#خاطره_نامزدی:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
سلام به همگی🙋♀آقا ما اوایل نامزدی با شوهرم یه فستفود معروف دور میدون رفتیم. دور میدون چرخیدیم تا جای پارک پیدا کنیم
یه دور که زدیم من هیجان زده گفتم عهههه یه فستفود دیگم هم اینبره میدونه😃شوهرم با چشمای گرد منو نگام میکرد بعد گفت نابغه این همون قبلیه ما یک دور توی میدون زدیم دوباره اومدیم جلوش😂😂😂😂😑😑😑😑خلاصه اون اوایل کلی سوتی دادم ولی بعدش خودش یَککک سوتیایی داد که دیگه من فراموش شدم😌😌😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
دلی یا دلبرے،
یا جان و یا جانان،
نمیدانم!
همہ هستی تویی،
فیالجمله،
این و آن نمیدانم...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_شما
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
یه بار رفتیم یه دختر خانمی ببینیم وقتی رفتیم قیافه اون که مامیخواستیم نبود اما خیلی مودب و خانم بودن هم مادر هم دختر 😊ومامان خدا بیامرز به دلش نشسته بود حسابی میگفت خیلی باشعور بودن خیلی مودب بودن بعد این مادره ما که میخواستیم داخل خونه بریم دستش توسینش گرفته بود عقب عقب میرفت مامانم میخواست بگه اینا خیلی مودب بودن همش میگفت بنده خدا چقدر عقب عقب رفت 😂واین شده بود جک دست داداشم میگفت مامان این یکی رفتی عقب عقب نمیرفتن اخی مامانم فقط به این مسخره بازیامون میخندید😔چه روزهای خوشی داشتیم با مادر مثل خواب شیرین گذشت ❤️دختر چشمه❤️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_شما
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
تازه دوربین دیجیتال اومده بود ما قیمتشو نمیدونستیم رفتیم بخریم نوشته بود34 تومان
ما هم گفتیم اقا بده باهاش چندتا عکس گرفتیم و کلی به ادمای تو عکاسی فخر فروختیم و هی ژست گرفتیم 😎
وقتی گارانتیشو امضا کرد و داد 34 تومان شمردیم گذاشتیم رو میز فروشنده با تعجب زل زد بهمون گفت 340تومان!!!فکر کرد داریم بامزه بازی در میاریم که34تومان دادیم!!!!
تازه میخواستیم2تومان هم تخفیف بگیریم 32تومان بدیم..........
دیگه فکر کنید میون اون همه ادم چه جوری اومدیم بیرون!!😣
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_شما
یه بار مهمون داشتیم من با اب کلم بنفش و اسفناج رو برنجارو تزیین کردم بعد مهمونا ازم پرسیدن این بنفشا چیه منم با اعتماد ب نفس کامل گفتم بنفشه☺️
بعد شروع کردم ب غذا خوردن
اینام همو نگاه میکردن سکوت کردن
بعد یهو یکی ترکید از خنده با اینام رودربایسی داشتم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_مدرسه
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
از مدرسه زنگ زده بودن برم کمکشون منم رفتم
کاش نمیرفتم 😬
مدیر مدرسمون اومد به ناظممون شکلات تعارف کرد اونم برداشت
مدیرمون گفت یکی هم برا دختر کوچولوت بردار
بعد اومد به من تعارف کنه گفتم مرسی برام برداشتن😐🤦🏻♀😂
مدیرمون گفت برا دختر خودشون برداشتن 😐
دلم میخواس اون لحظه از اونجا فرار کنم🏃♀
یکی نیس بگه تو کجا کوچولویی که به خودت میگیری😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_نامزدی
🌿🌿🌿🌿🌿
حرف از نافهم بودن اقایون شد خواستم منم ی سوتی ک نمیشه گف ولی ی کلاهبرداری از جناب شوهر رو بگم🙈
من چهارساله عروسی کردم وقتی نامزد بودیم عاقایی ی شومیز خوشگل😍 برای من خریدن من این شومیزو سه چهار بار پوشیدم بعد گذاشتم تو کمد دیگه نپوشیده بودم تااااا هفته قبل تولد پسر برادر شوهرم دنبال ی لباس بودم ک ب تم تولد این بچه بیاد این شومیزو دیدمو گل از گلم شکفت و خلاصه شب تولد پوشیدم😌برگشتیم خونه عاقایی پرسید کی خریدی گفتم دیروز با مامانم خریدم پول همراهم نبود مامانم پولشو داد خلاصه پول شومیز رو ک ب عاقایی گفتم ۵۵۰ خریدم گرفتم ازش و گزاشتم رو پس اندازم😁
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_شما
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
میخواستم ماشینمو پارک کنم
تا سر و ته کنم و بیام ،
پسر همسایه مون پارک کرد همونجا
با این که دید میخواستم من پارک کنم😒
منم ی جای بد گیر آوردم ناچار گذاشتم اونجا
اومدم پایین گفتم بلند پسره آشغال خوبه دید میخوام پارک کنم
نگاه کردم دیدم بغل ماشینش وایساده و شنید😑
وای مردم از خجالت
بیچاره سوارشد رفت ی جا دیگه پارک کردم منم برگشتم توی جای پارکم با کمال پرویی😁
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_عروسی:
🌿🌿🌿🌿🌿
عروسی پسر خالم بود؛
رفتیم که به عروس و داماد تبریک بگیم و بریم (فکر کن یه عروسی آنچنانی و مجلّل، با بهترین امکانات، تدارک دیده بودن)
نوبت تبریک من فرا رسید (و ای کاش نمیرسید😑😑)
گفتم؛
«تبریک میگم، تجدید فراش کردید😱😱»
زن پسر خاله م دهنش ۲ متر باز موند😲😲
مامانم سریع منو کشوند اونطرف، و یه سری چیزا بهشون گفت، و با انگشت 👈 به من اشاره میکرد.
من نشنیدم چی بهشون گفت؛
ولی احتمالا گفته این چیزی تو دلش و سرش نیست و ازین حرفا دیگه.
وگرنه این گند هیچ جوره درست نمیشد.
دیگه ازون روز به بعد سعی کردن منو تو این قسمت از مراسم نبرن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_شما
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
من چند روز پیش حرف مادرشوهر ومامانم افتاد من به شوهرم گفتن اگه مادر تو بمیره من بیشتر از برا مادرخودم ناراحت میشم اینقد که دوستش دارم
بعد رفتیم خونه مادرشوهرم حرف این شد که مادرشوهرم گفت فلانی بهم گفته توچیکارمیکنی عروسات اینقد دوست دارن
منم زبونم لال بشه گفتم آره واقعا منم توبمیری بیشتر ناراحت میشم (الان میگه این منتظر مرگ منه😖)
یعنی یه سکووووت سنگینی حاکم شد که هیچ جوری نشد جمع کنم😅😱😰😓
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
داریم مگه قشنگتر از این شعر
از علیرضا آذر برای کسی که رفته:
زیر قدمت بانو!
دل ریخته ام برگرد💕(:
#دلبریبهسبکادبی
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_عروسی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🙋♀سلام .دیشب عروسی دختر داییم بود ما یه رسم داریم بعد اینکه مهمون ها شام خوردن طرف عروس واسه عروس شام میبریم مثلا حلوا که با ارد گندم درست شده باشه بعدش داخل حلوا پسته و بادام زمینی و بادام درختی و کشمش و کنجد و... میریزیم یا هر کس در توانش نباشه حلوا تهیه کنه کیک میبره.بعد میوه و برنج و مرغ و نوشیدنی یه چراغ و سفره و چند تا چیز دیگه الان بعضیا فقط کیک یا حلوا و میوه میبرن چوم هزینه این شام زیاده .خلاصه 😁 واسه دختر داییم شام سفارش داده بودن (بیشتر خودمون درست میکنیم بعضیا هم سفارش میدن براشون درست میکنن) شام اوردن بعد کسانی که شام بیارن باید باهاشون برقصن یه ادم ساده اومده بود اون وسط داشت واسه خودش میرقصید (کردی یا لری) یکی از مهمونا به دختر خالم گفت طرف داماد این دیونه جدید از کجا اوردن دختر خالم گفت سفارش دادن🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 چون صدای ارگ زیاد بود اشتباه شنید وای خدا لپم درد گرفت از بس خندیدیم فکر کرد شام میگه ...... دختر پاییز🍁🍂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿