eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
618 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
: که جانان طالب جانست و جان جویای جانانست •مولوی🌱• @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 دم در دانشگاه نشسته بودم حدودا سال 80 یک بنده خدایی بهم گفت ببخشید بانک کجاست ؟ اومدم بهش بگم بانک صادرات یا تجارت - اشتباه گفتم بانک تاجرات یا صدارت ؟؟؟ یکدفعه رفیقم زد زیر خنده . اون بنده خدا عصبی شد گفت : نمی خوای آدرس بدی مسخره نکن . گفتم : به خدا منظوری نداشتم - اشتباه گفتم . گفت : خر خودتی 😐 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: ‹ ومَع‌كُل‌ذلك‌الحَذرأخذتني‌عيونها › و باوجود آن همه احتیاط‌ چشم هایش مرا با خودش برد . .🌱:)' @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿 رفتیم محضر برای عقد کفش هام پاشنه بلند بود باکله رفتم توی سفره عقد...🤦‍♀ خواهرشوهرم هم اون وسط از خنده منفجر شده بود😤 منم کم سن وسال بودم یهو زدم زیر گریه کل آرایشم بهم خورد هی به مامانم و شوهرم میگفتم من نمیخوام ازدواج کنم پاشیم بریم خونمون😂😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: من به قربانِ خدا چون که مرا غمگین بهرِ خوشحالیِ من در دلم انداخت تورا✨ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 دندانپزشکی نوبت داشتم .برای روکش دندونم آقای دکتر روکش را روی دندونم تنظیم کرد وچون روکش بلند بود شروع کردبه تراش دادنش تا اندازه بشه . چند وقت یکبار بهم می گفت دندونام را روی هم بذارم واگر بازهم بلنده تراش بده . تو یه لحظه که دیدم دکتر مشغول کار دیگه ای شده( ولی چون دراز کشیده بودم دقیق نمی دیدم چیکار می کنه )😁😁 دندونام را روی هم گذاشتم و گفتم دکتر اندازه شده 😂😂😂دیدم دکتر داره همینجوری نگام می کنه 😳😳😳 وقتی زبون کشیدم روی دندونم دیدم روکش نیست😅😅😅😅وبعد متوجه شدم که دکتر روکش را از دهنم درآوده وداره روش رو تراش میده . 😂😂😂😂😂 تا کار دندونم تمام بشه با دکتر می خندیدیم 😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿 اۍ چادر گلدارِ پریشان‌ شدھ در باد! خوب است به دنبال تو یک دشت دویدن...✨✨✨ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 رفتم آرایشگاه برای آرایش صورت واسه مراسم عروسی تا اینجا داشته باشین✋ نوبتم شد نشستم واسه ارایش خانومه ک قرار بود میکاپ کنه گفت پوستتون چیه اون موقع اصلا حواسم نبود فکر کردم گفت اسمتون چیه منم اینجوری☺️گفتم مهدیس اولش نگام کرد😐 بعد گفت خوشبختم اصلا هم ب روم نیاورد🤕 ی دقیقه دیه پرسید پوستتوووووون چیه اون موقع بود ک فهمیدم چ گندی زدم خودم ترکیدم از خنده اون بنده خدا هم فکر کنم خندشو بزور نگه داشته بود تا منو دید خودشم پوکید🤣🤦‍♀سالن هم پر بود اوناهم اینطوری🤪🤣 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: ـ چھ صنمے با او دارے ؟ +جانان است . . اين تن بـے او جان ندارد!🤍 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿 این خاطره مال مراسم عقدمه 🤦‍♀ توی مراسم عقد ما عاقد یه حاج آقای مسنی بود یکم هم کم حوصله بود خطبه عقد رو هر بار که میخوند دخترا میگفتن عروس رفته گل بچینه و اینا بار سوم که خوند دختر عمم گفت عروس زیر لفظی میخواد منم هم شنل تو صورتم بود هم چادر عروس هیچی غیر قرآن تو دستمو نمی‌دیدم استرس هم داشتم متوجه نشدم که خیلی وقته شوهرم جعبه زیر لفظی رو گرفته طرفم یهو حاج آقا بلند گفت دِ بگیر دیگه منم حول شدم تند از دست شوهرم گرفتم ☺️ بعد از عقد همه بهم گفتن پس چت بود انقدر حول از دستش کشیدی یکم ناز میکردی منم گفتم تازه خوبه زبونم بند اومد وگرنه نگرفته بله رو گفته بودم😅 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: محوش بودیم . . گفت: چته دیوونه؟زُل زدی به ما گفتم: میدونستی وقتی میخندی کوچه پس کوچه های این دلِ بی صاحابمونو چراغونی میکنن؟(: 💌'🌿 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 ی روز مامانمو زن عموم اینا، رفته بودن ختم دایی بابام. شبشم ک عروسی، پسر عموی زن عموم دعوت بودیم موقع برگشت از تالار رفتیم خونه عروس خانواده داماد ک جلو در وایستاده بودن تا مهمونارو بدرقه کنن زن عموم چون روز رفته بود ختم اینقدر گفته بود خدا رحمت کنه، خدا بیامرزه، غم آخرتون باشه برگشت ب بابایه داماد ب جایه خوشبخت بشن ب پایه هم پیر بشن میگفت "خدا بیامرزه غم آخرتون باشه هی تکرار میکرد" بابایه دامادم همینجوری مونده بود😐 مام داشتیم از خنده منفجر میشدیم🤣 ک مامانم ب داد زن عموم رسیدو پیرهنشو گرفتو گفت بسه دیگ چی داری میگی خدا خوشبخت کنه بعدش زن عموم تازه ب خودش اومدو دید ک چی داره میگ شروع کرد ب سروکله خودش زدن😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿