eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
618 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
: 🌿🌿🌿🌿 دوستم میگفت تو مراسم عقد داداشش وقتی عاقد از داماد میپرسه تا بله بگه دوستم حواسش نبوده فکر کرده از عروس پرسیده اونم بلند گفته عروس رفته گل بچینه یهو همه خندیدن و این سوتی توسط فیلمبردار ثبت و ضبط و ماندگار شده😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿 من تا قبل اینکه ازدواج کنم خیلی کم پیش میومد که صحبت کنم اگرم صحبت می‌کردم خیلی آهسته جوری که وقتی میخواستم صحبت کنم همه ساکت میشدن که صدای منو بشنون خلاصه رسید به روز عقد عاقد بار سوم گفت وکیلم منم آهسته گفتم بااجازه بزرگترا بله باز عاقد گفت عروس خانم سه بار شدها جواب بده باز من جواب دادم باز عاقد گفت عروس خانم چرا جواب نمیده منم عصبانی شدم بلند گفتم بله آقا بله😠😠😠😠 سرم رو گرفتم بالا دیدم کل فامیل این شکلین😳😳😳😳😳😳🙄🙄🙄🙄🙄🙄 بعدا به شوهرم گفتم سه بار گفتم بله عاقد نفهمید گفت والا منم نفهمیدم که کنارت بودم اون بنده خدا که حق داشته انقد دختر مظلومی بودم😂😂😂😂😂😂😂 هنوز نگاه های فامیل رو یادم نرفته😆😆 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿 رفتیم محضر برای عقد کفش هام پاشنه بلند بود باکله رفتم توی سفره عقد...🤦‍♀ خواهرشوهرم هم اون وسط از خنده منفجر شده بود😤 منم کم سن وسال بودم یهو زدم زیر گریه کل آرایشم بهم خورد هی به مامانم و شوهرم میگفتم من نمیخوام ازدواج کنم پاشیم بریم خونمون😂😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 خونه ی پدر همسرم بودیم یه ساعت دیگه میخاستیم بریم محضر برای عقد💍 توی اتاق داشتم حاضر میشدم و خواهر شوهرم یه ارایش کمی انجام میداد🧖🏻‍♀💅🏻💄 یهو شوهرم اومد تو دسته گلی ک گرفته بود بده بهم 💐(لازم به ذکره که من روی مسائل محرم نامحرمی حساس بودم و اونا اصلللا) منم جیغ زنان رفتم پشت در که برو بیرون یه ساعت طاقت بیار تا عقد😰😬😥 خواهر شوهرم درحالی که میخندید میگفت کشتی داداشمو از بس خودتو قایم کردی ازش بیا گلو ازش بگیر 😐😒😏 و من هی میگفتم ننن یه ساعت طاقت بیاره👀 طفلک همسرم نمیدونست من تو اون وضعیتم خجالت زده میخندید و گفت بیرون منتظرم زود بیا تا بریم این یه ساعتم تموم بشه🤕🤤 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿 عقد بودیم بعد پاگشا دعوتمون کرده بودن خونه عموی شوهرم.. خواهرشوهرم رفته بود بالای منبر هی داشت از خودش دعوت میکرد.. منم نشسته بودم با شوهرم و مادرش روی یه مبل سه نفره.. منم وسط نشسته بودم... بعد خواهرشوهرم گفت من اینقدر خواستگار دکتر مهندس داشتم ولی جواب منفی دادم  منم یه پوزخند زدم و آرنجمو زدم به پهلوی شوهرم دوباره گفت یه بار یه دندونپزشک اومده بود خواستگاریم گفتم نع من از کارتون خوشم نمیاد من باز آرنجمو محکم زدم به پهلوش باز ادامه داد و من هر بار با یه بلوف که اون میزد یه سقلمه با آرنجم میزدم به پهلوی شوهرم آخرش گفت مادر یکی از خواستگاران گریه میکرد میگفت توروخدا ما رو رد نکن منم محکمممم زدم تو پهلوش یه دفعه مادرشوهرم به دخترش گفت مهسا ول کن دیگه ، دروغ نگو این بسکه آرنج کوبید بهم ،کلیه مو سوراخ کرد🤣🤣🤣🤣🤣وای منه احمق از اول بجای شوهرم ، آرنجمو میکوبیدم به پهلوی مادرش🤣🤣🤣🤣 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿 من تا قبل اینکه ازدواج کنم خیلی کم پیش میومد که صحبت کنم اگرم صحبت می‌کردم خیلی آهسته جوری که وقتی میخواستم صحبت کنم همه ساکت میشدن که صدای منو بشنون خلاصه رسید به روز عقد عاقد بار سوم گفت وکیلم منم آهسته گفتم بااجازه بزرگترا بله باز عاقد گفت عروس خانم سه بار شدها جواب بده باز من جواب دادم باز عاقد گفت عروس خانم چرا جواب نمیده منم عصبانی شدم بلند گفتم بله آقا بله😠😠😠😠 سرم رو گرفتم بالا دیدم کل فامیل این شکلین😳😳😳😳😳😳🙄🙄🙄🙄🙄🙄 بعدا به شوهرم گفتم سه بار گفتم بله عاقد نفهمید گفت والا منم نفهمیدم که کنارت بودم اون بنده خدا که حق داشته انقد دختر مظلومی بودم😂😂😂😂😂😂😂 هنوز نگاه های فامیل رو یادم نرفته😆😆 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿 عموی دخترم تازه عقد کرده بود.  یه کم خجالتی بود.  هر شب می رفت خونه خانمش.  چون خجالتی بود دخترم رو با خودش می برد.  میگفت شیرین زبونه   اونجا از اول تا آخر🙊 صحبت میکنه کسی یاد من نیست ،  تا کم کم عادت کنم.  دخترم هم برای رفتن با عموش شرط گذاشته بود که هر شب اول منو ببر برام پیتزا یا ساندیچ بخر بعد بریم خونه زن عمو.  خلاصه تا یه مدت هر شب دخترم و عموش اول میرفتن پیتزا فروشی بعد خونه جاری ام.  یکی شب که از اونجا برگشتن،  عموش گفت آبروم رو بررررد.  گفتیم چرا؟  گفت یه نیم ساعت بود نشسته بودیم،  یه لحظه همه ساکت شدن،  مهگل ( اسم دخترم)  یه نگاه به خانمم کرد بعد یه نگاه به خواهر خانمم. بعد گفت عموووووو.  گفتم جونم.  گفت چرا با خواهر زن عمو ازدواج نکردی؟ آون که خوشگلتره از زن عمو ست.... هیچی دیگه از آون شب مهگل رو نبرد   @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿 ما تو دوران عقد یه روز که پدرشوهرو بقیه مردا نبودن 😅 خونه پدرشوهرم تو یکی از اتاقا خیلی مودب نشسته بودیمو فقط حرف میزدیم باهم...شنیدیم یه سروصداهایی بیرون😳😳🤨 میادخیلی جدی نگرفتیم که کسی اومده یانه... خلاصه وقتی خواستیم بریم بیرون...من طبق عادت همیشگیم که خیلی دوست دارم از چندمتر دورتر بدووووم بپرم😊☺️ بغل شوهرو اونم ببرتم بالا یه دوربزنه بذاره زمین...گفتم اونجوری بغلم کن بریم...گفت باشه... اتاق هم بزرگ بود...😄من رفتم ته اتاق کنار دیوار شوهرمم دستاشو باز کردمنتظر، منم باسرعت دویدم دوقدم مونده برسم ونرسم، دربازشد😳😳 وپدرشوهرگرام واردشد...😲😲 من وسط دوییدن باسرعت....آقامونم دستاش باز...پدرشوهرمم وسط چهارچوب در...بیچاره هنگ...چهارچشمی شده بود 😳😳نمیدونست بره، بیاد، یه نگاه به من، یه نگاه پسرش...خلاصه رفت کتش برداشت بره.... توهمین حین که پشتش به مابود شوهرم هی میزد توسرش میگفت ابروم بردی دیوونه... منم پررو پررو انگار اتفاقی😘😉 نیافتاده وقتی داشت میرفت گفتم میگفتین خودم میاوردم...لطفا درم ببندید... بنده خدا دم در تو همون هنگی برگشت دوباره نگامون کرد رفت.... ولی خیــــــــــــلی خجالت کشیدیم🤪😢 دوتامون بخصوص شوهرم....هنوزم باگذشت5سال خجالت میکشم ازش😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 من هر وقت یاد مراسم عقدم میوفتم خیلی ناراحت میشم....واسه مراسم عقدم بابام رفته بود درجه یک ترین میوه ها و شیرینی ها رو خریده بود واسه سالن که بچینن اما گارسونها میوه ها و شیرینی هارو عوض کرده بودن و میوه های خودمونو برده بودن یه جای دیگه و شام رو هم اونجور که تو قرارد نوشته بودن اصلا سرو نکردن سر میزها خلاصه مامان بابام اعصابشون کلی خورد شده بود , شوهرمم که اومده بود تو سالن بعد چند دقیقه بهش گفتن که بره قسمت مردونه  منم گفتم بهش که برو مثل اینکه خانوما معذبن , اونم بهش برخورده بود و با بی محلی به من رفت و موقع شام هم اصلا بهم توجه نکرد و موقع رفتن هم بریم یه سر خونه مادرشوهرم از ناراحتی گریه میکردم و وقتی شب رسیدیم خونشون باهام قهر بود, سر اینکه چرا من و یه سری از خانوما زود بهش گفتن که پاشه بره تو قسمت مردونه....سالن عروسی ای ام که برام گرفته بودن افتضاح بود , دیزایین سالن و سفره عقدم عین دهه شصت بود ,سفره عقدم رو دیدم اصلا اعصابم خورد شد از دست خودم که چرا من به حرف شوهرم اعتماد کردم که بهم گفته بود یه سالن قشنگ رزرو کرده و من نرفتم ببینم که چی رزرو کرده @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 با شوهرم قبل ازدواج آشنا بودیم و رفتیم واسه خرید عقد کلی کلاس گذاشته بودم که من همه خریدامو از تهران میکنم و اینا شد و ما عقد کردیم همون روز عقد بعد محضر رفتیم خونه پدر شوهرم همه بودن و منم قرار نبود بمونم خونشون چون تابستون بابام اینا میرفتن روستا منم خاستم برم رسیدیم جلو در داشتیم خداحافظی میکردیم که مادرشوهرم گفت بمون منو تو بریم تهران خونه دخترم ... من گفتم نه و بابام یهو گفت هی میگی تهران تهران همراش برو تهرانو ببین😣😣😣 آبروم رفت همه غش کردن🤦‍♀ خانومها هیچوقت دروغ نگین @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿 واای یادم میاد ی عرق سرد میشینه رو کمرم داغون میشم آبروم رفت😔🤦‍♀🤦‍♀ همین چند روز پیش مجلس عزاداری حضرت رقیه(س) خونه نامزدم رفتم(عقدیم) روضه خونی زنونه داشتن جاریم خجالت میکشه میگه استرس میگیرم.... و ماه آخرشه نمیتونه خم شه .. خواهرشوهرمم قرار بود خرما پخش کنه منم بش گفتم دوغ میبرم .. ی سینی گرفتم رفتم پشت سرش خداروشکر تموم کردیم خواستم رد شم پام تو عبای یکی از خانما گیر کرد افتادم سینی دستم محکم خورد سر یکی خانما اما ی صدایی داد ریننننن دیدم خانمه سرشو گرفته دیگه ندونستم چیکار کنم سینیو برداشتم انداختم حیاط هزارتیکه شد برگشتم ب خانمه میگم سینیو شکستم نگران نباش.... اونم میگه ن خیلی ممنون من شیر و پفک خوردم(منظورش خرما و دوغ بود با اینکه ربطی نداشت) یعنی ی وضعی داشتیم دوتامون گیج شدیم حرف میزدیم نمیدونیم چی میگیم... ولی بیچاره فک کنم از اثر ضربه اینجور شد قاطی کرد 😔🥵 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 منو اول تو رستوران عقد کردن همه رو اونجا شام دادیم و عاقد اومد رستوران بعد  وسط غذا رسید همه بدو بدو  داشتن جمع میشدن منم گشنم بود از صبح هیچی نخورده بودم   مامانم صدا میزد حدیث کجایی بگید بیاد عاقد اومده من پشت ستون  رستوران نشسته بودم به غذا خوردن یهو شوهرم دنبال من میگشت از بالا سرم فیلم گرفت پیدام کرده بود  خیلی ابرو ریزی بود  جلو همه مردم از خجالت گفت اینجاست عروس خانم داره غذا میخوره  😂😂😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿