eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
624 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۱۳۰ در طول این مدت نمیگم مشکل نداشتم روزهایی بود که خیلی بهم سخت میگذشت چون اوایل بارداری ویار بدی داشتم و آخرهای بارداری هم دردهای بدی، از شب تا صبح بیدار بودم و صبح هم تا شب که همسرم بیاد باید تنها با پسر شیطونم سرو کله میزدم. البته میدونم سختی من با سختی بعضی از مادرهای عزیزی که تجربشونو خوندم قابل مقایسه نیست و واقعا چیزی حساب نمیشه اما خب برای منی که در طول زندگی تنها نبودم و همیشه کمک داشتم خیلی مشکل بود که خداروشکر گذشت. پدرومادرم خیلی کمک حال ما هستن، خودشون دوتا بچه بیشتر ندارن ولی همیشه منو تشویق میکنن برای داشتن بچه های زیاد، همینجا ازشون تشکر میکنم و ثواب مادری هامو تقدیم میکنم به این دو عزیز، ای کاش آدمهایی که به هر دلیلی نمیتونن فرزندآوری کنن، حداقل کمک حال آدم‌هایی باشن که بچه کوچیک دارن و میتونن بازم بچه دار بشن... بچه های شیر به شیر خیلی بزرگ کردن شون سخته و من تازه اول راهم ولی کمک خدا رو هم باید در نظر بگیریم که خیلی شامل حال من شد، جوری که پسر اولم با وجود شیطنت و بچگی های اقتضای سنش، خیلی عاقل و فهمیده تر از همسن هاشه خیلی راحت غذا خور شد و خودش الان غذا میخوره، خودش رخت خوابشو جمع میکنه با برادر کوچیکش مهربونه و خیلی خیلی کم پیش میاد بخواد اذیتش کنه، اسباب بازی هاشم جمع میکنه و برای خودش مردی شده حتی به وقتش خودش یادآوری میکنه که پوشکشو عوض کنم🙂 گاهی پیش اومده روزی ۱۲ ۱۳ بار پوشک عوض کردم (حتی روزهای دوم سوم زایمانم خودم مجبور بودم کارهای بچه ها و خونه رو انجام بدم ) اما خداروشکر هیچ وقت برای تهیه پوشک به مشکل بر نخوردیم، پسرها راحت میخوابن، بدون روی پا و یا بغل بودن، خیلی کم گریه میکنن واقعا چالش هایی که اطرافیان با بچه هاشون دارنو ما با پسرها نداریم و اصلا تجربه ش نکردیم و همه اینها رو مدیون لطف خدا و نیتی هست که سعی میکنیم در تمام لحظات زندگیمون داشته باشیم، با وجود اینکه رشته تحصیلیم بیهوشیه ولی همچنان خانه دارم و باوجود اینکه قبلا هنر و نقاشی رو در سطح بالا دنبال میکردم الان حتی وقت نقاشی و طراحی هم ندارم اما واقعا راضیم و آخر شب که خسته و کوفته سرمو زمین میذارم خداروشکر میکنم مشغول خانه داریم البته مادرهای شاغلی رو که مادر بودن و مادر شدن رو از یاد نبردن ستایش میکنم و براشون احترام قائلم ... خونه ما مثل مسجده بعداز چهار دست و پا راه افتادن پسر بزرگم بیخیال دکوراسیون شدیم و وسیله های اضافه رو جمع کردیم و خونه رو برای بازی بچه ها امن کردیم. الان که فکرشو میکنم میبینم دکوراسیون خونه چه ارزشی داره در برابر رضایت درونی خودمون؟ اینکه میدونیم گامی در جهت اطاعت از امام زمان و رهبر بر میداریم خیلی شیرین تره و ان شا الله دکوراسیون زیبا باشه برای خونه های بهشتی☺😁 خیلی تسبیحات حضرت زهرا رو میفرستم و صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی هم برای توسل به امام زمان‌ پیشنهاد میکنم از همه عزیزانی که پیام منو میخونن خواهش میکنم برای شفای همه بیمارها دعا کنن، از کانال خوبتون هم ممنونم واقعا مفید و کاربردیه. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .
دست به کمر شد و با دست دیگه روی صورتش کشید. - با هم صحبت کردیم قرار بود برگردیم تهران. ولی یه دفعه‌ای ظهر اومدم و دیدم جا تره و بچه نیست. صد بار شمارشو گرفتم که بالاخره همین نیم ساعت پیش جواب داد و گفت باید خودش با نجلا صحبت کنه. کم مونده بود از این همه اضطراب سکته کنم. -چی؟ چه جوری می‌خواد با نجلا صحبت کنه؟ فرهاد هم عصبی شد. -دمیر خنگی یا خودت رو به خنگی می زنی؟ من چه میدونم! حتمی سراغ نجلا رفته. با دو دست پس سرمو گرفتم. سارا سراغ نجلا رفته بود. حتی فکر کردن بهش تن و بدنم می‌لرزید. واقعا نگران این بودم سارا لب باز کنه و حرف بزنه و آبروم بره. مطمئن بودم نجلا هم اونقدر عصبانی هست که همین رو بهانه کنه و زیر همه چیز بزنه. شونه فرهاد رو گرفتم. -حالا چه غلطی کنم فرهاد؟ فرهاد دست روی دستم زد. -فکر نکنم جای نگرانی باشه. محاله سارا سوتی بده. فقط از روی کنجکاوی اومده نجلا رو ببینه. -چطور نگران نباشم؟ می‌دونی اگه سارا لب باز کنه چه آبرویی از من میره؟ آقام از دستم میره. و با ترس به ورودی مجلسه زنانه نگاه کردم. باورم نمی‌شد که سارا همچین کار بچه گونه‌ای کرده باشه. با حرص دستی تو موهام کشیدم که فرهاد دستمو گرفت. -اِ نکن. موهات خراب میشه. با ناراحتی دستم رو عقب کشیدم و باز هم به سمت ورودی مجلس زنانه نگاه کردم. دل دل می‌کردم قبل از اینکه آبرومو بره سارا زودتر از این مجلس کزایی بیرون بیاد. *** «نجلا» بالاخره زن به من رسید و لبخندی زد. به احترامش با لبخند از جا بلند شدم که گفت: -سلام نجلا جان! فرنوش هستم. ابروهام بالا رفت. فرنوش نمیشناختم. ولی دختر خیلی خوب منو میشناخت. -ببخشید به جا نیاوردم. با لبخندی تصنعی موهاش رو روی شونه اش ریخت. -خواهر فرهاد دیگه. با شنیدن حرفش گل از گلم شکفت. پس این همون خواهر کوچولوی فرهاد بود که باعث شده بود فرهاد به آدم بهتری تبدیل بشه؟ و دستم رو صمیمانه به سمتش دراز کردم. -بله. سلام احوال شما؟ خوش آمدین. برعکس توقعم که انتظار داشتم فرنوش هم مثل فرهاد خودمونی باشه، بدون هیچ صمیمتی من رو در آغوش گرفت و بوسۀ سردی روی گونم زد.
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii 💐جوانی تعریف می کرد: با پدرم بحث کردم و صداها بالا رفت.
💐جوانی تعریف می کرد: با پدرم بحث کردم و صداها بالا رفت. از هم جدا شدیم. شب به تخت خوابم رفتم. ولی اندوه، تمام وجودم را فرا گرفته بود... مثل همیشه سرم را روی بالش گذاشتم، چون هر وقت غم ها زیاد می شوند با خواب از آنها می گریزم... روز بعد از دانشگاه بیرون آمدم و موبایلم را از جیبم درآوردم... پیامی برای پدرم نوشتم تا به این وسیله از او دلجویی کنم. در آن نوشتم: شنیدم که کف پای انسان از پشت آن نرمتر و لطیف تر است. آیا پای شما به من اجازه می دهد که با لبم از درستی این ادعا مطمئن شوم؟ به خانه رسیدم و در را باز کردم. دیدم پدرم در سالن منتظر من هست و چشمانش اشکبار هست... پدرم گفت: اجازه نمی دهم که پایم را ببوسی ولی این ادعا درست است و من شخصا بارها آن را انجام داده‌ام. وقتی کوچک بودی کف و پشت پای تو را می بوسیدم. اشک از چشمانم سرازیر شد... یک روز پدرتان از این دنیا می رود، قبل از این که او را از دست دهید به او نزدیک شوید، اگر هم از دنیا رفته است یادش را گرامی دارید و بر او رحمت و درود بفرستید.    @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii من اصلا همسرم رو نمی‌بخشم...
با سلام خدمت نازکل جون لطفاً این پیام بگذارید داخل گروه من از اول زندگی همسرم بهم احترام نگذاشت محبت نکرد الان بچه هام شدن مثل خودش اصلا هیچی احترام و محبت به من که مادرشون باهستم زحمتشون کشیدم نمگذارن بی احترامی بهم میکنن من که همسرم نمییخشم لطفاً محبت کردن احترام از اول زندگی به همدیگه بگذارید تا بچه ها یاد بگیرن @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii الان باید از پس زندگی بربیام، بعداً یادم بنداز برات تعریف کنم چقدر همه‌چیز پیچیده و دور از دسترس بود. چطور یه‌سری چیزهارو به ناچار تحمل کردم و فهمیدم که بعضی مسیرها، نه انتخاب من بودن و نه چیزی که دلم می‌خواست، اما مجبور شدم ادامه بدم و ازشون رد بشم... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii من شوهرم عقدیم و فک کنم که بهم خی انت میکنه چون دیدم که بهش پیام میده بهش تیکه انداختم که خی انت خوب نیستو اینا ولی نگفتم که تو خی انت میکنی اونم گفت واسه سرگرمین فقط حالا به نظرتون چکار کنم بهش بگم می‌دونم با یکی هستی یا نه؟ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii ✨ ✍🏻 ‌اگر حاجت مهمی داشتید وضو بگیرید و رو به قبله بنشینید و بدون حرف زدن و یا انجام کار دیگری 400 مرتبه سوره مبارکه قدر را تلاوت کنید 200 مرتبه اول را به حضرت خدیجه سلام الله علیها هدیه کنید و 200 مرتبه دیگر را به حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها (مادر گرامی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف) هدیه کنید ان شاءالله حاجت بر آورده میشود. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام دخترم ۲۳سالمه توروخداکمکم کنین یه مادرروانی دارم که همش مسخره ام میکنه. چیکارکنم با این مادر روانی فقط اسم مادر به یدک میکشه میخوام برم سرکار اونم تومهدکودک؛ میگه میری کهنه بچه میشوری میگه دستشویی پاک میکنی .میگه کار دیگه نبود میگه میخوای بری اونجا بزرگت کنن؛ همش اذیتم میکنه توروخداکمکم کنید،کمکم کنید از دسته مادربی عقلم چیکارکنم؟؟ راهنماییم کنید؟؟ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii