eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
625 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii الان یک ماهه عروسی کردم و ۳ سال قبلش عقد بودم. خودم و همسرم باهم مشکلی ندارم. مشکل خانواده هاست
سلام وقت همگی بخیر منم از اعضای قدیمی کانال هستم. الان یک ماهه عروسی کردم و ۳ سال قبلش عقد بودم. خودم و همسرم باهم مشکلی ندارم. مشکل خانواده هاست. چون منو همسرم دوست بودیم بخاطرش خیلی کوتاه اومدم. از همون اول خاستگاری که مهریه رو شرط کردن باید ۱۴ تا باشه بدووون هیچ چیز دیگه ای تااا طولانی شدن عقد تا خونه اجاره کردن، که ما گفتیم وقتی میخواستیم خونه اجاره کنیم خب چرا همون اول عروسی نکردیم چرا سه سال صبر کردیم. یکی میگه ۳ سال صبر کردم که یا خونه ای میخره یا پول پیش زیادی دستو پا میکنه ولی وقتی خونه اجاره کردیم چه فرقی داشت جز حرفو حدیث و اذیت شدن خودمون تو این ۳ سال. جفتمون از دو قومیت مختلف هستیم. من قومیت خودمو نمیگم ولی ما رسم نداریم که جهیزیه بدیم یا جشن عقد بگیریم. ولی چون تو شهر زندگی میکنیم و گفتیم با قومیت دیگری ازدواج کردم هم بهترین جهیزیه رو گرفتم هم جشن عقد گرفتم و ... مشکلم اینه اونا هرچیزی که خودشون خواستن انجام دادن حتی به یکی از رسم های ما توجهی نکردن. مثل رسم مادرزن سلام یا مثلا تو رسم ما اینه که خلعتی برای مادر عروس میبرن. درسته وقتی دو قوم مختلف باهم ازدواج میکنن نباید همه رسم ها اجرا بشه چون زیاده ولی حداقل یکی دوتا که برای طرف مقابل مهمه باید انجام بشه. چطور ما با اینکه رسم نداشتیم جهیزیه و جشن عقد گرفتیم ولی مثلا رسم مادرزن سلام که نه صرفا بخاطر مادیات بخاطر ارزش و احترامی که دختر سالم و با خانواده ای به اون پسر دادن بخاطر احترام حتی یک هدیه کوچیک هم نخریدن. اصلا از خانواده شوهرم توقعی ندارم ولی بلد نیستن یاد پسرشون بدن بگن برای مادرزنت باید اینکارو بکنی!!! الان مادرم از ما ناراحته و من بین دوراهی موندم و گفت دیگه هیچی قبول نمیکنم. ببینید دوستان فکر نکنین دغدغه کوچیکیه چون ما تو این مدت مشکلات و اختلافاتی داشتیم بین خانواده ها و چون خانواده همسرم هرچی خودشون خواستن انجام دادن و حرف، حرف خودشون بود ما از این ناراحتیم چرا پس به حرف ما اهمیت نمیدن. اونا هرکاری بخوان میکنن ولی تو روت باهات خوبن و ....خلاصه که من موندم بین دوراهی مادرم و همسرم اینا.ممنون میشم بهم بگین چیکار کنم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .
من اصلاً یه نگاهم به این زن نمیندازم. معلومه که هیچی بینمون نشده! ساده‌ایا! . باور کن. حرص نخوریا سارا! دوست ندارم امشب رو با ناراحتی صبح کنی. خیالت راحت من تو جام خوابیدم، اونم سمت دیگه اتاق. آره برای فردا بلیط گرفتیم. قراره بیایم تهران. آفرین دختر خوب که به من اطمینان کردی، مراقب خودت باش عزیزم. شبت خوش. فردا می‌بینمت. و گوشی رو قطع کرد. هر کاری کردم دیگه نتونستم تحمل کنم. همونجور که خوابیده بودم. گفتم: -بی شرم‌تر از تو ندیدم. صداشو شنیدم که گفت: -حدس می‌زدم بیدار باشی. چشمام گشاد شد خدایا یه صبری به من بده. لحاف رو کنار زدم و بلند شدم. -ع.وضی تو می‌دونستی من بیدارم و داری با معشوقت حرف می‌زنی؟ یه جو غیرت تو وجود تو هست؟ دمیر که به دیوار تکیه داده بود، خیلی راحت پوزخند زد. -خواستم ببینی که این ازدواج و این مراسم مسخره هیچ اهمیتی برام نداره. شیش ماه دیگه همین موقع از هم جدا شدیم و هرکس پی زندگیش رفته. پس خیال خام به سرت راه نده. پوزخندی زدم. -به خیالت خیلی آرسن لوپنی؟ فکر کردی خدا یه چشم و ابرو بهت داده، همه دخترا تو کَفتَن و برات یقه جر میدن؟ نه برادر من اشتباه فکر کردی. من حاضرم زن رفتگر خیابان بشم؛ اما با تو زندگی نکنم. این فکرم از سرت بیرون کن که یه روزی بهت گوش چشمی نشون بدم. همون بهتر که سرگرم زنتی و به من کاری نداری. لبخندی زد. -خیلی خوبه که بالاخره به این صلح و دوستی رسیدیم. -خیال بد نکن احمق! هیچ صلح و دوستی ای در کار نیست. مجبورم کنار توی بی غیرت زندگی کنم، پس هوا ورت نداره. و دوباره تو جام دراز کشیدم و پتو رو روی سرم کشیدم. از همون زیر غر زدم: -اون گوشی وامونده تم خاموش کن! می‌خوام کپه مرگمو بزارم. *** «سارا» خسته و کلافه بعد از کلی سیم جین کردن پدر و مادر پا به اتاقم گذاشتم می‌دونستم مامان و بابام دعوام می‌کنن؛ اما فکر نمی‌کردم انقدر محدودم کنن که از فردا اجازه ندن حتی از خونه پا بیرون بزارم. می‌دونستم که عقوبت بدی داره و زیاد ناراحت نبودم. کیف دستیم رو توی اتاقم گذاشتم و برقو روشن کردم
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii دوتا کافی نیست..
١١٨٢ من متولد ۷۰ هستم. در خانواده ۵نفره معمولی و مذهبی به دنیا اومدم ولی کلا با همه فامیل فرق داشتم🤨 بعضی وقتا فکر میکردم از تو جوب پیدام کردن که از نظر شخصیتی شبیه کسی نیستم.😁 تک دختری هستم که از بچگی در حسرت یه خواهر زندگی کردم و چه صدمه ها که از این موضوع خوردم😢 از ۱۶سالگی دوست داشتم ازدواج کنم ولی خانوادم به هیچ عنوان همچین موضوعی را نمی تونستن هضم کنن، به خاطر همین اصلا جرات اینکه این موضوع را با کسی مطرح کنم نداشتم و همچنین هیچ مهارت و آموزشی در زمینه زندگی مشترک یاد نگرفته بودم یعنی کسی بهم نمی گفت😔 اون قدر زیر گوشم خونده بودن که درس از همه چیز مهم تره و همه خواستگارهامو با دلایلی نه چندان درست رد می کردن که تا اواخر ۲۲سالگی یعنی اسفند۹۲ مجرد بودم و خدا خیلی من را دوست داشت که به گناه کشیده نشدم و کارشناسی دانشگاه را تمام نکرده، وارد حوزه شدم و ترم آخر دانشگاه و ترم اول حوزه را با هم تمام کردم. هیچکدوم از خواستگارانی که برام میومدن اصلا به من و افکارم نمیخوردن. تا اینکه یکی از اساتید حوزه که من توسط یکی از اقوام و دوستان برای برادرش بهش معرفی شده بودم، منو دید و پسندیدن و به خواستگاریم اومدن. من و همسرم بعد از عقد مختصر محضر، شبش با هم رفتیم تپه نورالشهدا و دعا کمیل و نماز خوندیم و کلی حرف زدیم. بعداز ۴ماه با یک مراسم نسبتا ساده و جهاز متوسط سر زندگیمون در خانه اجاره ای رفتیم. شوهرم دانشجوی دکتری بود و بعد از ۳ماه رفت به شهر محل تحصیلش و من تنها زندگی می کردم و ماهی یه بار می آمد چند روزی می ماند و دوباره می رفت. من هرچی می گفتم، التماس می کردم، گریه می کردم، شوهرم قبول نمی کرد بچه دار بشیم و من افسردگی گرفته بودم از تنهایی.😭 خانواده ام هم زیاد نمی تونستم برم پیش شون و خوانواده شوهرمم روستا زندگی می کردن... ۴ماه هم شوهرم خارج از کشور رفت و تنهاتر شدم. خلاصه من ۳سال تو رویای بچه دار شدن گذروندم و بیماری های مختلف گرفتم. کولیک روده و تنبلی تخمدان و...تا شوهرم راضی شد بچه دار بشیم و من باردار شدم و مجبور شدم به خاطر استرس زیاد درس ها، موقتا از حوزه ترک تحصیل کنم. در این بین پدرشوهرم فوت کردن و مادرشوهرم تنها شد. به مادرم تا ۵ ماهگی جرات نمی کردم بگم باردارم چون زیاد از بچه خوشش نمی آمد. سال۹۷ پسر نازم با عمل سزارین اورژانسی بعد از ۲۴ساعت تحمل درد به دنیا اومد و زندگی برای من خیلی زیبا شده بود. بچه ام ۴ماه کولیک داشت و یکسر جیغ می کشید. قبلش به خاطر درس شوهرم تنها بودم و حالا دیگه به خاطر اینکه مادر شوهرم تنها نباشه و کارش که باغبانی تو روستا بود، شوهرم اغلب پیش مادرش بود فصل بهار و تابستان را... مادر شوهرم افسردگی گرفته بود و نمی شد کنارش بود و در روستا خانه ای نداشتیم، برای همین خودم بچه را بزرگ می کردم ولی دیگه مثل گذشته اذیت نمی شدم چون پسرم را داشتم. ۱سال ونیم بعد شوهرم دو ماه ما رو تنها گذاشت و رفت برای کار در استانی دیگر و با پولش ماشین خریدیم. با این وجود که تا قبلش حتی هزارتومن هم پس‌انداز نداشتیم. حالا شوهرم دکتری را تموم کرده بود و در به در دنبال کار بود و کار گیرش نمی اومد و اسنپ کار می کرد. دوباره بچه دار شدیم به خاطر ویارهای بارداری و اینکه نمیتونستم ۲ماه به زندگی رسیدگی کنم اطرافیان خیلی اذیتم کردن و کسی نبود کمکم کنه. خلاصه که مجبور شدم به مادرم بگم که باردارم و تا اواخر بارداری اذیتم کردن که چرا با این فاصله بچه دار شدی ولی از کمک خبری نبود😔 و دختر گلم اواخر سال۹۹ بازم با سزارین به دنیا اومد و با پسرم ۲سال و ۱۰ماه فاصله سنی داشت. این بچه هم با خودش رزقشو آورد و ما با وام یک باغ خریدیم و الان دیگه مستاجر نبودیم و به اصرار خانوادم طبقه پایین خونه پدرم زندگی میکردیم و پدرم اینا طبقه بالا بودن. چون بچه ها پشت سر هم بودن و به خانه حیاط دار احتیاج داشتم و درآمدمون به کرایه خونه نمی رسید. خیلی اذیت بودم. حق نداشتم با بچه هام بیرون برم چون خانوادم عقیده داشتن دیگه یا بچه یا بیرون رفتن و... خلاصه که با این که خونه پدرم زندگی می کردم ولی کمک چندانی ازشون نمی گرفتم. خودم در نبود همسرم که روستا بود و هفته ای یک بار به ما سر می زد زندگی را با بچه هام می گذروندم و خدا را شاکر بودم به خاطر داشتنشون. ۱سال و ۵ماه بعد دخترم را باردار شدم و این بار کارم خیلی سخت تر بود با خانواده ها. چون هردو خانواده نظرشون داشتن فرزند کم با فاصله زیاد بود. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
١١٨٢ من ۶ماه داشتم آماده شون می کردم که بهشون بگم باردارم و مادرشوهرم شک کرده بود و نگم که چه روزهایی بود. دیگه تو ماه ۷ بودم که دیدیم مجبوریم بهشون بگیم و داره شرایط ناجور می شه و من گل خریدم به مادرم گفتم و شوهرم هم شیرینی خرید و به مادرش گفت و هردو شوکه و ناراحت شدن و اکثر اطرافیان رفتار بدی داشتن به نظرشون آبروشون را تو فامیل برده بودم که در فاصله ی ۵سال ۳بچه آوردم و هر دو خانواده روشون نمی شد به کسی بگن که باردارم. خلاصه روز زایمان من رسید و بچه ها را خانه پیش مادرم گذاشتم و مجبور شدم برای بیمارستان پرستار بگیرم چون به خانواده شوهر که امیدی نبود و من هم خواهری نداشتم. دختر زیبام در اوایل سال۱۴۰۲ به دنیا اومد و در این زایمان بی حسی از کمر جواب نداد و بیهوش کاملم کردن که عوارضش هم بیشتر بود. از روزی مادی سومین بچه، بعد از ۵سال شغل شوهرم با کارشناسی ارشدش درست شد و یه جورایی از دست همه فرار کردیم و خانه ای اجاره کردیم که یک طبقه و ویلایی بود، اطراف شهر و بچه ها بیشتر بهشون خوش میگذشت و آزادتر بودن، به خاطر کرایه خانه ها بعد یک سال مجبور شدیم بریم خیلی بیشتر از شهر فاصله بگیریم حدود نیم ساعت یا بیشتر و در خانه های سازمانی که خیلی خرج داشت و کرایه خونه سازمانی هم به محض ورود ما ۱۶برابر بیشتر شد ولی خیلی بزرگ و خوب و سر سبزه🙂. بعد از ۱سال و ۸ماه با توسل به حضرت زهرا و امام حسین،شوهرم که مخالف صددرصدی بچه دار شدن بود راضی شد و که باز باردار بشم و چندماه بعد راحت باردار شدم🥰 و بچم ان شا الله ۲ماه دیگه به دنیا میاد😍 با اینکه سختمه دست تنها با ویار سخت ۲ماهه، با ۳تا بچه کوچیک و ۴بار اتاق عمل و جراحی در ۷سالو نیم🥴 و ۷بار اثاث کشی دست تنها در طول ۱۱سال زندگی😐 و این که شوهرم به خاطر طرز تربیتش اصلا کار خونه بلد نیست و دوست نداره، ولی باز خوشحالم که شاید بتونم یه سرباز به سربازهای امام زمان اضافه کنم.🥰 از حالا تو فکرم که نذر و نیاز کنم که خدا شوهرم را راضی کنه برای بچه های بیشتر، چون واقعا بیشتر از ۳تا بچه خط قرمز فامیل ما و شوهرم ایناست و فقط شاید یکی دونفر بیشتر از ۳تا بچه دارن که اونم فاصله سنی شون با من ۱۵.۲۰سال زیادتره و مجبورم به کسی چیزی نگم تا اواخر دیگه خودشون متوجه بشن🙄 راستی ارشدم قبول شدم ولی ۲ساعت راهش دور بود و میدونستم خانواده ها مثل همیشه مخالفن، واسه همین به کسی نتونستم بگم و شوهرم هم قبول نکرد که کمکم کنه. البته امسال دوباره برای پیام نور امتحان دادم. دعا کنید بیارم که نیاز به کمک کسی نباشه.🤲🙂 زمین فرزندآوری را در دوسالگی بچه سومم بهمون دادن و مسکن ملی هم داریم قسط میدیم، به خاطر زیاد بودن مبلغ قسطش ماشینمون را مجبوریم بفروشیم برای قسطاش. و خونه سازمانی هم گفتن تا ۲ماه دیگه باید تخلیه کنیم. الان منم و ۴بچه بدون ماشین و بدون حتی هزار تومن پول پیش خانه😐. قراره ان شا الله با کمک محل کار همسرم خونه ای اجاره کنیم. من مطمئنم که خدا خودش روزی بچه هامو میرسونه🥰 خیلی ها بهم میگن حتما خیلی پولدارین که بچه میاری و کمک دست داری.🙄 ولی خدا شاهده که ما با یارانه ها و باقیمانده از حقوق دریافتی شوهرم با۴تا بچه و دست تنها زندگی را میگذرونیم. همش به مدیریت اقتصادی و قناعت و برکت بستگی داره.🙂 و اینکه جز در موارد محدود همیشه خرید خانه و رفت و آمد و نگه داری بچه ها تنها به عهده خودمه. با اینکه بازم بچه میخوام ولی قصد دارم روی روابطم با همسرم کار کنم و بعد درست شدنش باز به بچه فکر میکنم ان شا الله. من جز مرکز بهداشت، یکی دوبار هم به پزشک مراجعه کردم و البته که مشکل خاصی هم نداشتم تا حالا خدا رو شکر و اکثرا کسایی که زیاد میرن پیش دکتر دیدم که استرس شدیدی دارن و همش نگرانن. خود من وقتی برای باردار شدن بچه سوم و سزارین دکتر رفتم انقدر ترسوندنم که تا ۲هفته حالم بد بود.🥺 بالاخره خانم دکتر زهرا علامه را تو اصفهان پیدا کردم که نه اصراری بر غربالگری داره و نه با سزارین زیاد مشکل داره، خیلی مذهبیه، اصلا انگار برا خودم اومده🥰 من تا جایی که بشه میرم پیشش ان شاء الله با ورزش آنلاین و تغذیه درست، تا حالا از نظر جسمانی مشکلی نداشتم خدا را شکر🙂🤲 عزیزان من نمونه ی یه زن کاملا دست تنها بدون هیچ پشتیبانی هستم که شوهرم اصلا حوصله بچه نداره و حتی برای زایمانام دیگه کاملا تنهام تا تنبیه بشم و بچه نیارم😐 ولی تا آخرین قطره خون و وجودم پای ولایت فقیه و امام زمانم می ایستم.🥰 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii
🦋هر روز برای صحبت با همسرتون وقت بذارین! ☘ شما باید در زندگیتون "قانونی" داشته باشین که بگه: 🌼«هرگز اجازه نمیدیم سرمون اونقدر شلوغ بشه که باهم حرف نزنیم»!!! 🍃گوشی های موبایل و کامپیوتر ها رو کنار بزارین! 🦋باید زمانی داشته باشیم که "دو نفری" تنها باشیم؛ رو در رو بشینیم و باهم حرف بزنیم. ☘باید وقت کافی بزاریم و هر روز در یک "زمان خاص" و "فضایی صمیمانه" در مورد مسائل شخصیمون صحبت کنیم. و این یعنی: «من دوستت دارم»! 🌼 فقط 10 تا 20 دقیقه در روز!! برای ارتباط برقرار کردن، وقت کافی بزارین… 🌸اگه سرتون خیلی شلوغه خلوتش کنین!! به چیزهای دیگه نه بگید، اما به همسرتون نه نگید! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii ساحل هستم ۳۲ ساله همسرم ۳۶ دوازده سال ازدواج کردیم یه گل دختر ۵ ساله داریم .
سلام خدمت تمامی دوستان گلم و نازگل جان . ساحل هستم ۳۲ ساله همسرم ۳۶ دوازده سال ازدواج کردیم یه گل دختر ۵ ساله داریم . مشکلی که با همسرم دارم اعتیاد داشته حدود دوماه که کمپ رفته ترک کرده و اینم بگم ۷ باری کمپ رفته برا ترک اعتیاد یه دو سه ماه ترک بوده دوباره شروع کرده الان از وقتی که از کمپ آمده خونه باز هر روز باید بره اونجا خیلی زیاد میره طوری که حتی شام یا ناهار اونجا ست وقتی بره ۵ یا ۶ ساعت اونجا میمونه هرچی میگم کمتر برو روزی یک ساعت میگه نمیتونم باید برم و همش هم خال کوبی میکنه رو بدنش دیگه جای نبوده که خال نزنه جلسات ان ای اینا هم نمیره میگه بدرد من نمیخوره چون تو جلسات اسم مواد رو میارن رو من تاثیر داره نمیتونم برم . الان نصف روز سر کاره نصف روز هم کمپ اهل کار هست همه جوره خوبه از لحاط اخلاق اهل خ.یانت هم نیست چکار کنم که رفت امدنش به کمپ کم کنه و کمتر خال کوبی کنه .دوستان راهنمایی کنید چطوری این دو عادت بد از سر شوهرم در بيارم ممنونتم. ارزوی سلامتی برای سایه جان که کانال به این خوبی برای ما فراهم کرده و دوستان عزیزکه دریق نمیکنن مهربانی شون رو انشاالله که همیشه سالم و تندرست باشید پایدار . @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii برای خانمی که بعد۲۴سال فرزندآوردن وبایدرح.مشون تخلیه بشه وهمسرش گفته طلاقش بدم...