دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک شهید🍃👇
بارها به من می گفتند: «این چه فرمانده لشکری است که هیچ وقت زخمی نمی شود؟ برای خودم هم سؤال شده بود، از او می پرسیدم: تو چرا هیچ وقت زخمی نمی شوی؟
می خندید ،حرف تو حرف می آورد و چیزی نمی گفت آخر، شب تولد مصطفی رازش را به من گفت: «پیش خدا کنار خانه اش، از او چند چیز خواستم: اول: تو را، بعد: دو پسر از تو تا خونم باقی بماند، بعد هم اینکه اگر قرار است بروم زخمی یا اسیر نشوم، آخرش هم اینکه نباشم توی مملکتی که امامش توش نفس نکشد.» همین هم شد
همسر شهید همت
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک آگاهی🍃👇
🌻 نظـر دختـر در ازدواج 🌻
خانمي مي گفت که من نزد امام صادق (ع) رفتم و گفتم که من براي ازدواج آقايي را مي خواهم ولي پدر و مادرم فرد ديگري را مي خواهند .🍃 ايشان به نقل از پيامبر فرمودند : آن کسي که خودت مي خواهي با او ازدواج کن نه آن کسي که پدر و مادرت مي خواهند و اسرار مي کنند . گاهي پدر و مادر ، صلاح فرزند را مي بينند و فرزند خودش احساسي عمل مي کند ، منظور حديث اين مورد نيست . منظور اين است که در اينجا پيامبر نظر دختر را ترجيح داد .🌿 اميرالمومنين فرمود : هيچ کس دخترش را به ازدواج درنياورد مگر اينکه نظر او را بخواهد . بالاخره اين دختر خودش را بهتر مي شناسد که با این مرد توافق دارد يا خير . بعد حضرت فرمود: اگر به دخترت گفتي که پسر عموت يا فلاني به خواستگاريت آمده و دختر چيزي نگفت و گريه کرد يا خنديد ، اين ها اذن محسوب مي شود .🥀 سکوت و خنده مشخص است ولي گريه دو جور است . يک وقت اشک مي ريزد که پدر من چطور از تو جدا بشوم واز خانه ي تو بروم ، يعني من اين مرد را مي خواهم ولي ناراحت هستم که از تو جدا مي شوم . يک وقت گريه مي کند که من طرف را نمي خواهم منظور همان گريه اولي است . حالا اگر گفت که پدر اين به صلاح من نيست اين ازدواج را سر ندهيد .💗
دختري خدمت پيامبر آمد که پدرش مي خواست او را به عقد مردي در بيارود که او راضي نبود . پيامبر پدر او را خواست . و او گفت که اين پسر پسرعمويش است و انسان خوب و راست گويي است . يک وقت انسان وقتي مي خواهد با فردي ازدواج کند خوبي طرف کافي نيست و دل انسان هم بايد طرف را بخواهد . يک وقت طرف به دل انسان نمي نشيند . پيامبر فرمود : نظر دخترت را خواسته اي ؟ پدر گفت :خير. پيامبر فرمود که من اجازه ي اين ازدواج را نمي دهم ، نمي گويم که ا نتخاب تو بد بوده است بلکه کارت بد بوده که از دخترت نظر نخواستي . دختر هم بايد به اذن پدر و صلاح پدر توجه کند و ما اين روايت را براي پدراني خوانديم که نظر دخترشان را در ازدواج نمي پرسند . در اينجا مشورت با خانواد مورد آزار و اذيت خانواده در قبل از ازدواج مي شود.🌸
💬از بیانات حجت الاسلام رفیعی
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#اولین_اشنایی 🍃
من تو یک شرکتی کار میکردم که طرح های صنعتی مون رو یک خانمی تو خونه انجام میداد و برامون میفرستاد
تو کارش خیلی ماهر بود ولی من تا حالا ندیده بودمش
یکی دوبار بیشتر خودش نیومده بود همیشه از طریق تلفن و اون موقع ها وایبر بود باهم تماس داشتیم عکس پروفایلشم گل بود من هیچ پیش زمینه ذهنی از ظاهرش نداشتم ولی صدای بسیار دلنشینی داشت بعدم خیلی تیزهوش بود وقتی بهش توضیح میدادم چی میخوام دقیقا همونو تحویل میداد
به ندرت با کسی با اون مهارت کار کرده بودم
به جز اینا شوخ طبعی قشنگی داشت بدون اینکه ذره ای جلف باشه یا بگو بخند بیخود راه بندازه یک نکات ظریفی میگفت که منو به خنده مینداخت
دو سه سالی همینطور از راه دور باهم کار میکردیم من له له میزدم ببینمش ولی هیچی ازش نمیدونستم حتی نمیدونستم متاهل یا مجرد
کسی جز مدیرعامل درست نمیشناختش اونم کسی نبود که من برم ازش بپرسم فلانی کیه چه طوره
خلاصه یک شب من اضافه کاری وایساده بودم تحویل داشتیم همه هم رفته بودن و فقط منو یکی دو نفر دیگه و مدیرعامل بودیم
درم بسته بودم دیدم زنگ میزنن
اونجا همیشه خر بارکش همه من بودم رفتم درو باز کردم دیدم یک دختر ظریف و خوشگل ولی با چوب زیر بغل دم در وایساده گفت با با آقای فلانی کار دارم
همون جا از صداش شناختمش تعجب کردم فکر نمیکردم انقدر جثه اش کوچیک باشه مثل یه دختر چهارده پونزده ساله بود
چیزی نگفتم رفتم کنار اومد تو رفت تا دفتر مدیریت
منم نگاش میکردم با چوب زیر بغل میرفت و یک پاش کاملا رو زمین کشیده میشد
کاخ تصوراتم ازش ریخت پایین نه اینکه مهم باشه معلولیت داره نه ولی اصلا فکر نمیکردم انقدر کوچولو باشه همیشه یه دختر گردن کلفت مردونه تو تصورم بود
وقتی رفت طاقت نیاوردم رفتم تو دفتر مدیرعامل به یه بهانه ای حرف و کشیدم بهش و مطمئن شدم خودش بود بعدم فهمیدم یه نسبت فامیلی داره
خلاصه اومدم بیرون چند روز تو فکر بودم دفعه بعد که زنگ زد گفتم ببخشید من نمیدونستم اون روز شما فلانی هستید وگرنه خودمو معرفی میکردم آخه من درپ براتون باز کردم
خندید و گفت جا خوردی منو دیدی؟
گفتم راستش فکر نمیکردم انقدر جوان باشید
روم نشد بگم انقدر جثه ات کوچیک باشه
خودش گفت بخاطر پام نمیذارم وزنم بره بالا وگرنه نمیتونم با چوب راه برم
از اونجا یکم یخمون شکست باهم بیشتر حرف میزدیم
سر یک پروژه ای مجبور شد حضوری تو شرکت باشه
دورش مثل پروانه بال بال میزدم آخرش خودش فهمید گفت من با این شرایطم نمیتونم ازدواج کنم
بعدها فهمیدم تو تصادف یک پاش و رحمش آسیب دیده بود دکترا گفته بودن امکان نداره بچه دار بشی
سالها باهاش جنگیدم تا رضایت داد ازدواج کنیم میگفت میترسم بهت امیدوار بشم بعد خسته بشی بزاری بری
ولی بهش ثابت کردم رفتنی نیستم
پنج سالی طول کشید تا قانع شد مشکلات زیاد بود ولی با همشون جنگیدیم
وقتی فهمیدم خیلی بچه دوست داره به خواست خودش یه رحم اجاره کردیم
دخترمون عید پارسال دنیا اومد خیلی زنمو دوست دارم خیلی خانمه خیلی با لیاقته
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک عاشقانه👇🍃
🌸🍃
نشسته بود خیره شده بود به دستاش.
گفتم:
" باز چه مرگته؟! "
نفس عمیقی کشید، با بغض گفت:
"یه بار که دستامون چفتِ هم بود بهم گفت میدونی چقدر دوسِت دارم؟! اندازه ی انگشتای دستای همه ی آدمای دنیا، میدونی چقدر میشه؟! هشت میلیارد آدمه و دوتا دست و ده تا انگشت و اووووووو...
اصلا حد و حساب نداره که، بی حد و حساب دوستت دارم دیوونه!
موقعی که داشت میرفت نگفتم کاری به اون همه آدم و دستای غریبه شون ندارم، ببین منو!
اگه بری این دستا اون قدری خالی میشن که هیچکس از بین این هشت میلیارد نفر نمیتونه کاری برای حسرتشون کنه!
نگفتم و رفت! گفتن و نگفتنم فرقیم نداشت، رفتنی رو غل و زنجیرشم کنی یه راهی برای نموندن پیدا میکنه...
گاهی وقتا که حرفاشو یادم میفته زل میزنم به دستایی که برای بار آخرم نشد که دستاشو بگیره، با خودم فکر میکنم یعنی از بین اون آدمایی که میگفت، الان دستاش قفل شده توو دستای کی و داره توو گوش کی از دوست داشتنی میگه که حد و حساب نداره؟!"**
#طاهره_اباذری_هریس
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سیاست🍃👇
گاهی مواقع افراد نسبت به همسر خود کینه یا دلخوری پیدا کرده و نمیتوانند به راحتی همسر خود را ببخشند.
در اینگونه مواقع یکی از چیزهایی که حالتان را تغییر میدهد و میتواند دلخوریتان را از بین ببرد این است که نقاط مثبت همسر و یا خاطرات خوشِ با هم بودن را مرور کنید
مثلا به آلبوم عکس یا فیلمهایی که مربوط به لحظات خوش شما بوده است نگاه کنید تا بهانهای برای نرم شدن دلتان شده و عاملی برای برقراری ارتباط دوباره و تازه گردد.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سیاست👇🍃
یه سیاست هم برا دخترعقدیامون آوردم😌
#کادو دادن خیلی خوبه اما 👈 حد و اندازه داره...
به هیچ وجه قرار نیست همون روزهای اول همه پس اندازتون رو بدید ادکلن و #پیراهن مارک دار و کیف پول چرم گاومیش! و کفش پوست مار بخرید!! 😐
💋بازی را یادتان نرود💋
👠اول باید او برای شما کادو بخره، اولین کادو و دومی و #سومی رو که خرید شما هم دست به جیب بشید..
👠یک هدیه پایینتر از هدیه طرف مثل یه کتاب یا خودکار یا خودنویس بخرید یا یک شاخه گل..
اولین کادو به هیچ وجه نباید گرانقیمت و آنچنانی باشه. بعدها کلی وقت دارید تا براش کادوهای گرانقیمت و برند و مارک دار بخرید.
👠روز تولدش رو ھم لطفا منفجر نکنید!
یک تبریک #سادہ با یک کادوی کوچیک کافیه..
واقعا بعضیا مرد رو با #زیاده_روی هاشون خفه میکنن. مواظب باشید
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک شهید👇🍃
هم خوش تیپ و زیبا بود، هم درس خوان؛ اینجور افراد هم توی کلاس، زودتر شناخته می شوند......🌱🌸
نفهمیدن درس،کمک برای نوشتن مقاله یا پایان نامه و یا گرفتن جزوه های درسی،بهانه هایی بود که دخترها برای هم کلام شدن با او انتخاب می کردند.پاپیچش می شدند،ولی محلشان نمی گذاشت؛سرش به کار خودش بود.
وقتی هم علنی به او پیشنهاد ازدواج می دادند،می گفت:(( دختری که راه بیفته دنبال شوهر برای خودش بگرده که به درد زندگی نمی خوره! نمی شه باهاش زندگی کرد.))
(راوی: همسر شهید محمدعلی رهنمون)
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿