eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
623 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
: به جای همیشه کنارت میمونم و این حرفا مثل حافظ بهش بگید: «آن چنان مهرِ تواَم در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود از دل و از جان نرود😌💛!» @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سرسفره عقد بودیم بایدمن کیک میزاشتم دهن شوهرم اونم کیک میزاشت دهن من دیدم چنگال زد تو کیک من خوشحال نگاهش کردم دیدم گذاشت دهن خودش بعد گفت توچرا نمی خوری آجی هاشم به جااینکه راهنمایش کنن وایسادن به خندیدن آخرش خودم بهش گفتم   😐 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 من یه بار تازه عقد کرده بودیم یادم رفت ازدواج کردم نصفه شب بلند شدم ترسیده بودم هی می گفتم این کیه شوهرم نمیدونست بخنده یا کمکم کنه یادم بیاد حالا ۲ سالم نامزد بودیما😂😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: دنیا بدون بودن تو حتی سلول های بدن من را می لرزاند . . مثلا دنیا بدون چشمانت، دنیا بدون صدایت، دنیا بدون خنده هایت، و حتی دنیا بدون پیراهن های چهارخانه ات دیگر ارزش ماندن ندارد! ″شبت بخیر زیبای من🌚″ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: وقتی ناراحته و میگه من میرم خداحافظ ،، بهش بگید كجا؟ ناراحت باش ، عصبی هستی باش ، حوصله نداری اشکال نداره ، اما تو حق رفتن نداری بری دله من تنگ ميشه ، اصلا باهم ناراحت میشیم ، باهم عصبی میشیم ، باهم بی حوصله میشیم ولی هیچوقت نباید بری هیچوقت❤️🖇️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 من یک سال بعد فوت بابام نامزد کردم شب خواستگاری مادر شوهرم یه گردنبند خیلی کلفت که مال خودش بود انداخت گردنم با یه حلقه ی نشون اینا که میگم فقط برای خواستگاری بودا نه جشن نشون و عقد و اینا کلا خواستگاری مراسمش یکی و دو ساعت بود و یه صیغه محرمیت خوندن بعد رفتنشون زیاد راجبشون صحبت نکردیم فقط کل شب و به این فکر کردم چرا بابام نیست و تا خود صبح به خاطراتم با بابام فکر کردم بعدش خوابیدم حوالی ساعت ۱۱دیدم یکی بالا سرم میگه لیدا لیدا خانم دستمم گرفته خداشاهده انگار جن دیدم😱 جیغ زدم مامانننن بیا ببین این پسره کیه این چیه گردن من این چیه دست من هنوز اپدیت نشده بودم🤣 شوهرم طفلک مات و مبهوت مونده بود ما کلا همون جلسه ی خاستگاری اشنا شدیم صیغه خوندن که محرم باشیم برای شناخت بیشتر اصلا یادم نبودش هنوزم همه تعریف میکنن میخندن🤣🤣🤣 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
تازه عقد کرده بودم که گفتند مادرشوهرم افتاده و پاش شکسته...شوهرم بهم گفت باید بیای خونه ما و به مادر مریضم کمک کنی...شوهرم اکثر وقتها میرفت ماموریت کاری.‌..توی خونه من و مادرشوهرم تنها بودیم... اونروزم صبح همسرم برای مأموریت رفته بود شمال کشور‌‌... از مادرشوهرم اجازه گرفتم یکساعتی به مادرم سربزنم و برگردم...چندتا خیابون اونطرفتر یادم اومد گوشیمو با خودم نبردم برای همین فورا برگشتم خونه مادرشوهرم..کلید رو انداختم و‌در رو باز کردم... ولی توی هال با دیدن اون صحنه تا مدت زیادی لال شدم👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
: العالم يختصر بالنسبة لي في عينيك يتلخص رائحة عطرك يتلخص فيك! دنیا برای من خلاصه می شود در چشم شما؛ خلاصه می شود در بوی عطر شما.. خلاصه می شود در شما🌚✨(؛ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿 چند سال پیش که برای اولین بار بعد عقد خونه مادر شوهرم خوابیده بودم فرداش دیدم بهم یک بسته داد که که داخل یک نایلون گل گلی بود منم فکر کردم برام کادو خریدن کلی تشکر کردم بنده خدا اونم تعجب کرد بعد گفت سینی مامانت بده بهشون 😵‍💫 خلاصه بعدش رفت برام یک روسری آورد گفت این برای تو فکر کرده بود منتظر کادو بودم 😉 دیگه هیچ وقت هم اون روسری رو نپوشیدم چون هر موقع میدیدمش بیشتر اعصابم خورد میشد . @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: تو قشنگی، اما کنار من قشنگتری من خوشحالم، اما کنار تو خوشحال ترینم ما خوبیم، ولی کنار هم بهتریم بیا و همیشه کنارم بمون تا باهم دنیارو با بودنمون قشنگتر کنیم💛🌱! @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 چند سال پیش که برای اولین بار بعد عقد خونه مادر شوهرم خوابیده بودم فرداش دیدم بهم یک بسته داد که که داخل یک نایلون گل گلی بود منم فکر کردم برام کادو خریدن کلی تشکر کردم بنده خدا اونم تعجب کرد بعد گفت سینی مامانت بده بهشون 😵‍💫 خلاصه بعدش رفت برام یک روسری آورد گفت این برای تو فکر کرده بود منتظر کادو بودم 😉 دیگه هیچ وقت هم اون روسری رو نپوشیدم چون هر موقع میدیدمش بیشتر اعصابم خورد میشد . @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿 ما یه فامیل پرافاده داشتیم، دخترش تازه عقد کرده بود، عکسای عقدو آورده بود ببینیم، داماده شرایط مالی و اجتماعی خیلی خوبی داشت ولی برای اینکه چشم نخوره، اون خانوم فامیل هی میگفت درسته دامادم شرایط مالیش خوبه ولی من که میگم خیلی زشته، شبیه مِیمونه!😐 اینو میگفت و هارهار میخندید. شوخی میکرد خیر سرش! 😆😂 موند تا یکی از فامیلا به جمعمون اضافه شد، شروع کرد به دیدن عکسا، یهو برگشت گفت وااای فلانی! عروس و دوماد چقدر به هم میان! انگار خواهر و برادرن! 😁😁😁😁 دیگه قیافه اون فامیلمونو خودتون تصور کنین😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿