دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
اینم یه سیاست فوق العاده عالی که خودم تجربه کردم...😌👇
ﮔﺎﻫﯽ ﺟﻠﻮﯼ ﻫﻤﺴﺮﺗﻮﻥ،ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﻲ ﻫﺎﺗﻮﻥ ﻭ ﺯﯾﺒﺎﯾﻲ ﻫﺎﺗﻮﻥ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﯿﻦ..
ﺍﮔﺮ ڪﺳﻲ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﻣﯿﮕﮧ ﭼﻘﺪﺭ ﻟﺒﺎﺳﺖ ﻗﺸﻨﮕﮧ ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺵ ﺳﻠﯿﻘﮧ ﺍﯼ ﻭ....
ﺣﺘﻤﺎ ﺑﯿﺎﯾﻦ ﻭﺍﺳﮧ ﻫﻤﺴﺮﺗﻮﻥ ﺗﻌﺮﯾﻒ ڪﻧﯿﻦ.
ﺑﮕﯿﻦ:"ﻓﻼﻧﻲ ﻣﻲ ﮔﻔﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺵ ﺳﻠﯿﻘﮧ ﺍﯼ..."
ﯾﺎ ﻣﺜﻼ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﻲ ﻫﺎﯼ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺠﺮﺩﯼ ﺗﻮﻥ ﻫﺮ ﺍﺯ ﮔﺎﻫﯽ ﺻﺤﺒﺖ ڪﻧﯿﻦ.ﺍﮔﺮ ﺩﺭﺳﺘﻮﻥ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻩ،ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺵ ﺗﯿﭗ ﺑﻮﺩﯾﻦ،ﺍﮔﺮ ﺁﺷﭙﺰﯼ ﺗﻮﻥ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻩ ﯾﺎ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﻩ ﺩﯾﮕﮧ ﺍﯼ. ﻓﮏ ﮐﻨﯿﻦ ڪﮦ ﭼﮧ ﭼﯿﺰﺍﯾﻲ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﺴﺮﺗﻮﻥ ﻣﻬﻢ ﺗﺮﻩ،ﺍﺯ ﺧﻮﺑﻲ ﻫﺎﯾﻲ ﺗﻮﻥ ڪﮦ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻨﮧ ﯼ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﮧ ﯼ ﻫﻤﺴﺮﺗﻮﻥ ﻫﺴﺖ ﺗﻌﺮﯾﻒ ڪﻧﯿﻦ
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من فاطمهزهرا هستم 24 سالمه و 4 ماهه عقد كردم و فعلا نامزديم و همچنین شوهرم هم همسن خودمه ...
مشكلي كه دارم اينه كه اون خيلي زود بهش بر می خوره و با اينكه همديگه رو دوست داريم ولي سر هيچي هی بهش بر مي خوره و ناراحت می شه و رابطمون خراب می شه و اعصاب من خرد مي شه...
مثلا ديشب م رفتيم مهمونی با مامانم اينا گفت من نمی ام(اصلا هم اهل بيرون و مهموني نیست واينم خودش يه مشكل ديگه هست)هي بهش اصرار كردم.آخر سر ناراحت شدم گفتم اصلا خودم می رم.بعد كه كفش می پوشيدم گفتم واقعا كه ،با همه فرق داری.
همين يه كلمه حرف باعث شد امروز با هم قهريم !!!در حالی كه اگه من بودم زياد به دل نمی گرفتم.
تازه حرفهای بدتر از اون به من زد.وسطای مهموني ديدم زنگ زدن و اومد.نشست ولی با من سرد بود.به روی خودم نياوردم.برگشتنی تو ماشين گفتم مرسی كه اومدي ديدم قيافه گرفته.اعصابم خرد شد.تازه به من می گه اخلاقت مثل بچه های 10 ساله می مونه.گفتم خودت كه بدتری.گفت من همينم كه هستم چه خوشت بياد چه بدت بياد.آخه ميبينين تروخدا يه موضوع كوچيكو چجوری بزرگ مي كنه.بعدش هم شب كه هميشه پيش ما بود ديشب گفت می خوام برم خونه خودمون چون حساب كتابام مونده.
ساعت 12 شب بهش زنگ زدم گفتم نميای؟ گفت نه حوصله ندارم بيام.
گفتم حوصله منو نداشتی رفتي؟گفت آره !!!!!!! اين در حاليه كه قبل از ماجرا خيلی خيلی روابط خوب بود و قربون صدقم مي رفت.هميشه اينجوريه و يه چيز كوچيك رو بزرگ مي كنه در حالي كه هر كی بود به روش نمی آورد و روابط رو خراب نمي كرد.خيلب زود بهش بر مي خوره .
حالا سوالم اينه كه وقتي بهش بر خورد چه عكس العملي نشون بدم.؟متاسفانه من خيلي وابسته و ضعيف هستم و خيلي زود منت می كشم!!!تا بهش بر مي خوره ميترسم و هی می رم طرفش و الكی باهاش حرف مي زنم كه قهر نكنيم و زود روابط درست شه.
ديشب هم هی بهش تلفن می زدم و عين ساده ها گريه كردم كه تو نباشی تنها خوابم نمي بره و اين چيزا.احساس مي كنم خيلي خودمو كوچيك می كنم.دست خودم هم نيست.اصلا نمي تونم طاقت بيارم كه باهام قهر باشه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
من مریم هستم ۵۳سالمه متاهل هستم خدارو شکر خونه دارم ماشین دارم البته تمام سالهای جوانی با همسرم کار کردیم من در خانه او هم در بیرون هنوز هم هردو کار میکنیم سال۷۲ازدواج کردم یه دختر زرنگ وباهوش ودانشجو که چون عاشق همسرم بودم وایشون پسر عموی مامانم بود دانشگاه نذاشت برم چون مامانم خیاطی و گلدوزی میکرد ازش یادگرفتن از جادکمه ده تومنی تا سرویس عروس نوزاد وهویه کاری وعروسک سازی وگلسازی انجام دادم زندگی ام سرشار از چالشهای زیاد بوده درآمدم خیلی خوب بود درسال ۷۲و۷۵دوتا بچه سقط کردم ودرسال ۷۷با عنایت امام رضا صاحب یه دختر ۷ماهه شدم ده سال خونه مادر شوهر زندگی کردم با تمام سختی ها و هرآنچه فکر کنید سرزنش ها ودخالت جاریها نمیتونم از مشکلات بگم چون یک کتابه پس از سالهای پر استرس وسختی که داشتم یه دونه دخترم پارسال با یک پسر مومن خوب ازدواج کرد و فکر میکنم خدا یکباره تمام خستگی های سالهای گذشته رو برام جبران کرد چون سر این ازدواج با خدا معامله کردم اصلا سخت نگرفتم مادیات رو نادیده گرفتم فقط اخلاق وایمان برام ملاک بودم دو رکن مهم که در زندگی نداشتم خواستم به جوونا بگم زندگی های قدیم خیلی سخت بود اما شماها اولا آنقدر به فکر ازدواج نباشید چون واقعا دست خداست البته آنقدر مادیات براتون مهم نباشه خط قرمز های زندگی رو مشخص کنید تا راه خیانت رو ببندید حق کار و تحصیل رواز شوهر بگیرید حتما یه هنر یاد بگیرید زندگی پیچ وخم زیا د داره ولی اگر دستتون توی جیب خودتون باشه خیلی بهتره وهیچ وقت پس انداز تون رو نذارید شوهر تون بفهمه وراز خانواده تون رو بهش نگید یا بچه دار نشید یا شدید پشت و پناهش باشید
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#تجربه_من ۱۰۹۹
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#سختیهای_زندگی
#مشیت_الهی
#توکل_و_توسل
ماه مبارک رمضان بود. تو پاییز سرد سال ۷۹، من فرزند دوم یه خانواده ۹ نفره (البته یه ماهه شدیم ج نفر😍👧) به دنیا اومدم.
روزا میگذشت و زمونه، بد باهامون تا کرد زد و مادر عزیزتر از جانم گرفتار بیماری شد تقریبا ۷ماهگی من، مریضی هر روز بیشتر عود میکرد و مادرم، منه دو ساله و برادر ۷ سالم رو تنها گذاشت و رفت.
پدرم بعد از چهلم مادرم، ازدواج کردن (الان که نگاه میکنم بهترین کار رو کردن ... خواهشا در موردش قضاوت اشتباه نکنید🙏) و زندگی جدید ما شروع شد با یه دختر جوون غریب که شاید براش زود بود مادر دوتا بچه بشه.
زندگی ما، رو فاز غم پیش میرفت. چیزای خوبی نیست که براتون تعریف کنم ...
۱۵ سالم بود. مثل همیشه بعد از ظهر ها شال و کلاه میکردم و راه میفتادم سمت خونه مادربزرگم که شب تنها نمونه. تو راه یه پیرزنی بود که همیشه بهش سلام میدادم گاهی هم کمکش میکردم که بره خونه اش...
یه روز گفت با بابات کار دارم شمارش رو رو کاغذ برام بنویس منم نوشتم و خداحافظی کردم...
یه ماه بعد همسر بابامم گفت خواستگار داری، فردا شب میان نگی نه ها بابات تحقیق کرده و فلان و بهمان...
خلاصه شوخی شوخی من شدم عروس یه خانواده که پسرشون خیلی زبانزد مردم بود از بس کاری و زرنگ و هم فن حریفه...
اونوقت من کی بودم یکی که حتی اعتماد به نفس نداشتم حتی درست حرف بزنم 🤦♀ و باااااز شروع شد طعنه کنایه های اطرافیان...
یه سال خونه مادرشوهرم زندگی کردم دیگه کم کم به فکر بچه بودیم. ۹ماه اقدام بودیم ولی نمیشد شوهرم خیلی ناراحت بود.
یه روز گفت میخوام برم مشهد وسیله کار بخرم. گفتم منم میام همه مخالف بودن من برم ولی رفتم، تو راه یه نامه نوشتیم به امام رضا و قسمش دادیم به جوادش که حاجت ما رو بده ،خلاصه صبح رسیدیم یه زیارت و خرید و ظهر راه افتادیم سمت خونه .
دو هفته بعد بابام زنگ زد بیاید بریم مشهد باز 😍 منو شوهرمم از خدا خواسته قبول کردیم. وقتی برگشتیم دختر اولم رو باردار شدم.
اردیبهشت ۹۷ دختر گلم دنیا اومد، چهار ماهش بود که خونه مون رو ساختیم و مستقل شدیم.
فروردین ۹۸ متوجه شدم مجدد خدا خواسته باردار هستم و باز دختر گلم آذر ۹۸ به دنیا اومد البته سزارین اورژانسی شدم بخاطر مسمومیت بارداری😔
روزها توام با تلخی و شیرینی میگذشت، دست تنها دوتا بچه ام رو بزرگ کردم. کم کم بچه ها بزرگ شدن و دختر اولم پيش دبستانی میرفت خیلی شرایط مون بهتر شده بود.
یه روز تو گروه دوستام یکی گفت ما قرار گذاشتیم خواهرها و عروس ها برای خوشحالی دل رهبر یه کربلا بریم و بعد اقدام کنیم برای بچه ...
من دلم شکست گفتم منم اگه کربلا برم بچه میارم، به دوماه نکشید کربلای من که جزو محاااااالات بود جور شد🥺
کربلا رفتم و برگشتم به فکر اقدام بودیم که خواهرشوهرم خوشحال زنگ زد که برام سیسمونی بدوز باردار شدم😍 بهش تبریک گفتم، کلی حس خوب بهم داد خبرش...
خلاصه چکاپ رفته بودم. یه خورده بخاطر تیروئید دست دست کردیم که خدا صبرش تموم شد باز خدا خواسته باردار شدم😂
و درست هفته بعد ما خبر بچه دار شدن مون رو به خواهرشوهرم دادیم😅😂
بعد ها متوجه شدم خواهرمم باردار بوده
و سن بارداری هامون به فاصله یه هفته بود.😅
بلاخره موعد زایمان رسید و باااز دختر گلم مرداد ۱۴۰۳ به دنیا اومد😍.دخترم با پسر خاله و دختر عمه ش تو یه ماه دنیا اومدن.
یه ماه پیش متوجه شدم که هفتمین فرزند خانواده مون هم قراره دنیا بیاد و دو هفته پیش یه دخمل کوچولو به خانواده ما اضافه شد.
فقط میتونم بگم الحمدلله رب العالمین بخاطر این نعمت واقعا عظیم. ان شاالله که سرباز امام زمان بشن و مایه ی افتخار ما 🤲🥰
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
https://eitaa.com/dotakafinist
https://eitaa.com/dotakafinist
سلام. روز شما به خیر.
تو کانال چند پیام خوندم از درددل خانمها از خی انت همسر و حال بد روحی شون.
فقط میخواستم بگم که اگر شوهرتون بهتون خی انت کرد یا زن صیغه ای گرفت یا ... شما با فکر و خیال و غصه و عذاب روحی دادن به خودتون و خالی کردن دق و دلی و اعصاب خرد شده تون سر بچه هاتون ، دیگه به خودتون و بچه هاتون خی انت نکنید.
اگر به خاطر بچه هاتون تو زندگی مشترک میمونید و طلاق نمیگیرید، پس به نحو احسن بمونید و یه مادر شاد و با حوصله باشید نه یه مادر افسرده و بی اعصاب و غرغرو که بچه های عصبی و پرخاشگر و عقده ای برای آینده تربیت میکنه.
چرا به خاطر یه انسان بی لیاقت که ارزش شما رو نمیدونه، خودتون رو بدبخت میکنید و به خاطر فکر و خیال و غم و غصه به انواع بیماریهای روحی و روانی و جسمی مبتلا میکنید. وقتی سالم و شاد بودید رفت دنبال یه زن دیگه ، وقتی انواع بیماریهای روحی و جسمی رو گرفتید و از قیافه و اندام هم افتادید و صورت تون پیر و شکسته شد میخواد چیکار کنه؟؟؟؟
میدونم تحمل این شرایط خیلی سخته ولی اولاً شما به هیچ عنوان مقابله به مثل نکنید و به شوهرتون خ یانت نکنید و خدا رو همیشه مد نظر داشته باشید و دوم اینکه به خودتون و بچه هاتون برسید و خودتون رو با انواع فعالیت های هنری و ورزشی و امور منزل و بچه ها سرگرم کنید و غصه نخورید برای کسی که غصه ی شما رو نخورده و با وجود شما رفته دنبال زن دیگری.
مطمئنا دوباره به خودتون برمیگرده. این زنها بیشتر حکم زنگ تفریح مردها رو دارند.
کاش همهی خانمها ارزش زن بودن و انسان بودن خودشون رو بدونن و زنگ تفریح هیچ مرد متأهلی نشوند.
❌یادتون باشه که: مردان شجاع و قدرتمند زورشون به ساختن زندگی میرسه ولی مردان بی عرضه و ضعیف زورشون به زن میرسه😔
برای این جور آدم های ضعیف ، روح و جسم خودتون و بچه هاتون رو نابود نکنید.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام خوبید خوشید
دلتون شاد جیب تون پر پول
خواستم یه درد دلی باهاتون بکنم به صورت ناشناس
.
چون دوست ندارم نزدیکانم متوجه درد های توی دلم بشن
به شما میگم
خانواده ما یه خانواده متوسط به بالا هست
درآمدشون خیلی خوبه خدارشکر
اما نه پوشش درستی داریم نه خوارک درستی
همیشه صبحانه رو با نون و چایی میخوریم
همیشه ناهار چیزی برا خوردن نداریم
شام خوبه اما یه موقع هایی هم هست که نصف و نیمه سیر میشیم
میوه میخوریم چون پدرم خودش دوست داره
شیرینی فقط برا دو تا عید میخریم اونم برا مهمون است
هیچ وقت نشده یه دل سیر شیرینی بخورم
لباس که هیچی نگم فقط برا عروسی بشه میخریم
و اون لباس ۵ یا ۶ تا عروسی میپوشیم
داریم خیلی هم داریم اما اینجوری استفاده کرد خیلی بده
یه زمانی پدرم ورشکست شده بود هیچی نداشتیم اینقدر که برنج نمیخوردیم دلمون برا برنج اینقدر کشیده بود که حتی گریه کردم
پنیر مربا که اگه برادر کوچیکم گریه کنه بخرن
یا مهمان بیاد سالی چند بار
مدرسه که میرفتم حتی پول تو جیبی بهم نمی دادن
اینقدر که دلم ساندویچ میخواست میرفتم یکی ساندویچ میخورد بوش حس میکردم
شاید سالی یکی یا دو بار کباب بخوریم
خانواده من همش در حال پول جمع کردن برای خونه و ماشین خریدن هستن
دوست دارم برم سر کار هر چی که دلم میخواد بخورم و بپوشم
خواستگار پولدار دارم اما بد اخلاق و یکمم ه وس باز
شاید باهاش ازدواج کردم شاید تو خانوادم که داشتن و اینهمه حسرت به دلمون گذاشتم تو خونه شوهر جبران کنم
زندگی خانواده ما راهکار نداره چون پدرو مادرم خودشون اینجور هستن
پدرو مادرم خیلی مهربونن و دست این اون میگیرن
اما این اخلاقشون خیلی بده متاسفانه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام دوستان
من خانمی هستم که 29 ساله ، متاسفانه پنج سال پیش به دلیل بد اخلاقی و عدم تفاهم از همسرم جدا شدم....