eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
614 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
: .🌿🌿🌿🌿🌿🌿 عقد داداشم بود که ما داشتیم دسته جمعی با هم میرفتیم محضر... ما نشسته بودیم داخل سالن ک طایفه عروس هم بیاد ...ک عقد رو جاری کنیم 😍 طرف عروس هم اومدن و خلاصه عقد رو حاج آقاخوندن و تموم شد ... ما هم داشتیم عکس یادگاری می‌گرفتیم ک یهو خواهر عروس خانوم ک خیلی برامون فیس و افاده میومد ...گف همه وایسین ک یه عکس دسته جمعی بگیرم 😌😌😌 با دوربینی ک کرایه کرده بودن عاقا ما وایسادیم همین ک فلش دوربین 📷 رو زد ..فلش دوربین زد تو چشمش 🤣🤣🤣🤣 نگو دوربین رو برعکس گرفته 😁😁😁 دیگه با این سوتی ک داده بود روش نشد دوباره عکس بگیره😅😅 ماهم اینقدر خندیدیم ک کلأ یادش رفت فیس و افاده ینی چی 🤪 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 عقد خواهرم سومین عقدی بود ک شرکت میکردم بعد من به عنوان خواهر عروس باید قند میسابیدم نمیدونستم باید نمادین بسابی آقا مشتی گرفته بودم قندا رو محکم میسابیدم🤪 طوری ک تور روی قندا ک رفت هیچی کلیم قند رو توره همین جور میریخت بعد عقد خواهرم با ی نگاه خاصی به قندا میکرد روش‌ نمیشد بدتش به دفتر دار.... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 خواهرم و شوهر خواهرم عقد بودن بعد مامانم مهمونی گرفته بود همه فامیل نشسته بودن خواهرم اومد بره حموم اومد احترام بزاره به شوهرش حواسش پرت شد با صدای بلند گفت صادق جان جات خالی من برم حموم کل فامیل😐 مامانم 🤦🏻‍♀😑😤 من🤣😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 زمان عقد از همون ابتدا شوهرم بهم گفته بود که در جمع و مکان عمومی فقط کنار هم میشینیم یا راه میریم.اصلااااا دست همو نمی‌گیریم 😳 مقید بود و حساس. همیشه هم حواسش بود. یک روز از حرم که اومدیم بیرون من سمت خیابون بودم و شوهرم در پیاده رو طفلی تا اومد دستمو گرفت که برم پیاده رو یک خانم مسن با سرو صدای زیاد از روبرو میومد و دستاشو تو هوا تکون میداد حالا مادوتا همینجوری خشششک شدیم وسط خیابون بهمون داشت می‌گفت خجالت بکشین،حیا کنین،اینهمه جوون دارن شماها رو میبینن😐 از امام رضا خجالت بکشین.شما جوونا همین کارا رو میکنین که گناه زیاد شده،چ معنی داره تو خیابون دو جوون دست همو بگیرن😬😒😡 خلاصه که تا تونست بارمون کردو رفت😳 من و شوهرم نمیتونستیم از جامون جم بخوریم. احساس کردم کل ماشینایی که حتی اون موقع از زیر گذر اومدن بالا هم می‌دونن چی شد،چ برسه ب مغازه دارا و مردم توی خیابون😐😂 خدا واسه هییییشکی نیاره @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 عقد برادر شوهر خواهرم بود ..💃💃💃خیلی رابطه مون صمیمیه با خوانواده دامادمون منم واسه عروس داماد یه ست ساعت شیک و خوشگل گرفتم خواهرم انگشتر💍 انداخت دست عروس اون یکی جاریش گوشواره👂 انداخت خواهرشوهرشونم یه انگشتر و پلاک انداخت گردنش..‌ نوبت من شد ساعتارو بندازم ...ای لعنتیا سخت بود باز کردنش فروشنده بهم یاد داده بود ولی نتونستم باز کنم ساعتارو.‌. مث ماست وایستاده بودم هرکار میکردم نمیشد .‌.همه مهمونا هم چشمشون ب ما بود... اخر یکی رو صدا زدم اومد باز کرد برام منم انداختم دستشون خجالت کشیدم 🥴☹️ خیلی ضایع بود😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 من تک دختر بودم با 6زنداداش خیلی برا عروسیم نقشه داشتن که عالی برگزار بشه روز عقدم منو دوره کردن که ما هر وقت ماعلامت دادیم تو بله بگو. منم گفتم چه علامتی می‌دین آخه من زیر چادرم جایی رو نمی‌بینم زنداداش بزرگه گفت من یواش نیشگونت میگیرم منم گفتم باشه. عاقد هر 3 خطبه رو جاری کرد دیدن من بله نگفتم. عاقد گفت برای بار چهارم میگم وسط حرفش زنداداشم یه نیشگون ازم گرفت منم فوری گفتم بله دیدم همه زدن زیر خنده عاقد هم با خنده گفت ادامه نمیدهم دیگه عروس خانم بله رو گفتن. 😂😂😂ماجرا از این قرار بود زنداداشم که قرار بود علامت بده کلا یادش رفته بود منم بدون اجازه اون بله نگفتم😂😂😂😂😂😂🌼🌼 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿 اقا ما تازه عقد کرده بودیم خونه پدر شوهرم مشهده با مامان بابام اومدم مشهد میخواستم برم خونه پدرشوهرم میدونستم بابام از کارای لوس و جلف بازی خوشش نمیاد گفتم تا هنوز نرسیدیم به شرهرم پیام بدم که منو نبوسه جلوی بابام گوشی رو برداشتم و اصلا نگاه به اسم اخرین مخاطب اس ام اسا نکردم سریع نوشتم  وقتی منو دیدی منو نبوسی و ارسال کردم یهو دیدم پیام اومد از مادرشوهرم که چرا؟ مگه سرما خوردی؟ اینقد گیج بودم که نفهمیدم چیکار کردم با خودم گفتم حتما نامزدم شارژ نداشته با گوشی مامانش پیام داده😂😂😂بعد متوجه سوتیم شدم😂😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 عقد بودم مادرشوهرم اینا حیاط دارن بعد توحیاطشون همیشه یه گربه بود عادت کرده بود ب اونجا بعد سر سفره موقع ناهار مادرشوهرم و خواهرشوهرم و خاله شوهرم اینابودن داشتیم غذامیخوردیم اخرای غذا بود من خاهرشوهرم کنارم بود خیلی جدی برگشتم گفتم این گوشتارو ببر بریز برا گُبره خاهرشوهرم منو نگاه کرد گفت گبره نه گربه😂😂😂😂 زدزیرخنده میخاست زمینو گازبزنه بس ک خندید بقیه هم زدن زیر خنده من ازخجالت سرخ شدم خیلی بد بود یعنے😢😂😂😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿 سلام من ۱۸ سالم بود که عقد کردیم خیلی هم خجالتی بودم رفتیم محضر برای عقد، بعد عاقد پرسید عروس خانوم اجازه میدید و... منم گفتم :خواهش می کنم😳😢😂 بعدش یه چیزایی خوند و تموم... من با تعجب پرسیدم :پس کی باید بله بگم؟ گفتند عاقد اجازه گرفت شما هم اجازه دادی😳😳 باورتون میشه، من اصلا بله نگفتم😳 فقط گفتم خواهش میکنم‼️ وقتی از محضر خارج شدیم، اصلا حس آدم های عقد کرده رو نداشتم😞😞 الانم به شوهرم میگم، من هنوز به تو بله نگفتم😄😄😄 نمی دونم این چجور مدل عقد کردن بود😏 زیادی هول بودن، مختصرش کردن.... هنوزم یادم میفته اعصابم خورد میشه همسرم گفت، انقدر خجالتی بودی خوب می گفتی بله! چرا گفتی خواهش میکنم😳 خوب من چه می دونستم، اینجا فقط از عروس یبار می پرسن!😂😂 تازه مگه خواهش میکنم جای سه بار پرسیدن از عروسه! @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿 تو دوران عقد بودم🤦🏼‍♀ رفتیم عید خونه خواهرشوهرم همه بودن☺️🙁 خواهرشوهرم بعداز کمی نشستن و پذیرایی رفت داخل اتاق خواب اومد دیدم دستش چیزی مث کادویه اومد طرفم گفتم دستت دردنکنه چرا زحمت کشیدی😍😍لازم نبود به اینکارا😘☺️ بعد دیدم😳 عع البوم عکساشو اورده🤦🏼‍♀😐 اونم ی خنده ریزی زد منم خندیدم خودمو زدم به پروی گفتم فک کردم کادو اوردی😂😂😂😂 هنوز انقدر اشنایی نداشتم خب باهاشون☹️😂 اونم خنده ریز کرد گف نههه😕😂 خب اخه منو پاگشا نکرده بودن فک کردم کادوشو الان اومده بده @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سلام دوباره خدمت مهربانو جون و خواننده های عزیز ی خاطره دیگه از خودم یادم اومد گفتم بگم 😁😁😁 چند ساااااال پیش تازه عقد کرده بودیم همسری و دوستش و خانومش ک خیلیییییییییییییی هم رودرواسی داشتیم باهاشون قرار شد بریم ی فست فود لاکچری و پیتزا بخوریم🍕🍕🍕🍕🍟🍟🍕🍕🍕🍕 😋😋😋 عاقا ما رفتیم و نشستیم و سفارش دادیم 😎😎😎 گارسون اندکی بعد پیتزاها رو آورد خیلی هم شیک و لاکچری🤭🤪🤪 نمیدونم یهو با کدوم عقلم گفتم آقا سس سفیدتون کو😐😒😠😠😤 اون بنده خدا هم گفت چشم میرم بیارم حالا دوست همسری میگه مگه شما با پیتزا سس سفیدددددددد میخورین😳😳😳😳🫣🫣🫣🥴🥴🥴🥴 منم کم نیاوردم و گفتم بله🤭🤭🤗🤗🤗☺️☺️☺️☺️ هیچی دیگه همگی تو افق محو شدیم و اومدیم بیرون همسری گفت آبروم رفت جلو دوستم😨😨😨 ولی من همچنان ☺️☺️☺️😊😊😊😊 بودم منم هستم چشم عسلی😎😀😎 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 واااای شب عقدمون بود ارایشگرم ناشی بود ارایشم خوب نشده بود شوهرم که اومد گفت بسم الله الرحمن الرحیم این جن کیه😨 یعنی همه میخندیدن بیشعورا🙁😂 بعد از یکسال واسه عروسیمون رفتیم یه ارایشگاه بهتر باز از در که اومد گفت باز الان قابل تحمل تر شدی 😐 تازه خنگ ذوق میکرد به همه هم میگفت خانومم عقد مث جن شده بود الان باز بد نیس نمیگفت خوبه هاااا میگفت بد نیس ... ولی اخر شب که اریشمو پاک کردم گفت من خودصورت طبیعیت رو دوست دارم ساده تر قشنگتری ..😍 اینو گفتم دختر خانوما مثل تو رمانا فانتزی نزنن که دوماد ببینتشون غش و ضعف کنه گاهیم بعضیا اینجورین😁 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿