eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
635 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🍃🍃🍃🍃 توصیه خانم کانالمون برای خانمها
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🍃🍃🍃🍃 توصیه خانم کانالمون برای خانمها
سلام یه توصیه برای خانم هایی که با همسرشون مشکل دارن خانم های گل مردها سه دسته هستن یا شکمی هستن یعنی غذا و خورد و خوراک براشون خیلی مهمه یا شهوتی هستن یا دوست دارن تو جمع و خانواده بهشون اهمیت زیادی داده بشه بهشون اقتدار داده بشه ازشون تعریف بشه خواهر های گلم مطمئن باشید شو هر شما یکی از این خصوصیات را داره و ممکنه بعضی از مردها دو یا هر سه خصوصیت را داشته باشن شما اگر بتونین در شوهرتون اونچه که خیلی براش مهمه را کشف کنید که این کار آسونی هست از همون اول راه وارد بشین و شوهرتون را تو مشت خودتون بگیرین البته استثنا هایی هست که مرد هیچ جوره خام نشه اما دوستان گلم از قدیم گفتن از محبت خارها گل می‌شود زبان محبت روی حیوانات و گیاهان هم اثر داره که عقل وشعور ندارن چه برسه به انسان شما برای رضای خدا جواب بدی را با خوبی بدین ببینید خدا براتون چکار میکنه👌 لطفا برای فرج و سلامتی آقای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و حاجت روایی خودتون سه صلوات بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃 سلام همراز جون... میخام برا اونایی از زندگیم بگم ک بی حجابن نماز نمی خونن عاشق میشن ت سن کم و.. 🌸🍃🌸🍃 من ۱۷ سالمه از ی شهر کوچک ی دختر بی نماز و ب شدت بی حجاب یعنی براتون بگم اگ روسریم هم بیوفتع برام عادیع و با پیراهن میرم گاهی بیرون با شلوار زخمی ک پاهام دیده میشع 😔 از نماز حجاب همیشع بدم میومد چون وضع مالیمون متوسطه خداروشکر دستمو جلو کسی دراز نیست اما چون خیلی پولدار نیستیم همیشع این پولدارا رو ک میدیدم بی حجاب بی نماز(از طایفع خودمون ) میگفتم مامان خدایی وجود نداره چون شماهایی ک نماز میخونین ب یاد خدایین همیشع زندگیاتون خرابه بی پولین برا همین من ن نماز میخوندم ن حجاب داشتم حتی دوست پسر هم داشتم ک داستان مفصلی داره... من درسام خیلی خوب بود خیییلی ک فقط فقط دوس داشتم کادر درمان قبول شم کنکور ک ب مرور زمان فهمیدم دارم کم حافظه میشم اونم ب شدت 😢😔 همین جوری روز ب روز بی اخلاق تر میشدم یعنی با همه دعوا میکنم داد میزنم .. و ... الان سال دیگع کنکور دارم ولی انگار مث بچه کلاس اولم💔😢صفر صفرم دیشب ۲تا از عزیرامو از دست دادم💔💔 کشته شدن ت تصادف یکیشون ی دختر ۱۵ سالس 😔 ک خودمو جاش گزاشتم دیدم وعضم خیلی خرابه از ترس دوس ندارم بمیرم با اینکه ی چیزایی پسر خالم از اون دنیا بهم گفته چون مذهبیع 💫 دیشب ت راه ک داشتیم میومدم خونه با خودم عهد بستم ی دختر باحجاب بشم نماز خون و... توبع کنم کلن چون با این کارام خیلی میترسم بمیرم😭😭 برام دعا کنید ...انشالله عاقبت بخیر بشیم هممون منم برا همتون از این ب بعد سر نمازام دعاتون میکنم این داستانم برا کساییع ک مث خودم بی حجابن نماز نمیخونن این ی ضربه محکمی بود ک بفهمم اون دنیا خعلی بهتره چون همیشه اونجای از این دنیا اخرم باید خدافزی کنی @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
💞لطفا همه با تامل بخونن خصوصا متاهلین محترم !! روزی استاد روانشناسی وارد کلاس شد و به دانشجویانش گفت: "امروز میخواهیم بازی کنیم!" سپس از آنان خواست که فردی به صورت داوطلبانه به سمت تخته برود. خانمی داوطلب این کار شد. استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگیش را روی تخته بنویسد. ان خانم اسامی اعضای خانواده، بستگان، دوستان، هم کلاسی ها و همسایگانش را نوشت. سپس استاد از او خواست نام سه نفر را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند. زن، اسامی هم کلاسی هایش را پاک کرد. سپس استاد دوباره از او خواست نام پنج نفر دیگر را پاک کند. زن اسامی همسایگانش را پاک کرد. این ادامه داشت تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند; نام مادر/پدر/همسر/و تنها پسرش... کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود. چون حالا همه می دانستند این دیگر برای ان خانم صرفا یک بازی نبود. استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند. کار بسیار دشواری برای ان خانم بود.او با بی میلی تمام,نام پدر و مادرش را پاک کرد. استاد گفت:"لطفا یک اسم دیگر را هم حذف کنید!" زن مضطرب و نگران شده بود.با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد.و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست.... استاد از او خواست سر جایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید:"چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟!!" والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند و شما پسرتان را به دنیا اوردید.شما همیشه می توانید همسر دیگری داشته باشید!! دوباره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت. همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند. زن به آرامی و لحنی نجوا گونه پاسخ داد:"روزی والدینم از دنیا خواهند رفت.پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری,ترکم خواهد کرد" پس تنها مردی که واقعا کل زندگی اش را با من تقسیم می کند ,همسرم است!!! همه دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آنکه زن، حقیقت زندگی را با انان در میان گذاشته بود برایش کف زدند. ‌‎ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یادم هست پیش از ازدواج‌ام، مدتی با همسرم هم‌کار بودم. فضای کار باعث شده بود که او از شخصیت و اطلاعاتِ من خوشش بیآید. ناگفته هم نماند؛ خودم هم بدم نمی‌آمد که او این قدر شیفته‌ی یک آدمِ فراواقعی و به قولِ خودش «عجیب و غریب» شده است! ما با هم ازدواج کردیم. سالِ اول را پشتِ سر گذاشتیم و مثلِ همه‌ی زن و شوهرهای دیگر، بالاخره یک روزی دعوای سختی با هم کردیم. در آن دعوا چیزی از همسرم شنیدم که حالا بعد از جدایی‌مان، چراغِ راهِ آینده‌ی رفتارهای‌ام شده: -«منو باش که خیال می‌کردم تو چه آدمِ بزرگ و خاصی هستی!... ولی می‌بینم الآن هیچ‌چی نیستی!... یه آدمِ معمولی!» . امروز که دقت می‌کنم، می‌بینم تقریبن همه‌ی ما در طولِ زنده‌گی، به لحظه‌یی می‌رسیم که آدم‌های خاص و افسانه‌یی‌مان، تبدیل به آدمی واقعی و معمولی می‌شوند. و درست در همان لحظه، آن آدمی که همیشه برای‌مان بُت بوده، به طرزِ وحشتناکی خُرد و خاکشیر خواهد شد. ما اغلب دوست داریم از کسانی که خوش‌مان می‌آید، بُت درست کنیم و از آن‌ها «اَبَر انسان» بسازیم. و وقتی آن شخصیتِ ابرانسانی تبدیل به یک انسانِ عادی شد، از او متنفر شویم. به یک دل‌داده‌ی شیفته باید گفت: -«کسی که تو امروز در بهترین لباس و عطر و قیافه می‌بینی، در خلوتش، یک شامپانزه‌ی تمام ‌عیار می‌شود!... تو با یک آدمِ معمولی طرفی، نه یک ابرقهرمانِ سوپراستار!» همه‌ی ما آدم‌ایم. آدم‌های خیلی معمولی. دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
💕🍃🍃💕🍃🍃 با سلام خدمت همه دوستان میخام داستان زندگیمو واستون تعریف کن شاید به درد تون بخوره 😔۲۸ سالمه و شوهرم ۳۰ وقتی خیلی کوچیک بودم مامانوبابام با یه خانوداه ایی خیلی صمیمی بودن
دنیای بانوان❤️
💕🍃🍃💕🍃🍃 با سلام خدمت همه دوستان میخام داستان زندگیمو واستون تعریف کن شاید به درد تون بخوره 😔۲۸ سا
اونها یه پسر همسن من داشتن یه روز که دور هم جمع میشن اینها به همدیگه قول میدن که من وپسر اون خانواده بزرگ شدیم همو پسندیدیم با هم ازدواج کنیم من بزرگ شد ۱۵ سالم شد اون پسرم بزرگ شد خیلی به هم علاقه مند بودیم یعنی عاشق هم شدیم از قضا یه روزی فامیل مادر اومد خونمون منو دید رفت بعد چند روز اومد برای خاستگاریم اما مامانم گفت دخترم نامزد داره خلاصه این خانم اینقد اومد رفت که اینقد بد گفت از اون پسر که لات رفیق باز که مامان بنده نامزدی منو بهم زد ما رسممون این که هر چ پدر مادر بگن دختر حق نداره حرف بزنه هر چ گریه کردم دست به خودکشی زدم اما مامانم بدتر شد حتی ذهن بابام نسبت به اون پسر عوض کرده بود یه روز بابام رفت پیش خانواده پسر مخالفتشو گفت همه چیو تموم کرد 😔هر چ گریه میکردم هیچکس به حرفم گوش نمیداد هیچکس درکم نمیکردم این فامیل مامانم دوباره اومد این دفعه با دختر شوهر پسرش برای خاستگاری خانوادم قبول کردن بدون این که بیان از من چیزی بفرسن خودشون جواب مثبت دادن مهریه وقت عقد عروسی همه را گفتند تمام شد حتی من اون پسر ندیده بودم😞رفتم هر چ قرص بود خوردم ولی فوری منو رسوند بیمارستان سه سال نامزد بود باهاش به هر دری زدم که یکی کمکم کنع ازش جدا بشم ولی هیچکس سمتم نیومد حتی طی ای سه سال من یه کلمه با نامزدم صحبت نکردم حتی نزاشتم منو ببین یه روز اومدن قرار عروسی گذاشتن مخالفت کردم ولی کتک خوردم از داداشم عروسی شد با چشم گریون رفتم خونه شوهر الان ۱۱ سال از عروسیم میگذره دوتا پس دارم ۹ساله و ۷ ساله شوهرمسالم اعتیاد نداره ولی هرروز کتکم میزنه فوش میده بچه هامو هر روز کتک میزنه خودم کار میکنم خرجم میدم مامان بابام بعد از عروسیم فوت کردن خواهرام عروس شدن داداشام زن گرفتن هیچکسو ندارم حتی تیکم بکنع کسی نمیاد سراغمو بگیره دریغ از یه زنگ شب روزم شده گریه 😭 نمی تونم مادرمو ببخشم سیا بختم کرد اون پسر که اول نامزدم بود الان یه زندگی عالی داره اونم دوتا بچه داره، الانم اگه طلاق بگیرم کجا برم شوهرم خودش بچه طلاق دوست ندارم بچه هام بچه طلاق باشن دوست ندارم تورا خدا برام دعا کنید تا از این زندگی راحت بشم خسته شدم 😔 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃 این طور بارم آورده بودند که بترسم. از همه چیز. از بزرگتر که مبادا بهش بر بخورد، از کوچکتر که مبادا دلش بشکند، از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد، از دشمن که مبادا برآشوبد و به سراغم بیاید. یکی میگفت: «مَنِه در میان راز با کسی که جاسوسِ هم کاسه ی دیم بسی» یکی میگفت: «مکن پیش دیوار غیبت بسی بُود کز پسش گوش دارد کسی» یکی میگفت: « سنگ بر باده ی حصار مزن که بود از حصار سنگ آید» و... راحتتان کنم، همه اش نصیحت بود. همه اش نهی، هیچکس هم نگفت چکار باید کرد. یکی هم که از دستش در رفت گفت: «ای که دستت میرسد کاری بکن، پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار» و بالاخره هم نگفت که چه کار؟! اینطور بود که هیچ چیز یاد نگرفتم از جمله مقاومت کردن را! @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
مثال جالب حاج اقای قرائتی در مورد انسانهای مومنی که سریع نتیجه کار و یا فکر و نیت بد خود را میبینند و برعکس کسانی که همه کار میکنند اما به ظاهر زندگی راحتی دارند. 🌸💕🍃🍃🍃🍃 آدمها سه دسته‌اند: عینک، ملحفه، فرش ! آدمها سه دسته اند: – عینک! – ملحفه! – فرش! وقتی یک لکه ی چایی بنشیند روی عینکت، “بلافاصله” زود آن را با “دستمال کاغذی” پاک می کنی! وقتی همان لکه بنشیند روی ملحفه، می گذاری “سر ماه” که لباس ها و ملحفه ها جمع شد، همه را با هم با “چنگ” (زمان قدیم!) می شویی! وقتی همان لکه بنشیند روی فرش، می گذاری “سر سال” ، با “دسته بیل” به جانش می افتی!!! خدا ( و به تعمیم آن: ولی خدا) هم با بنده های مومنش مثل عینک رفتار می کند. بنده های پاک و زلالی که جایشان روی چشم است، تا خطا کردند، بلافاصله حالشان را می گیرد (والبته دردنیا و خفیف) .. دیگران را به موقعش تنبیه می کند آن هم با چنگ!! و آن گردن کلفت هایش را می گذارد تا چرک هایشان جمع شود (قرآن کریم: ما به کافران مهلت می دهیم تا بر کفر خویش بیافزایند) و سر سال (یا قیامت، یا هم دنیا و هم قیامت) حسسسسابی با دسته بیل(!) از شرمندگیشان در می آید!!! @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
سلام من‌ یه‌ خانم‌ ۱۷‌ ساله‌ ام‌ یکساله‌ ازدواج‌ کردم‌ بایه‌ اقایی‌ ک‌‌ ازقبل‌ هیچ‌ شناختی‌ ازش‌ نداشتم‌.ینی‌ مجبور‌ شدم‌ ک‌ باهاش‌ ازدواج‌ کنم‌ پدرومادرم‌ اعتیاد‌ داشتن‌ و‌ منم‌ چون‌ میخاستم‌ ازاون‌ خونه‌ فرار کنم‌ بهش‌ جواب مثبت‌‌ دادم‌ بیست‌ سالشه‌‌.یه‌ پسر‌ کاملا‌ بی‌ احساس‌ که‌ هیچی‌ از عشق نمی دونه من‌ زندگیمو دوس‌دارم‌ اما‌ شوهرم مث بقیه‌ مردا‌ نیست‌ اصلا‌ بهم توجه‌ نمیکنه سعی‌ میکنم‌ دوسش‌ داسته‌ باشم‌ اما‌ خودش یکاری‌ میکنه‌ سردبشم‌‌.همش‌ ب‌ فکر‌ طلاقم‌ چون‌ قلبم‌ محبت میخاد‌ ب‌ نظر‌ شما‌ دوستان چیکار کنم؟😞 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
بچه ام یه سالش بود که از همون بچگی عاشق پول بود منم هی میگم کثیفه دست نزن آشغاله دیگه دست نزد تا وقتی که داشتم می رفتم خرید کلی خرید کردم موقع حساب کردن بود که هرچی گشتم پولم نبود چون سوپرمارکت مارو می‌شناخت گفت ببرش بعداً برام بیار از خجالت سرخ شده بودم اومدم خونه همه جارو زیرورو کردم فشارم افتاده بود اون موقع هزارتومان پول خیلی زیادی بود یه شکلات خوردم اومدم پوستشو پرت کنم دیدم هزارتومانم تو آشغالیه دوتا بچه دارم گفتم کدومتون اینو انداخته آشغالی بچم گفت مگه خودت نگفتی آشغاله😅 تو اون موقع مامانم هم خونمون بود🤭 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🌸💕💕🍃 راه حل برای دفع سحر