد رفتاری و ضرب و شتم ازش شکایت کنی که یکی از شروط ضمن عقده
اگه خودش طلاق نمیده در اینصورت میتونی طلاق غیابی بگیری ، یعنی اگه مرد طلاق نده دادگاه خودش زن رو از شوهرش طلاق میده ولی....
اینکه فکراتو از قبل بکن ، اینکه بعدش میخوای چکار کنی ، جا داری ، حمایت میشی ، تامین هستی ، یکم سختی داره
🌟به نظرم می ارزه یه قدم برداری برای ترسش که ببینه جُربزه ای داری و کاری ازت برمیاد نه که بشینی خودتو بزنی و شکنجه روحی و روانی بدی و ایشون کیفش رو کنه ، یه جَنمی از خودت نشون بده خُب ، اصلانم نترس ، و اجازه نده هر جور دلش میخواد باهات رفتار کنه ،فقط اراده کن برو ، زندگیته ،یا بایدبسازیش ،یا خودت رو نجات بده ، 🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام مهربونم 🌺 ممنونم از کانال خوبتون، خواستم در مورد خانمی که با پسر خیلی جوانتر از خودش دوست شده و ی جوری کلاه شرعی سر خودش گذاشته،
خواستم از زندگی خودم و مادرم بگم که شبیه همین خانم هستش، من الآن ی زن ۴۵ساله هستم این قضیه برای ۳۰یا۳۲سال یا بیشتر پیشه،من اون موقع ۱۲/۱۳سالم بود که مادرم به طور اتفاقی با پسر جوانی که راننده آژانس از بالای شهر بود،اشنا میشه،این آقاخیلی خوش چهره و جذاب و از ی خانواده سرشناس دار و تحصیل کرده هم بود. مادرمنم ۳۲/یا۳۳سال بیشتر نداشت.اینقدر باهم رفت و آمد داشتند که ما اون زمان تو آپارتمان ۳طبقه، که هر طبقه ی عمو مینشست. و یادتون باشه همه همسایه ها هم حکم خواهر و برادر داشتند در رفت و آمد بودیم و همه سرشون تو زندگی هم بود. ما چندتا بچه زیاد بودیم و مادرم هم زن خوش چهره ای بود .بهونه ش این بود که باباتون حرف محبت آمیز نمیزنه . باباتون کم شنواست، زشته، ،،،، چشمش این آقا ررو گرفته بودو به بهونه محرمیت، صیغه با خواهرم کوچکتر انجام داد بود و باطل کردن بود ولی ی جور کلاه شرعی بود برای راحتی خودشون.و به بهونه های مختلف یا بیرون میرفت و چندتا بچه کوچولو رو خونه میزاشت که بزرگترین من بود .ومن توانایی چندتا بچه و اونم پسر باشه و خانهدااری وووو درس باید همه انجام میشد ومن نداشتم و کم میوردم، و تبعاتش این بود که خونه نامرتب و غذا سوخته وشفته و شور یا اصلأ غذایی نبود ،لباسهای نشسته میموند و بچهها نامرتب بودن و صدای زنعمو ها و در همسایه در اومده بود ،مادرم دل به زندگی نمیداد و پدرم هم فقط شکمش و..... ،که مادرم برای اینکه به عشق و حال خودش برسه این دو قضیه پدرمو ساپورت میکرد.ولی همه چیز آشفته بود. طوری بود زنی که جلسه قرآن و خانهدار درجه یک شده به چشم زن هرزه نگاش میکردن و طبعأ چوبش رو دخترهای خونه میخورن. طوری شد که عموهام به گوش خانواده مادریم رسوندن. و خلاصه که همه چیز برای ۱۰سال بهم ریخته بود و با هیچکس رفت و آمد نداشتیم و مادرم راحت بود.بالاخره آقای جوان دلربا زن گرفت .ماهم از اون محل در اومدیم . منطقه بالا اومدیم و این آقا به خیال خودشون با مادرم که رفت و آمد میکرد گفت که با خانومش بیاد و برن و نزدیکتر باشیم، که مثلاً صورت مسله روپاک کنن، ولی کلاً مسله مشکل داشت.خلاصه آقا ی دلبر ازدواج کرد مادر ماهم فکر کرد میتونه نزدیک این آقا بمونه .همسر اون آقا بو برده بود و مهارت زیاد داشت کاری کرد کلا رفتن شهر دیگه و آقا ررو سرگرم زندگی و بچهها ش کرد وکار درست رو انجام داد.و فقط بد نامیش برای ما و مادرم موند, و اون آقا کجاست و چکار میکنه؟؟؟!!!. من خودم ی دختر دم بخت دارم ،بماند که خودم تو این مسیر زندگی بخاطر ندونم کاری مادرم چقدر,زخم زبون و کنایه و چشم بد بهم نگاه میکردن و شنیدم، من همیشه تک و تنها بودم وبا خدای خودم بودم و شاهد این مسایل بودم و دم نمیزدم 😢😔 و خدا همیشه یار یاورم بود🤲 و مسیرمو از مادرم جدا کردم و سبک زندگیمو به روندی دیگر بردم که همش عنایت خدا واهل بیت بود.🤲یکی از دوستان قدیمون ی نفر دنبال دختر خوب میگشت که از قضا دختر بنده رو دیده بودن و خوششون اومده و شرایط هم هر دو طرف خوب بودن. این دوست قدیمی با همسایه قدیمی در ارتباط بودن. وقتی شنیدن که برای دختر بنده اومدن ، قضیه گذشته مادرمنو گفته بودن .و جلسات بهم خورد، و چقدر درد کشیدم.😔و غصه خوردمو دخترم تو شک بود که چی شد؟!!!. .که ی موضوعی از سر نادونی و شیطانی دو نفر دیگه انجام دادن و واقعاً هم هر دو طرف شاید توبه قلبی کردند و تموم شده رفته ولی طبعاتش و لکه سیاهش ،سالیان تو زندگیمون مونده.وتا فرزند و نوه باید تاوان پس بدن. درسته میدونم که بهتر این وصلت سر نگرفت. ولی چرا برای هوا و ه وس های زود و کثیف ،ابروی خودمون و خانواده رو لکه دار کنیم اینها گوشه ای از روزهای تلخ بود که تعریف کردم، یادمون باشه همیشه الآن نیست.آینده ای هم هست.و خدایی هم هست.وهمه ی اینا سراب قشنگ شیطان 😈.هیچی درش نیست جز رسوایی 😔😔
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#تجربه_من ۱۰۹۲
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
بنده ۳۸ سالمه و همسرم ۴۵ ساله، همسرم پسر بزرگ خانواده بود و دیرتر از برادرهاشون ازدواج کرد و برادهاشون بچه داشتند و ما که ازدواج کردیم همه مرتب میگفتند بچه بچه ...
ما هم از خداخواسته اما باردار نمیشدم ۲۰ سالم بود و کم تجربه و چون با مادرشوهرم زندگی میکردم روزهای سختی رو می گذروندم و استرس زیاد مانع بارداری شده بود.
دوسال گذشت و من باردار شدم ۳ماه که شدم یه روز رفتیم خرید تو راه یه ماشین به ماشینمون خورد و من از ترس زیاد همونجا احساس کردم اتفاقی افتاد. کمی که بهتر شدم شبش عروسی برادر شوهرم بود و اون موقع ها تالار رسم نداشتیم و نشستم ظرف های عروسی رو شستم.
چاره ای هم نداشتم تا میرفتم استراحت کنم مادرشوهرم و مادرشون از راه میرسیدن و با استرس کار میکردم. شبش درد شدیدی گرفتم. صبح کیسه آب پاره شد و جیگرگوشمو از دست دادم.
افسردگی شدید گرفتم تا۶ماه وبعد از یک سال مجدد پسرم رو باردار و سزارین شدم و بعد که پسرم ۴ سالش شد بهانه که دیگه خسته شدم با بچه مردم بازی کردم یه نی نی بیار ولی متاسفانه تومور تخمدان گرفتم و دکتر گفت باید عمل بشی.
خیلی شرایط سختی بود به باریکی مو جوابش که اومد دیدم خوش خیمه و دکتر گفت اگر باردار شدی که سلامتی اگر نه بیا مجدد مثل سزارین عمل شو تا کارهای لازم رو انجام بدن از ترس عمل توسن کم متوسل شدم به خانم فاطمه زهرا موقع عمل نیت کردم خدایا یعنی میشه تا سال بعد این موقع بچم به دنیا بیاد و دقیقا همین شد و حاجت گرفتم.
نام پسرم امیر رضا و دخترم معصومه هست الان پسرم ۱۶ و دخترم ۸ سالشون هست و می بینم همسرم هم کار نداره دیگه کفگیر به ته دیگ خورده اما میخوام به خاطر امر رهبری و سربازی آقاجان اگر قابل باشم یک فرزند دیگه خدا روزیم بکنه که شکر گزارش باشم،
شاید برخی به خاطر شرایطم که میدونن بخندن ولی اصلا برام مهم نیست. فقط نظر خدا و ائمه برام مهمه ان شاءالله نام فرزندان بعدی رو اگر پسر باشه محمد مهدی و دختر فاطمه جان می ذارم. 🤲
التماس دعا دارم خداحفظتون کنه به عشق آقا امام زمان و سید علی خامنه ای صلوات
🌹🌹🌹🌹
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075