#خاطره_عقد:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
منو اول تو رستوران عقد کردن همه رو اونجا شام دادیم و عاقد اومد رستوران بعد وسط غذا رسید همه بدو بدو داشتن جمع میشدن
منم گشنم بود از صبح هیچی نخورده بودم مامانم صدا میزد حدیث کجایی بگید بیاد عاقد اومده من پشت ستون رستوران نشسته بودم به غذا خوردن
یهو شوهرم دنبال من میگشت از بالا سرم فیلم گرفت پیدام کرده بود خیلی ابرو ریزی بود جلو همه مردم از خجالت گفت اینجاست عروس خانم داره غذا میخوره
😂😂😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
وقتی مریض شدید بهش بگید:
دکترم گویا به عشق بین ما پی
برده است؛چونکه دارویش همیشه
عکسی از چشمان توست🤍👀
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
توو زبون ترکي
یھ قربون صدقھ هست کھ ميگھ:
"گوزلرین منیم اورَییمھ بسدي"
یعني چشمات واسھ قلبم کافیھ!😌♥️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_عقد:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
من که عقد کردم مادر شوهرم حسابی منو از پدرشوهرم ترسونده بود 😱🥺که حساسه و نباید لباس تنگ بپوشی و شلوار رنگی بپوشی ، آرایش ممنوع و هزارتا ممنوعیت دیگه😥
حتی اون دوتا جاری بزرگترم هم تا حالا رنگ نذاشته بودن در صورتی که دخترای خودش همش کله ها بلوند👱♀️😆
خلاصش که من همش مواظب بودم یه موقع خطایی نکنم و حسابی از پدرشوهرم حساب میبردم(که بعدا فهمیدم اینا همش سیاستای مادرشوهر بوده و پدر شوهر بیچاره اصلا کاری به این کارا نداره)
حتی وقتی میرفتم اونجا خواهر شوهر کوچیکم که ۸ سال از من کوچیکتر بود میومد لباسامو بررسی میکرد که خوبه یا نه😳 و این محدودیت تا بعد از عروسی ادامه داشت🥺
بعد از عروسی یه روز یه ته مداد کمرنگی کشیدم تو چشمام و رفتم خونه پدر شوهر
حالا سعی میکردم تو چشماش نگاه نکنم که یه موقع بفهمه و دعوام کنه😕تا اینکه من تو آشپزخونه بودم و پدر شوهرم منو صدا زد و هی به چشماش اشاره میکنه و هی انگشتشا میبره سمت چشماش😱😖
منو بگی گفتم ای وای فهمید که من مداد کشیدم و الان چیزی بهم میگه ، فوری رفتم و تو اتاق و افتادم ب جون چشمام👀
حالا بساب و کی بساب 🤦♀️و وقتی مطمئن شدم پاک شده رفتم پیش پدرشوهر که بگم من عروس خوبی بودم و چشمامو پاک کردم💁♀️😊
دیدم پدر شوهرم هی بهم نگاه میکنه و به دستام نگاه میکنه و گفت پس کو🤔 گقتم چی🤔گفت قطره چشمم دیگه😳 یعنی هنگیده بودم 🙄🙃 بیچاره وقتی به چشماش اشاره میکرده منظورش این بوده قطره چشممو بیار😂
آخ که چقدر تف زدم در چشمم تا پاک بشه 😂 خدا بگم چیکارت کنه مادرشوهرجان که اینجوری ما رو گربه ترس کردی😁😁
شاد و تندرست باشید
ایام ب کام😘😘😘
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووووون:
وقتی قهر کرده و میخوایین نازشو
بکشید مثل مولانا بهش بگید:
"خمرِ من و خمارِ من،
باغ من و بهار من،
خواب من و قرار من،
بیتو به سر نمیشود..
این بیت دلجویی تضمینی داره😎💛
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
پسر خالم خواستگارم بود اومده بودن خواستگاری و جواب رد داده بودیم چند روز بعد از اینکه جواب رد دادیم پسر خالم زنگ زد خونمون گفت مامانت خونه اس، هول شدم گفتم نه رفته خونه خواستگارش😂😂😂😂😂😂😂
یهو ترکید از خنده و بدون خداحافظی قط کرد
تا دو روز انقدر حالم گرفته بود که غذا از گلوم پایین نمیرفت، به هیچ کسی هم نگفتم چه گندی زدم😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
+ترکا یکی رو که خیلی
دوسش داشته باشن اینجوری
خطابش میکنن: اورییم
یعنی: قلبم ، یعنی تمومه همهی اون
چیزی که بدنم، روحم، واسه ادامهی
زیستن بهش نیاز داره!
داریم ازین قشنگ تر؟ :)♥️🌱
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
دوست پدرم گاوداری دارن شیرشو میفروشن😊هرچی بابام زنگ زد کسی جواب نداد شمارشو داد گفت تو زنگ بزن بگو اقااکبری من دختر اقارضام میخواییم بیاییم شیر بگگیریم☺️ادرسو بدین لطفا
از شانس من زنگ زدم یهو طرف برداشت منم خوشحال و خندون گفتم سلام منو بابام میخواییم بیاییم شیر بگیریم گفت باشه بیایین گفتم کجایین گفت طَرَمِزد گفتم منم کبیری ام گفت نه میگم طرمزدیم گفتم منم میگم کبیری ام
گفت خانوم میگم بیایین روستای طرمزد😐منم پرو پوکیدم از خنده😂اونم پوکید 😂نگو پسرش بود نه خودش😂😂
از طرفی گفته بودم منو بابام میخواییم بیاییم😐از طرفی دیگه خجالت میکشیدم برم😐
ب علم رووووی ک دارم رفتم😐دوسته بابام گفت یکی گاوامون تازه زایمان کرده هم الان بیا گوسالشو ببین
منم فکر میکردم گوساله مثه بچه ادمه😐تا بخواد یکم ادم بشه چند ماهی طول میکشیه با شوق و ذوق رفتیم تو😍
یهو در باز شد ی گوساله مثه گاااااو میدویید طرف من 😭
منم جیغ کشان الفرار 😭😭کجا؟
ی عالم کاه ریخته بودن تا سقف سوله بخیالم ک از کاها الان میرم بالا دستش بهم نمیرسه😐
خلاصه مثه دیونه ها رفته بودم تو انباره کاه😐جیغ میزدم😐😐
بعد ی مدت پسر دوسته بابام ازم خواستگاری کرد ...
فکر کنید خواستگاری در گاوداری😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
روز بعد از عقدمون امتحان داشتیم؛
من نرفتم امتحان بدم، محمدحسین هم ظهرش امتحان داشت و درس نخونده بود ولی با اعتماد به نفس رفت سرجلسه.
قبل از امتحان زنگ زد و گفت:"دارم میام ببینمت!"
گفتم:'برو امتحان بده که خراب نشه!'
پشت گوشی خندید و گفت:"اتفاقا دارم میام ببینمت که امتحانم خراب نشه:)"
آمد و گوشه حیاط چنددقیقه ای با هم صحبت کردیم.
چند بار این جمله را بهم گفته بود و دوباره برایم تکرارش کرد:
"تو همونی هستی که دلم میخواست، کاش منم همونی بشم که تو دلت میخواد♥️!"
به روایت همسر شهید
محمدحسینمحمدخانے🌱.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_عقد:
🌿🌿🌿🌿
سلام یاد یه خاطرم افتادم خودم غش کردم از خنده😂
آقا من عقدم و صبح با همسری تو خونه تنها بودیم و صبحانه آوردم بخوریم
خلاصه ازم دلخور بود داشت با تلفن صحبت میکرد طفلی کنار دراز کشیده بود منم ازش عصبانی بودم خواستم جمع کنم سفره رو اینم حواسش نبود من خواستم مثلاً شوخی کنم باهام آشتی کنه کتری رو زیادی انگار روش نگه داشتم اونم داغ داغ😅
پشت تلفن داد زد ولی نتونست چیزی بگه و هیچی بهم نگفت خودشو حاضر کرد رفت (عصبانی شده بود😢)
چند ساعت بعد پیام داد ک آبله شده
الان ک فکرشو میکنم با چه عقل و منطقی این کارو کردم😝
البته به زور از دلش هم دراوردم
شما یه وقت مثه من خنگ بازی درنیارین😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
نام زیبای تو را در کتیبه ای از جنس عاطفه حک خواهم کرد..
و عکس قشنگت را در قابی از جنس عشق می گذارم تا همه بدانند تو تمام جان منی(:🔐♥️
#توییت
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
وقتی ناراحته و میگه
من میرم خداحافظ ،،
بهش بگید كجا؟
ناراحت باش ، عصبی هستی باش ، حوصله نداری اشکال نداره ، اما تو حق رفتن نداری بری دله من تنگ ميشه ، اصلا باهم ناراحت میشیم ،
باهم عصبی میشیم ،
باهم بی حوصله میشیم ولی هیچوقت نباید بری هیچوقت❤️🖇️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿