🌸🍃🌸🍃🍃
سرگذشت قدیمی #گلزار
داستان دختری خانزاده..بسیار جذاب و زیبا...داستان یک دخترزایی...
(دوستان سرگذشت جای من کجاست بعد از تکمیل شدن بارگزاری میشه..)
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 سرگذشت قدیمی #گلزار داستان دختری خانزاده..بسیار جذاب و زیبا...داستان یک دخترزایی... (دوستا
مریم گفت:میخواستم براشون لباس بدوزم...
بابا نگاهمون کرد و گفت:لباس که دارن...
مریم لباسمو جلو کشید و گفت:نه رنگش نه طرحش نه مدلش مناسب این دخترا نیست...شکر خدا کم ثروت نداری چرا نباید دخترات شیک باشن...
حمیده پسندید حرفشو و گفت: ما برای خرید نمیریم رباب میره با راننده و برامون میگیره...
مریم چشم هاشو گرد کرد و گفت: وا مگه خودتون دست و پا ندارید؟
اماده بشید فردا میبرمتون بازار...
ما سه تا به بابا چشم دوختیم چون اصلا از اون خونه بیرون نمیرفتیم حتی معلم ما میومد خونه...و اگه جایی میرفتیم سالی یبار اونم با راننده میرفتیم ...
حمیده خوشش اومد و اونشب وقتی رفتیم بخوابیم تو رختخواب رو بهمون کرد و گفت : دخترا به نظر من مریم بد نیست خیلی هم خوبه ...میبرتمون بازار ...
ماهیه تو رختخوابش نشست و گفت : چه خوبی؟ وقتی قراره تو رو شوهر بدن ...
حمیده اهی کشید و گفت : تا قسمت چی باشه ماهی جان ...من که دلمنمیاد برمولی میشه شما دوتا رو به مریم بسپارم و با خیال راحت شوهر کنم ...
نگاهش کردم و کفتم : از ما خسته شدی که میخوای شوهر کنی؟
خندید و گفت : نه فقط میخوام تنها نمونم ...دستی به سرمون کشید و با شب بخیر خوابید...
من و ماهیه بهم نگاه میکردیم و خوابمون برد ...مریم طبق قولش ما رو اماده کرد و همش از لباسهامون ایراد میگرفت و رفتیم بازار ...
برای اولین بار بود باورم نمیشد اون همه لباس و کفش و لوازم اونجا ...
گیج شده بودیم و نمیدونستیم کدوم رو میتونیم برداریم ...اون روز مریم فقط برامون خرید کرد و برای هر سه تامون کلی لباس و لوازم خرید ...حمیده برای خودش لباسهایی که دوست داشت گرفت و انقدر خسته شده بودیم که برگشتیم خونه نمیتونستیم درست راه بریم ...
از خوشحالی رباب که اومد داخل تند تند لباسهامون رو نشونش میدادیم و میخندیدیم ...
بلوز و دامن کوتاه چین دارمو تنم کردم و باهاش میچرخیدم و کیف میکردم ...
مریم خندید و گفت : ندیده خانم ...از اول باید اینطور بودید نه الان دخترای شلخته ...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
صرفاخاطره
🍃🍃💕🍃🍃🍃
روزی که خانواده شوهرم اومدن برای خواستگاری البته جلسه آخر و برای صحبت مهریه و ...
پدر من شرط گذاشت که داماد بیاد و بره ولی شب #ساعت_ده دیگه باید بره خونشون و همین طور اگه دخترم و بیرون برد ساعت ده برگردونه🙊🙊👍
خلاصه دو روز بعد جشن عقد تو خونه پدرم بود بعد مراسم وقتی مهمونا رفتن همسرم با کت و شلوار جلوی خانواده و سفره عقد رو زمین گرفت خوابید😜😂
و از اونجا که همسرم من هیکلی هست پدرم رو به مادرم گفت ایشون رو که دیگه نمیشه تکون داد خانم جای ما رو بنداز تو اتاق 😂😂😂😂
و این شد که یه شب یه شب راه باز شد برا هر شب 😁😁😁
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#ارسالی_اعضا
🍃🌸🍃🌸🍃🍃
سلام همراز جان برای کسی که دعا برای تغییر وضعیت زندگی خواستن خواندن استغفار حضرت امیرالمؤمنین رو پیشنهاد می کنم واقعا تو روزی تاثیر فراوان داره و خوندن واقعه هر شب التماس دعا
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
💕🍃🍃🍃🍃🍃 سلام همرازجان صبحت بخیروخوشی عزیزدلم تو روخدا پیام منو بزار خیلی ب کمکتون نیازمندم😔😔😔😔بیش
برم سراصل موضوع
من ی دختر22سالم 8ساله متاهلم دوتابرادر دارم21/19سال دارن بابام ازسال82در27سالگی تصادف کرد وقطع نخاع شد😔😔💔مامانم بهش میرسید تاخوب شد
البته دکتراقطع امید کردن ک دیگه راه نمیره😭مامانم 8سال پیش ب رحمت خدا رف
بابام رف خونه باباش چون داداشیام کوچیک بودن
حالا دوسالیه ک برگشته خونمون
ولی بخدا اخلاق داداشیام خیلی باهاش بده خیلی هرچی بگم کم گفتم حتی نمیزارن بره بیرون داداش بزرگم چن باری کتکش زد😭😭😭وقتی میرفتم خونشون بم میگف بابام باداداشم ک دعوا میکردم
بیرونم میکرد ازخونه ینی دوستان شمافکرکنین بابام بااون وضع خرابش خودش دس وپا میره دسشویی زمینی ک تو تابستون گررررمه زمستون سرده😔😔نمیزاره من ببرمش دسشویی چقدبش میگم قبول نمیکنه ازم خجالت میکشه
تروخدا بهم ی ایده بدید چیکارکنم کجابرم ک ب داد بابام برسن
😭😭😭بخدا دارم دق میکنم اینا نصف بیشتر وقت بیرونن بابام تنها توخونه ن تلفزیونی ن موبایلی منم خونه ندارم 😔ک بیارمش پیش خودم ی اتاق دارم باخونواده شوهرم
موندم چ کنم توروخدا جان عزیزاتون کمکم کنید😔پیامهاتون رومیخونم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#همسرداری
💕🍃💕🍃🍃🍃
گفتن جمله ی “من عاشق تو هستم” را فراموش نکنید.
💕هرگز از از گفتن جملاتی مثل «من عاشق تو هستم» دوری نکنید، زیرا همسر شما باید این را همیشه احساس کند. تلاش کنید تا به شریک زندگی خود بگویید که چقدر او را دوست دارید، حداقل یک بار یا دو بار در روز “دوستت دارم” را به او بگویید و این اطمینان را حاصل کنید که شما کم کم، شریک زندگی خود را در چشم نگاه می کنید، و به معنای واقعی دوست داشتن را حس کند. وقتی از خانه بیرون میروید میتوانید «دوستت دارم» را در یک پیام بنویسید، و وقت خود را صرف گفتن این جمله کنید تا همسرتان بداند که چقدر او را به معنای واقعی دوست دارید.
❤این تلاش کوچک برای گفتن این کلمات مقدس می تواند تفاوت زیادی در رابطه شما ایجاد کند. فقط این کلمات را به زبان نیاورید بلکه ان را با تمام وجود به همسرانتان القا کنید، چرا که انها تفاوت این دو را کاملا احساس می کنند.
#تجربه
#سیاست
#عاشقانه
دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇
@Aseman100
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
صرفاخاطره
🌸🍃🌸🌸
يبار یه خواستگار داشتم از اون سمجا بابام قبول كرد ك بيان خلاصه اونام اومدن و رفتن ك واسه مرحله بعد بیان جواب مثبت نهایی رو بگیرن🙄
منو مامانم يكي شديم نظر بابامو عوض كرديم...
خلاصه شب موعود فرارسيد و اونا زنگ زدن ك بيان بابام هم نميدونس چجوري بپيچونتشون
بدبخت برگشت گفت بهشون ببخشيد دخترم نامزد داشته من خبر نداشتم😧
قيافه منو مامانم دقيق اين بود😱😳😳😳😳😳😳
ای خدا😂😂😂🤦♀🤦♀🤦♀
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃
امروز رفتم دنبال بچه از مهد بیارمش، تو راه گفت: مامان میدونی بعضی از دوستا یه بار مصرفن؟ گفتم: مامان یعنی چی؟ گفت: یعنی فقط یه بار میبینیشون، مثل دوستای که تو پارک پیدا میکنی.
بعد گفت: ولی بعضی دوستا صد بار مصرفن مثل دوستای مهد، گفتم مامان اونا دوستای همیشگی ان، گفت نه بابا هیچ چیز تو دنیا همیشگی نیست، خوب بلاخره یه روزی از مهد میریم مدرسه دوستیمون تموم میشه.
کاش منم قدر تو از دوستی سر در میوردم بچهجون.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🟢#داستان
🔸دیدگاه متفاوت در باره فقر
🍃💕🍃💕🍃
روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی میکنند، چقدر فقیر هستند.
آن دو یک شبانهروز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید:
نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟
پسر پاسخ داد: عالی بود پدر!
پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟
پسر پاسخ داد: بله پدر!
و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت:
فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا،
ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد،
ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند،
حیاط ما به دیوارهایش محدود میشود اما باغ آنها بیانتهاست!
▫️با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد:
متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم …
#خواندنی
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
بسم الله الرحمن الرحیم
📿🌺🍃
🌺
❇️ ماجرای یک تک بیتی محشر
💠 مداح اهل بیت، حاج آقای سازگار تعریف میکردند:
✍️ (در یکی از جلسات دیدار شعرا با آقا) همه شاعران شعرهای عریض و طویلشان را خواندند و مورد تشویق جمع قرار گرفتند.
و شعر هر که بهتر بود، بهبه و چهچه بیشتری میکردند.
👈 تا نوبت به یکی از شعرا رسید،
ایشان رو کرد به حضار و گفت:
من برای امشب «یک بیت» آوردم.
حضار زدند زیر خنده!😂
جمعیت که ساکت شد، گفت:
تازه یک مصراعش را هم از «حافظ» عاریه گرفتم!😅
این بار علاوه بر مردم، خود رهبری هم زدند زیر خنده.😄
وقتی جمعیت آرام شد، خواند:
«ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد»
همه منتظر مصراع بعدی بودند که خواند:
تمام هستیِ زهرا، نصیبِ نرجس شد!
تا چندین دقیقه صدای تکبیر و صلوات از همه جا به گوش میرسید.
✨ ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
💫 تمام هستیِ زهرا، نصیب نرجس شد!
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
💕🍃🍃🍃🍃🍃 سلام همرازجان صبحت بخیروخوشی عزیزدلم تو روخدا پیام منو بزار خیلی ب کمکتون نیازمندم😔😔😔😔بیش
#پاسخ_اعضا
🍃💕🍃💕🍃🍃🍃
دوست عزیزپیام توخوندم واقعادلم گرفت برادرمن هم تو6ماهگی تشنج کردوچون پرستاربهش امپولش عوضی زده بود عقب مانده شدوحالا30سالش هست وعقلش اندازه یک بچه 6ماهه مونده ولی چه میشه کرد درست هست می بینیم عذاب می کشیم ولی مجبوریم.شماهم یایک پرستارخانم میانسال برای پدرتون بگیریدپرستارجوان نمیشه چون داداشهاتون بزرگ هستندویاهم مجبورهستید یک مقدارپولی به اسایشگاهی که مراقبتش عالیه بدهیدبرای نگه داریش...شماخودتون هم شوهرداریدواگربدونه بین شماوبرادراتون سوتفاهم یاجروبحثی میشه نمیزاره خونه بابات بری.ولی به نظرم من اسایشگاه بهترهست چون همیشه دکترهست ومراقبتشون عالیه هروقت هم خاستی میتونی بری وببینی بابات وخیالت هم راحت میشهواونجاپدرت باامثال خودش همنشینی می کنه وتنهایی نمی کشه تنهایی دردبزرگی هست که همیشه چشم به دربمونی....همرازجونم بزارگروه خواهشن🙏🙏🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿