eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
626 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
: . خواستین از زیباییش تعریف کنین زل بزنین تو چشاش و مثل حافظ بخونین؛ در دست کس نیفتد زین خوبتر نگاری . .♥️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 زمان ازدواج خواهرم و شوهرش بعد از چند جلسه که اومدن و رفتن،جلسه آخر خواستگاری شد،همه ی عموها و عمه هام و خاله و داییم هم اومده بودن، جلسه تموم شد و ما جواب مثبت دادیم و خانواده داماد خوشحال و پیروز رفتن،ما هم مهمانها(خانواده داماد) رو بدرقه کردیم و با مهمانهای خودمون برگشتیم داخل خونه،پذیرایی خونه مامانم شکل ال داشت و قسمت بالایی توی دید نبود،یکدفعه عمو کوچیکم گفت این کیه... دیدیم دختر خواهر شوهر خواهرم جا مونده...😀😀 خانواده داماد رفته بودن و بچه رو جا گذاشته بودن.... همه زدیم زیر خنده.. 😀😀بچه هم هاج و واج ما رو نگاه می کرد. بعد چند دقیقه مامان بچه اومد دنبالش😃😃 همه گفتن اینقدر خوشحال شدن که یادشون رفته بچه رو ببرن😃😃 اون دختر بچه جامونده حالا خانمی شده برای خودش،خواهرم دو ماهه فوت کرده،شده مونس دخترم😢 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: بعضی ها خودشان دلیل دوست داشتنشان می شوند . . آنهایی که می گویند با هم راه برویم، با هم درستش می کنیم، با هم کلا کیف دارد 🌿(: @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 برای دختر داییم خاستگار اومده بود منم همیشه خیلییی دلم میخواست بدونم عروس و داماد میرن تو اتاق باهم حرف میزنن دقیقا چی میگن؟😂😕 واسه همین خودمو زدم به مریضی یک فیلمی بازی کردم همه باور کردن حالم بده😂💔 حالا چون میدونستم میرن تو اتاق و ازقضا خونە داییم فقط یە اتاق داره رفتم اونجا مامانم یە پتو انداخت رومو رفت همین کە رفت از زیر پتو اومدم بیرون خیلیم خوشحال بودم فک میکردم حالا چە کار خوبی کردم چجوری گولشون زدم😅😂 نزدیک بە دو ساعت منتظر موندم خبری نشد🥺💔 دیگه داشت صبرم بالا میومد که درو وا کردم و رفتم تو پذیرایی دیدم مهمونا رفتن😐🤦‍♀ بدجور ضایع شدم😕😂 شیرینیارم خورده بودن😕 دلم شییییککستتت😑😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: حسین نعمت راجب چشم های معشوق چه دلبر میگه: نمیدانم چه‌رازی خفته‌در چشمان‌زیبایت که عاقل سمت چشمت میرود دیوانه می‌آید . . 🌑 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 زمان عقد از همون ابتدا شوهرم بهم گفته بود که در جمع و مکان عمومی فقط کنار هم میشینیم یا راه میریم.اصلااااا دست همو نمی‌گیریم 😳 مقید بود و حساس. همیشه هم حواسش بود. یک روز از حرم که اومدیم بیرون من سمت خیابون بودم و شوهرم در پیاده رو طفلی تا اومد دستمو گرفت که برم پیاده رو یک خانم مسن با سرو صدای زیاد از روبرو میومد و دستاشو تو هوا تکون میداد حالا مادوتا همینجوری خشششک شدیم وسط خیابون بهمون داشت می‌گفت خجالت بکشین،حیا کنین،اینهمه جوون دارن شماها رو میبینن😐 از امام رضا خجالت بکشین.شما جوونا همین کارا رو میکنین که گناه زیاد شده،چ معنی داره تو خیابون دو جوون دست همو بگیرن😬😒😡 خلاصه که تا تونست بارمون کردو رفت😳 من و شوهرم نمیتونستیم از جامون جم بخوریم. احساس کردم کل ماشینایی که حتی اون موقع از زیر گذر اومدن بالا هم می‌دونن چی شد،چ برسه ب مغازه دارا و مردم توی خیابون😐😂 خدا واسه هییییشکی نیاره @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: دلـم عاشق شدن فرمود و من بر حسبِ فرمانش . . در افـتادم بدان دردے که پیدا نیست درمانـش!🌝✨ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سلام به همه دوستان🤚، غریبه های آشنا😊 بعد مدت ها سال۹۱ اولین سالی بود که از طریق دانشگاه فرهنگیان معلم جذب میکردن البته با کنکور سراسری، خلاصه ما خیلی تلاش کردیم شدیم جز اولین ورودی های دانشگاه فرهنگیان.🤩 طبیعتا به خاطر معلم بودنمون کلی خواستگار برامون میومد و تقریبا هر هفته یه دونه رو داشتیم. مثلا مورد داشتیم یک بنده خدایی تمام ما ۲۰نفر که اهل یک شهر بودیم و تو یک هفته از هممون خواستگاری کرده بود🤪 ولی طفلی آخرش شوهر هیچکدوممون نشد😜(دلم خنک شد😁) حالا بگم از یک خواستگار من کلا دوست داشتم طرف یا کارمند بانک باشه یا طلافروش (که هیچ کدومم نشد😒) وقتی کسی زنگ میزد میگفت پسرمون کارمند بانکه میگفتم مامان بگو بیان اوکیه😍😌 ولی یک سری خیلی بد خورد تو ذوقم😅😅 طرف اومد و منم کلی به خودم رسیدم و ذوق زده که آره حتما خیلی عالیه ولی وقتی اومد داخل خونه، کاخ آرزوهام به کوخ تبدیل شد🥲 طرف خیلی هیکل بود ما کنار هم مثل فیل و فنجون بودیم😂😂 یعنی یک نفره رو مبل دو نفره نشسته بود. از لحاظ قیافه هم با تصوراتم اصلا جور نبود.🤪🥸 تازه با ۴تا خواهرش اومده بود🫣😵‍💫 فقط طوری وانمود کردم که انگار تو ذوقم نخورده🤫 وقتی رفتن مامانم که اصلا اهل گفتن این حرفا نبود یهو گفت من دختر به این پسرِ نمیدم تو به این ریزی چطور باید زیر اون دووم بیاری🤔😁😁😁 داریم بازهم خواستگار تو ذوق بزن🙈😁 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: وقتی میخواید بهش بگید چقدرقشنگی ، مثل مولانا بهش بگید : - چه‌ جمال‌ جا‌ن‌فزایی‌ که‌ میان‌ جان‌ِ مایی ! تو به‌جان‌چه‌ می‌نمایی؛ تو‌چنین‌شکر چرایی؟🌱:)) @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿 ما مشهدی هستیم . و خدا رو شکر صدقه خور سفره امام رضا علیه السلام. دوسال پیش عروسی دختر داییم دعوت بودیم. تالارش تو راه شاندیز بود . گفتم موسیقی و بزن به کوب ندارن برای همین ماهم گفتیم حالا که موسیقی ندارید  پس میایم عروسی . شب عروسی من و سه دخترم و همسرم با ماشین راهی شدیم سر کوچه تالار که رسیدیم همسرم سرعتش رو کم کرد  از کنار جاده میرفتیم تا زنگ بزنه به پدرم آدرس دقیق رو بپرسم اون هواسش به گوشی بود من یک لحظه متوجه جلومون شدم که سچیک ماشین پیکی مشکی بدون چراغ داره دنده عقب نیاد طرف ما من روم کردم به شوهرم گفتم حمید این داره چه کار می کنه که دیگه هیچی نفهمیدم. بعد از چند لحظه فقط متوجه درد بسسسسسیار وحشتناکی تو سرم شدم و رنگهای درهمین که جلوی چشمام بود و صدای گریه دخترام و همسرم که اومد بود پایین و از درب طرف شاگرد منو صدا میزد و همش میگفتم زهره خوبی زهره چشات باز کن اولش نمی تونستم حرف بزنم کم کم که زبونم بهتر شد همسرم و همراهی راننده جلویی که خانوم بود اومدن گفتن الان زنگ می‌زنیم اورژانس که من اونجا متوجه شدم من با سر رفتم تو شیشه و شیشه شکسته و دست همسرم در رفته صورت دختر ۵ سالم خورده بود به در ماشین دختر ۱۲ سالم کمرش کمی ضرب خورده بود دختر ۳ سالم هم باطنش درد میکرد ولی من چون آرایش داشتم و لباسم زیر چادر مناسب بیمارستان رفتن نبود قبول نکردم همونجا تو همون درد و سر گیجه و منگی نذر کردم ضربه مغزی نشده باشم و نخواد برم بیمارستان ، هفت تا مجلس خطبه غدیر توی خونم بر گذار کنم . الحمدالله اون شب به اصرار خودم با آژانس اومدیم خونه و ماشین رفت پارکینگ چون داغون شده بود . و من ضربه مغزی نشدم و این رو مدیون حضرت رسول و امیرالمومنین هستم که به معجزه خطبه غدیر با اون شدت تصادف من سالم بودم. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 شاعرِ فلسطینی وقتی با رضوی عاشور نویسنده‌یِ مصری ازدواج می‌کنه به‌جایِ این‌که بگه: «ازدواج کردیم» میگه: ضحكتُها صارت بيتي! "خنده‌ش خونه‌م شد" @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: به‌ قولِ‌ سعدی : " سَـرو‌ را‌ قــامت‌ِ خوب‌ است‌ و قمـر‌ را رخِ‌ زیبـا تو نه‌ آنی‌ و‌ نه‌ اینی‌ ، که‌ هم‌ این‌ است‌ و‌ هم‌ آنت! :)🙂🌿 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿