سلام
خانم ها لطفا پیام منه مادرشوهر دلشکسته رو بخونید
من یک مادرشوهرم تا مدتی پیش خیلی با عروسم سر جنگ داشتم سر چیز های الکی بهش گیر میدادم خدا منو ببخشه حتی ب پسرم هم میگفتم زنت اِله و زنت بِله به گفته حالایی ها یادش میدادم...پسرم میرفت و یک عالم اوقات تلخی باعروسم میکرد بماند ک اعصاب خود پسرم هم بیشتر خورد میشد یک روز نمیدونم چی شد ک همینجور من از عروسم پیش پسرم داشتم حرف میزدم ک زنت اینجوری میکنه اونجوری میکنه پسرم رفت و دوباره دعوا.... عروسم زنگ زد بهم گفت مادر اگر شما فکر میکنی من بد کردم خدا بمن نشان بده اگر شما بد کردی نمیگم خدا به شما نشان بده من میسپارم به خدا و خداحافظی و قطع... من رفتم بیرون بعدظهر برای خرید یک ماشینی که نمیدونم از کجا اومد اصلا ماشینی نبود ناقافل سر ک بلند کردم دیگه هیجی نفهمیدم چشمامو ک باز کردم دیدم از ناحیه کمر دست پا اسیب دیدم و سرم هم ضربه خورده بود وقتی ب خودم اومدم فهمیدم که از آه همون عروسم بود منو وا گزاشته بود بخدا خیلی گریه کردم پسرم ک اومد عروسم هم اومده بود وقتی عروسم اومد داخل حتی روی نگاه کردن بهش رو نداشتم و تنها کلمه ای که گفتم ب عروسم این بود ک مادر حلالم کن😭😭😭از اون قضیه الان چند وقته ک میگزره خیلی سعی کردم ک عروسم منو ببخشه نمیدونم بخشیده یا نه ولی از خدا خیلی ممنونم ک تلنگری بهم زد ک دست بردارم از زخم زبانم ب عروسم الان هرجا میخوام برم زنگ میزنم ب عروسم باهاش میرم دست خالی خانش نمیرم هروقت میاد بجای صورتش سرش را میبوسم چهره پسرمم الان خیلی شاد تر شده وقتی میبینه من با عروسم خوبم امیدوارم ک خدا منو بخشیده باشه ببخشید پیامم طولانی شد نوشتم تا مادرشوهرایی ک توی کانال هستن بخونن من ضرب خوردم بد هم ضرب خوردم توردخدا شما کاری نکنید ک مث الان من شرمنده باشین عروساتونو مث دخترتون بدونین من الان تازه میفهمم ک چند سال از عمرمو ک با عروسم بد بودم الکی هدر کردم خدا پشت پناه همتون
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
دختر خانمی که یک ساله عقدی و پسره سر یه کار نمیمونه
سلام به همگی عزیزان
دختر خانمی که یک ساله عقدی و پسره سر یه کار نمیمونه
اولا فقط خدا میدونه و نمیشه قضاوت کرد ولی به نظرم کار خوبی کردی چون معلومه از اون مردای جون پروره ، واقعا چطوری خودشون رو مجاب می کنن میان خواستگاری ؟
خدا رو شکر که متوجه این رفتاراش شدی ،و زیر یه سقف گرفتارش نشدی ، حتما یه چیزیش هست
به قول استاد شجاعی : مردی که عرضه نداره از نظر اقتصادی زن و بچه اش رو تامین کنه البته در حد معقول ، یا نمیتونه محبتش کنه و یا اهل معنویت نیست و نمیتونه خانواده رو مدیریت کنه غلط میکنه بره خواستگاری
زن و بچه که نباید جواب تن پروری و حماقت تو رو بدن
دختر خانمها تو رو خدا خیلی دقت کنید در انتخاب همسر ،اول ایمان و اخلاق و اون حالات درونی و ظاهری مثل خساست -شکاکی و اینا در یک سطح هستش ببینید میشه اعتماد و تکیه کرد بهش ؟ چه کسی پدر بچه هاتون میشه ؟ آیا آسایش و آرامشون باهاش تامینه؟ اهل محبت هست ؟ درسته تشخیص سخته ولی سعیتون رو بکنید از هر نظر امتحان کنید🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#تجربه_من ۱۱۴۹
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#عبرتهای_زندگی
من یک دختر دهه ی هفتادیم که سال ۹۰ با یک پسر خوب و البته پولدار ازدواج کردم. همیشه از همون اوایل حسرت خیلی ها رو به زندگیم می دیدم.
سال ۹۴ جشن عروسیمونو گرفتیم و با مشکلاتی که برا هر کسی پیش میاد، رفتیم سر خونه زندگیمون...
سال ۹۵ بعد ازینکه یک سیسمونی خیلی خوب برای دخترم گرفتیم، صاحب دختر شدیم. اوایل بشدت کولیک داشت و منم افسردگی زایمان گرفتم.
بیرون زندگیمون همچنان عالی بود و مورد غبطه ی خیلیا بودیم تا اینکه دخترم داشت کولیکش خوب میشد و زندگیمون میفتاد رو روال که دیدیم دخترم بی جهت کبود میشه، هی فکر میکردیم شاید از غذاهایی هست که من میخورم و میخواد خوب بشه ولی فایده نداشت، بدتر میشد اما بهتر نه...
دیگه سر از آزمایشگاهها درآوردیم و در مطب دکترها در رفت و آمد بودیم. روزای خیلی سختی بود، چون ندیده بودیم. اصلا گاهی حدسای پزشکا اینقدر وحشتناک بود که تا نتیجه ی آزمایشها می مردیم و زنده می شدیم ولی شده بود برامون یک راز بزرگ که به هیچ کس نمیگفتیم.
دیگه اون پیرهنای گل دار خوشگلی که پوشیده نبود رو نمیتونستیم تنش کنیم یا تاپ شلوارکاش، چون قرار نبود کسی وضعیت دخترم رو ببینه و من به دست و پاهای بچه های تمام کسایی که بهم حسرت میخورند، با حسرت نگاه میکردم که سالمه...
چه پارادوکس عجیبی!
من میگفتم خوشا به حال اونا
اوناهم تو دل شون می گفتن خوشا به حال من...
دیگه چندین سال بعد از درگیری با بیماری دخترم، فهمیدیم پلاکت های دخترم کیفیت نداره و این مسئله تا آخر عمر باهاشه
اوایل خیلی سخت بود ولی خدا بهم فهموند که این دنیا قرار نیست کسی در آسایش و نعمت کامل باشه و اگر کسی از نظر پولی تامین هست حتما امتحانای مدل دیگه ای رو خدا براش در نظر گرفته که حتی حاضر باشی همه ی پولتو بدی ولی اون امتحانا برداشته بشه، فایده نداره که نداره...
چند باری که رفتیم دکتر ژنتیک گفتند آزمایش باید آلمان فرستاده بشه و این مشکلات و بیماری ۲۵درصد احتمال اینکه هر بچه ای که بدنیا بیارین در هر بارداری هست، مگر اینکه در شرایط خیلی خاص و با آی وی اف بار دار بشین.
این مسئله برای منی که با خیلی زود و راحت حامله میشدم، خیلی غیر قابل هضم و سختمه، خیلی دلم میخواد یک دختر دیگه خدا قابل بدونه و بده بهم که دیگه بی دغدغه خودمو تو خونه حبس نکنم که بچم خوب بشه بعد بریم و خیلی راحت بتونم باهاش یک زندگی معمولی رو سپری کنم.
از بیان تجربم فقط خواستم بگم تورو خدا حسرت زندگی هیچ کسی رو نخورین که هنوزم که هنوزه من هیچکس از اقوام خودم و شوهرم رو نذاشتم بفهمند از سختی ها و مشکلاتمون، فقط بخدا توکل کنین و بدونین نعمت سلامتی چیزیه که خیلی خیلی بالاتر از نعمت پول و مادیاته و اگر خداوند بهتون سلامتی و فرزند سالم داده، شما هزاران دلیل برا شکرگزاری دارین و به هیچ عنوان پیشش گله ای نکنین
خداوند همه ی مارو از امتحانات موفق بیرون بیاره و به تمام کسایی که در انتظار فرزند هستند، بچه های سالم و صالح عطا کند. آمین
التماس دعا
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
https://eitaa.com/dotakafinist
https://eitaa.com/dotakafinist
سلام خوبی سایه بانو
اول از هرچی برای مردم کشورم ایران آرزوی آرامش و سلامتی وتموم شدن این جنگ را دارم یه سخنی دارم با خانمهایی که میگن دلشون رفت آمد با فامیل میخاد یا دلشون میخواد با همسایه رفت آمد کنند اصلا نمیتونم بپذیرم چنین حرفی تحت هیچ شرایطی آخه یک خانم چرا اینقدر باید وقت اضافه بیاره که به این چیزا فکر کنه من خودم باهرکی سلام علیک رفت آمد کردم جزدردسر چیزی نداشت برام آخرش پشیمونی بود باهرکی قطع رابطه کردم آرامش به خودم بازگشت اون فاطمه ای که ازهمه چیزش میزد و مهمان زیاددعوت میکرد مرد جزهزینه خستگی چیزی نداشت رفتنم خونه هاشون هم احترامی ندیدم جز حرف حدیث توروخدا کتاب بخونید پیاده روی کنید هنر یاد بگیرید پارک برید. دوست مسجدی پیدا کنید فقط تو مسجد آخه یک زن یعنی هیچ هنری ندارد کتاب صوتی گوش بدید یوگا انجام بدید خلوت کنید با خودتون خدا کتاب بنویسید تنهایی یعنی پیشرفت خود شناسی
حتما بذار گروه سایه جان
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من یک دخترم مثل همه ای دخترای سرزمینم ولی خوب بااین مثال که حق ندارم عاشق شم....
سلام نازکل عزیزم من یک دخترم مثل همه ای دخترای سرزمینم ولی خوب بااین مثال که حق ندارم عاشق شم. عقدمم سنتی بود توسط یکی از اشنان صورت گرفت که تا ابد و یکروز نمیبخشمشون سن ۱۷ سالگی و شوهرمم دوسداشتم خیلی ساده بودم الان ک به این سن رسیدم میگم کاش قاضی بشم حکم ازدواج دخترانه زیر ۲۲ سالو ممنوع کنم بعد عقد دیگ خبری از اون علاقه نبود همون اشنامون که معرفی بود سر سفره غذا که روز ازمایشم بود گفت ولش کن همین دو روز خوششه به اون یکی اشنامون میگفت راستم میگفت همون دو روز پیام بازی خوشم بود قشنگ حرفی زد خلاصه بگذریم اقا معتاد بود دوست دختر داشت خودم بو بردم بعد که گفتم گفت همینی که هست یماه بعدش همه چی تموم شادی من عزا شد انقدر گریه زاری بعدشم دادگاه و پزشک قانونی و بدونه هیچ خوشی مهر طلاق ب شناسنامم خورد الان ۴ ساله میگذره خواستگار میاد پس میزنن.بااینکه دخترم خدا نصیبه گرگه بیابونم نکنه حالو روزمو بچها من شکستم تو اوج غرورم الانم همه میگن خوشگلی ولی به چه دردم میخوره میگن خانمی عاقلی ولی به چه دردم میخوره ....درد من ازدواج نیست درد من موقعیتهای خوبی بود که سوختن درده من بچگیم بود خدانکنه یکی به گذشتتش نگاه کنه دلش از سادگی بسوزوه.کاش احساسی تصمیم نمیگیرفتم .وقتی پسری خودشو برام میکشتو اومد خواستگار تا مامانش فهمید حکایت زندگیمو مثل برق گرفتها شد انگار کرونام. ولی من گفتم شرایطمو اون پسره خودش خواست و شکستم جلو خانوادم خورد شدم ...تو یه شرکت مشغوله کارمم بجز دونفر هیچکس نمیدونه جدا شدم بنظرتون اون واسطه رو ببخشم بنظرتون اروم باشم دلم میخواد داد بزنم دلم میخواد عاشق بشم دلم میخواد بخندم از ته دل دلم میخواد دلم درد نداشت بعضی وقتا ک دلم میشکنه بخدا میگم خداجونم بخاطره ۶ تا ایه قران من اینجور شدم بحق قرانت کمکم کن. مرسی که هستین ولی قدر بدونین قدر داشتهاتونا من حسرت دارم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
ما مشغول بنایی هستیم و سر دو تامون شلوغه همسرم توی شهرمون شاغله و شیفت هاشو جابجا میکنه تا توی بنایی...
سلام مر
خواستم باهات درد دل کنم دلم داره میترکه الانم با گریه دارم برات مینویسم.
ما مشغول بنایی هستیم و سر دو تامون شلوغه همسرم توی شهرمون شاغله و شیفت هاشو جابجا میکنه تا توی بنایی کمک کنه،منم پا به پای همسرم هستم به طوری که وسایل و لوازم بنایی رو من میرم خرید میکنم و براش با ماشین میارم.توی این ده سال زندگی و با دو تا بچه تا حالا برای هیچ چیز از من نه نشنیده و هر جور بوده به بهترین شکل انجام دادم.من ۲۵مهر پاک شدم و از اون روز تا الان بهم نه محبتی نه یه حرف عاشقانه هیچی،از سر کار میاد ساعت۸ خوابه تا صبح توی این ده سال هر وقت اینجور میشد خودم میرفتم سمتش و محبتش میکردم
توی این چند روز من پا پیش نذاشتم تا ببینم اون میاد اما نیومد
بخدا منم توی خونه خسته میشم حالا که کارای بنایی هم هست که دیگه بدتر،اما میگم آدم دو روز جوان هستش و باید ل.ذت ببره معلوم نیست بعدا چی بشه،
چند روز پیش یکی از دوستانمون رو شام دعوت کردم،همه از سلیقه و آشپزی من تعریف میکنن،کلی پذیرایی کردم ،تمام مدت اون آقای مهمون از همسرش انقدر تعریف کرد که نگو شوهر من یه کلام از من نگفت،تازه آمدم پیشش روی مبل بشینم تا نشستم از روی مبل پا شد رفت توی آشپزخانه،آقای مهمون آروم گفت نگاه تا زنش نشست کنارش پاشد من شنیدم ،خیلی دلم شکست
الان هم بچه ها رو فرستادم کوچه بازی تا شنید به بچه ها گفتم بدو بدو رفت سر ساختمون،بخدا حق من این رفتار ها نیست، کاری هم نکردم که از من زده بشه،اصلا هم آدمی نیست که بخواد خ.یانت کنه و این حرفا.
نمیدونم چکار کنم،بخدا منم آدمم دلم میخواد ازم تعریف بشه،بخدا قسم همه از روابط عمومی و کدبانو بودنم تعریف میکنن ،اما نمیدونم چرا اینجور میکنه،
غسل اویس قرنی هم کردم اما بدتر شد.
تو رو خدا برای همه دعا کنید زندگی منم یکم بهتر بشه
چون واقعا آدم خوبی هست و بهش افتخار میکنم،اما نمیدونم شاید از بس چشمش رو سیر کردم زده شده😭
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿